- عصمت پيشوايان 1
- پيدايش شيعه 1
- دلايل عصمت امامان 1
- شيعه 1
- اشاره 1
- آيه تطهير 2
- حديث ثقلين 2
- عصمت افراد ملازم با نبوت آنان نيست 2
- مصونيت قرآن از تحريف 2
- مصحف فاطمه چيست؟ 3
- اقامه دو نماز در يك وقت 3
- منسوخ التلاوة 3
- ايمان ابوطالب 3
- تهمت تكفير صحابه 3
- توسعه در سجده گاه 4
- پاورقي 4
- شيوه سجده پيامبر و صحابه 4
- سجده بر تربت 4
شيعه
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعا وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانا وَكُنْتُمْ عَلَي شَفَا حُفْرَةٍ مِنْ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ. [1] . براي من مايه خوشبختي است كه در اين مجمع بزرگ علمي و روحاني سخن بگويم. موضوع سخن از آيه معلوم و روشن شد كه درباره «تقريب مسلمانان و طوايف اسلامي» است؛ موضوعي كه مصلحان بزرگ، در قرن گذشته، درباره آن گامهايي برداشته و تلاشهايي كردهاند. يكي از راههاي دستيابي به تقريب، آگاهي مسلمانان از عقايد يكديگر است؛ زيرا مسلمانان در بسياري از اصول، وحدت نظريه دارند و در بخشي از مسائل ـ كه بيشتر كلامي و فقهي است ـ داراي نقطه نظرهاي مختلفي هستند. اگر طوايف اسلامي، از وجود مشتركات ـ كه مايه وحدت آنها است ـ آگاه شوند، گامهايشان به سوي تقريب استوارتر شده و كمكم به وحدت نايل ميشوند و به اين نتيجه ميرسند كه مسائل اختلافي، مربوط به جوهر اسلام نيست، بلكه از مسائل درجه دوم يا سوم است. بديهي است كه اگر به اين حد از آگاهي برسند، همگان در صف واحدي قرار ميگيرند و از منافع يكديگر دفاع ميكنند. و نيز روشن است كه تا همديگر را نشناسند، نه تنها توحيد كلمه تحقق نميپذيرد، كه حتي تقريب هم جامه عمل نميپوشد. دشمنان قسم خورده اسلام همواره چنين وانمود كردهاند كه قرآنِ شيعه، غير از قرآن سني است و حديث هريك غير از حديث ديگري است! اگر اين برچسبهاي باطل برطرف شود، آرزويِ بزرگ مصلحان، كه همان تقريب است، محقق ميشود. مايه مسرّت است كه عالمان شيعه، به خوبي از عقايد اهل سنت آگاه بودهاند و كتابخانههاي آنان پر از كتابهاي اهل سنت است. و علماي ما، هم از مكتبهاي كلامي اهل سنت آگاهي كامل دارند و هم از مذاهب فقهي آنها. تا آنجا كه اين دو علم، در حوزههاي شيعه به صورت مقارن تدريس ميشود. حتي بسياري ميدانند كه خود من مسائل فقهي را، بدون مراجعه به خلاف شيخ طوسي (385 ـ 460) و مغني ابن قدامه (ت620) مطرح نميكنم و تا از نظريات و آراي آنها آگاه نگردم، در مسأله تصميم نميگيرم. در مورد مسائل كلامي نيز همين روش را ادامه داده و كتابي با نام «بحوث في الملل والنحل» در هشت جلد منتشر كردهام كه در آن، عقايد فرقههاي اسلامي را از منابع دست اول آنها استخراج نموده و از اين طريق، به تقريب ياري داده و مشتركات فِرَق اسلامي را با ويژگيهاي آنان بيان كردهام. در گذشته، رابطه علمي ميان دوگروه، بسيار محكم و استوار بود. در بغداد گروه بسياري از طوايف اسلامي پاي منبر شيخ مفيد (336 ـ 413)، سيد مرتضي (355 ـ 436) و شيخ طوسي (385 ـ 460) گِرد ميآمدند و به تضارب آرا و تبادل انديشه ميپرداختند ولي در اين پنج قرن اخير، اين رابطه ضعيفتر و آگاهي از عقايد شيعه كم رنگتر شده است. در سال 1319 ه. ق. كه سفري به كشور اردنِ هاشمي داشتم، در دانشگاههاي مختلف آن كشور درباره تقريب و معرفي مواضع مشترك شيعه و سني به سخنراني پرداختم. وقتي از كتابخانه بزرگ و با اهميت يكي از دانشگاهها ديدن ميكردم، در مقابل رايانه (كامپيوتر) كه نام كتابهاي كتابخانه در آن ثبت شده بود قرار گرفتم و از مسؤولان آن خواستم كه اسامي برخي از كتب شيعه را بياورند، ليكن پاسخ همه آنان منفي بود و تعداد كتبِ شيعه بسيار ناچيز مينمود، در حالي كه كتابهاي خارجي، به زبانهاي بيگانه، فراوان به چشم ميخورد! يكي از اساتيد آنجا پرسيد: در مؤسسه شما چه مقدار از كتب اهل سنت موجود است؟ گفتم: در تمام موضوعات اسلامي، از مصادر و منابع اهل سنت، كتابهاي فراوان داريم كه ميتوانم نام مقدار زيادي از كتب اهل سنت را درباره تاريخ، تفسير، حديث و غيره براي شما نام ببرم. خلاصه، دانشمندان شيعه از عقايد فرق ديگر آگاهي كامل دارند و پيوسته بر مشتركات تكيه ميكنند و بر تقريب فراميخوانند، ولي در مقابل، شناخت ديگران از عقايد شيعه بسيار ناچيز است و پيوسته بر ويژگيهاي آنان تكيه ميكنند و نامي از مشتركات نميبرند. حتي از دلايل عقلي و نقليِ ويژگيها كم بهرهاند. اكنون كه سخن به اين جا رسيد، جا دارد به توضيح برخي از مسائل مربوط به شيعه، كه بسيار مطرح ميشود، بپردازيم؛ زيرا مشتركاتِ ميان دوگروه، دربرخي سخنرانيها شرح داده شده و ما اينك به توضيح برخي از خصايص و ويژگيهاي شيعه اماميه ميپردازيم و برادران ديني را به توجّه عميق فراميخوانيم:
پيدايش شيعه
از مفهومِ «پيدايش شيعه» چنين برميآيد كه اسلام براي خود پيدايشي دارد و شيعه نيز پيدايشي ديگر. اگر مقصود از اين واژه اين است، ما آن را منكريم و هرگز براي اسلام و تشيع، تعدّد و دؤيّت قائل نيستيم تا براي هريك، مبدأ و آغازي معين كنيم. تشيع، جز «پذيرش اسلام با اعتقاد به ولايت بلافصل اميرمؤمنان علي عليهالسلام» چيز ديگري نيست. اگر ولايت آن حضرت در قرآن و يا سنت حضرت رسول صلي الله عليه و آله وارد شده باشد ـ چنان كه وارد شده است ـ هردو يك مبدأ داشته و در يك زمان متولد شدهاند. در اين صورت، «اسلام» و «تشيع» دو واژهاند كه از مكتب واحدي حكايت دارند و به يك حقيقت اشاره ميكنند. تشيع، جز پذيرش اسلام به صورت يك مكتب الهي، كه يكي از اجزاي آن ولايتِ بلافصل اميرمؤمنان است، چيز ديگري نيست و انسان متشيّع همان مسلماني است كه به آنچه در قرآن و سنت آمده و يكي از آنها پيروي از اميرمؤمنان و خلافت اوست، معتقد باشد. خوشبختانه دلايل قاطعي بر چنين مطلبي گواهي ميدهد؛ رسول گرامي صلياللهعليه وآله در سومين سال بعثت، كه به حكم آيه وَ أَنْذِر عَشيرَتكَ الأقْرَبين [2] مأمور شد بنيهاشم را به اسلام فرابخواند و در مجلسي كه آنان را به توحيد و نبوت خويش و معاد روز قيامت دعوت كرد، در همان مجلس، ولايت و خلافت علي عليهالسلام را نيز اعلام نمود و چنين فرمود: «فأيّكم يؤازرني علي هذاالأمر علي أن يكون أخي و وصيّي و خليفتي فيكم». [3] . «از ميان شما، چه كسي مرا در ابلاغ رسالت ياري ميكند تا درنتيجه برادر، وصي و جانشين من درميان شما باشد؟.» به گفته تاريخ، كسي جز علي از جاي برنخاست و پيامبر سرانجام درباره او چنين گفت: «هذا أخي و وصيّي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و أطيعوا». [4] . «اين (علي) برادر، وصي و جانشين من است. سخن او را بشنويد و از وي پيروي كنيد.» اين حديث درميان محدثان، معروف است به حديث «يومالدار» كه به صورت متضافر نقل گرديده است. [5] . اين تنها موردي نيست كه پيامبر به جانشيني امام تصريح ميكند، بلكه در مواردي به خلافت علي عليهالسلام تصريح كرده و از اين طريق اسلام را در قالب تشيّع شناسانده است؛ يكي از اين موارد، جنگ تبوك است، آنگاه كه علي را جانشين خود در مدينه قرار داد و خود عازم تبوك شد. هنوز پيامبر از مدينه دور نشده بود كه شايعه سازان، جانشيني امام را در مدينه، گونهاي ديگر تفسير كردند و گفتند: روابط امام با پيامبر تيره شده، از اين جهت در اين غزوه افتخار مشاركت از او سلب گرديد! وقتي پيامبر از چنين شايعهاي آگاه شد، جمله تاريخي خود را در ميان يارانش بيان كرد و گفت: «برادرم به مدينه بازگرد! براي حفظ شؤون و اوضاع مدينه جز من و تو كسي شايستگي ندارد، «أما ترضي أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسي إلاّ أنّه لا نَبيَّ بعدي؟»؛ [6] «آيا خشنود نميشوي كه بگويم مَثَل تو نسبت به من، مَثَل هارون به موسي است، جز اين كه پس از من پيامبري نيست، همان طوري كه او وصي و جانشين بلافصل موسي بود، تو نيز جانشين و خليفه پس از من هستي.» [7] . از اين كه، از ميان مناصب، «نبوت» را استثناء ميكند، ميتوان چنين استفاده كرد كه: امام تمام مناصب هارون، جز نبوت او را دارا بود. هارون وزير، خليفه و جانشين موسي بود، علي نيز حائز اين مقامها بود. در بازگشت از حجةالوداع، در يك مجمع بزرگ، امامت و خلافت علي عليهالسلام را بيان كرد و به تمام حاضران در غدير خم دستور داد كه پيام او را به ديگران برسانند. در اين مقطع، اميرمؤمنان بهعنوان زمامدار مسلمين پس از درگذشت رسول خدا معرفي گرديد. از آنجا كه سرگذشت غدير، از رخدادهاي قطعيِ تاريخ اسلام است، بيش از اين بدان نميپردازيم. بنابراين، «تشيع» كه به معناي پيروي از علي عليهالسلام است، جزو اسلام است و از آن جدا نيست و درنتيجه، براي تشيع، تفسيري جز پذيرفتن همه برنامههاي اسلام به ضميمه خلافت علي عليهالسلام، معناي ديگري متصوّر نيست، از اين جهت ميگوييم: تشيع پيدايشي جدا از پيدايش اسلام ندارد و هردو در يك زمان متولد شدهاند. و امّا چرا اين گروه را «شيعه» ميخوانند؟ بايد گفت كه اين نام گذاري مربوط به خود پيامبر صلي الله عليه وآله است. مفسّران مينويسند: آنگاه كه آيه إنَّ الّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ البَريّة [8] فرود آمد، پيامبر صلي الله عليه وآله رو به علي عليهالسلام كرده، فرمود: «أنت و شيعتك يومالقيامة راضين مرضيين»؛ «تو و شيعيانت در روز رستاخيز خوشنود و مرضي ديگران خواهيد بود.» [9] . در تفسير اين آيه، روايات متعددي از پيامبر نقل شده و در همه آنها، لفظ «شيعه» به كار رفته است، از اين جهت از زمان خود پيامبر گروهي به نام «شيعه علي» معروف بودند. افزون بر اين، پيامبر صلي الله عليه وآله در موردي، جانشينان خود را به عنوان «خلفاي اثناعشر» معرفي كرد و چنين فرمود: «لا يزال هذا الدّين عزيزاً إلي اثني عشر خليفة... كلّهم من قريش». [10] . «اين دين به وسيله دوازده خليفه، گرامي و بلند مرتبه خواهد بود و همه آنان از قريش ميباشند.» اين دوازده خليفه كه پس از درگذشت پيامبر صلي الله عليه و آله مايه عزّت و رفعت اسلام بودند، چه كساني هستند، آيا ميتوان خلفاي اموي و عباسي را مصداق اين حديث معرفي كرد؟! اين حديث جز بر دوازده امامِ شيعه كه مايه عزت اسلام بودهاند، بر كسي منطبق نيست. از اين بيان نتيجه ميگيريم كه: اسلام و تشيع، دو روي يك سكهاند و هردو به يك حقيقت اشاره دارند. براي پيدايش شيعه، تاريخي جز تاريخ خودِ اسلام نميتوان انديشيد و تشيّع از نقطهاي جوشيد كه اسلام از آنجا جوشيد و هيچ تقدم و تأخري بر بيان آن دو نيست، در حالي كه ديگر فرق و گروههاي اسلامي، همگي پس از درگذشت پيامبر پديد آمدهاند و تاريخي غير از تاريخ اسلام دارند. بديهي است، «تسنّن»، به معناي پيروي از سنت، قدر مشتركي است ميان همه فرق اسلامي، ولي تسنن به معني پذيرش اسلام در قالب خلافت ابوبكر و ديگر خلفا، انديشهاي است كه پس از درگذشت پيامبر پديد آمد و زادگاه آن، سقيفه بنيساعده و حوادث پس از آن است، بنابراين، تسنّن به اين معني، فاقدِ اصالت است و در قالب ديگر، يعني پيروي از سنت پيامبر از ويژگي همه فرق اسلامي است. برادران اهل سنت، در فقه، از يكي از چهار فقيه پيروي ميكنند ولي در عقايد اشعري هستند و پيرو آراي امام اشعري و روشن است كه همه اين مذاهبِ فقهي و كلامي، پس از اسلام پديد آمدهاند. واصل بن عطا (80 ـ 130) پايهگذار مكتب اعتزال است و امام اشعري (260 ـ 324) پايهگذار مذهب كلامي. و شيخ ماتريدي (260 ـ 331) نيز پايهگذار مكتب ماتريدي است و همه اين مذاهب، رخدادهايي است كه پس از اسلام پديد آمدهاند. و اينك يادآور ميشويم كه: فرق جوهري مكتب تشيع با ديگر مكتبها، آن است كه: تشيع خلافت را ادامه وظيفه رسالت ميداند، پس روشن است كه مانند رسالت، مقامي الهي است و راه شناسايي امام (در حالي كه رسول و طرف وحي نيست) همان تنصيص خداست، امّا خلافت و امامت از ديد اهل سنت، يك مقام اجتماعي است و راه شناسايي آن انتخاب و گزينش مردم است و حال چرا تعداد آنها دوازده تا است، فلسفه آن بسان ديگر مسائل غيبي، براي ما روشن نيست.
عصمت پيشوايان
اشاره
از مسائلي كه درباره آن پرسش ميشود، اعتقاد به عصمتِ امامانِ دوازدهگانه است. پرسشگران تصوّر ميكنند كه اعتقاد به عصمت فردي، ملازم با اعتقاد به نبوت او است و تصوّر ميكنند ما كه به عصمت آنان عقيدهمنديم، پس آنان را نبي و پيامبر ميدانيم! در حاليكه خاتميت رسول اسلام، از ضروريات آيين است. براي توضيح ناچاريم به دو موضوع بپردازيم: 1 ـ دلاليل عصمت امامان شيعه چيست؟ 2 ـ اعتقاد به عصمت ملازم با اعتقاد به نبوت نيست.