- دو مسأله جانشيني و مرجعيت علمي 1
- آغاز پيدايش شيعه و كيفيت آن 1
- انتهاي خلافت به اميرالمؤمنين علي و روش آن حضرت 1
- روش سياسي خلافت انتخابي و مغايرت آن با نظر شيعه 1
- سبب جدا شدن اقليت شيعه از اكثريت سني و بروز اختلاف 1
- سخت ترين روزگار براي شيعه 2
- استقرار سلطنت بني اميه 2
- بهرهاي كه شيعه از خلافت پنج ساله علي برداشت 2
- انتقال خلافت به معاويه و تبديل آن به سلطنت موروثي 2
- شيعه در قرن دوم هجري 2
- شيعه در قرن چهارم هجري 3
- شيعه در قرن سوم هجري 3
- شيعه در قرن نهم هجري 3
- شيعه در قرن دوازده تا چهاردهم هجري 3
- شيعه در قرن دهم تا يازدهم هجري 3
- پاورقي 4
در اواخر ثلث اول قرن دوم هجري، به دنبال انقلابات و جنگهاي خونيني كه در اثر بيدادگري و بد رفتاريهاي بني اميه در همه جاي كشورهاي اسلامي ادامه داشت، دعوتي نيز به نام اهل بيت پيغمبر اكرم در ناحيه خراسان ايران پيدا شده، متصدي دعوت «ابو مسلم مروزي» سرداري ايراني بود كه به ضرر خلافت اموي قيام كرد و شروع به پيشرفت نمود تا دولت اموي را برانداخت [76] اين نهضت و انقلاب اگر چه از تبليغات عميق شيعه سرچشمه ميگرفت و كم و بيش عنوان خونخواهي شهداي اهل بيت را داشت و حتي از مردم براي يك مرد پسنديده از اهل بيت (سربسته) بيعت ميگرفتند با اين همه به دستور مستقيم يا اشاره پيشوايان شيعه نبود، به گواهي اينكه وقتي كه «ابو مسلم» بيعت خلافت را به امام ششم شيعه اماميه در مدينه عرضه داشت، وي جدا رد كرد و فرمود:«تو از مردان من نيستي و زمان نيز زمان من نيست» [77] . بالأخره بني عباس به نام اهل بيت خلافت را ربودند [78] و در آغاز كار روزي چند به مردم و علويين روي خوش نشان دادند حتي به نام انتقام شهداي علويين، بني اميه را قتل عام كردند و قبور خلفاي بني اميه را شكافته هر چه يافتند آتش زدند [79] ولي ديري نگذشت كه شيوه ظالمانه بني اميه را پيش گرفتند و در بيدادگري و بي بند و باري هيچگونه فروگذاري نكردند. «ابو حنيفه» رئيس يكي از چهار مذهب اهل تسنن به زندان منصور رفت [80] و شكنجهها ديد و«ابن حنبل» رئيس يكي از چهار مذهب، تازيانه خورد [81] و امام ششم شيعه اماميه پس از آزار و شكنجه بسيار، با سم درگذشت [82] و علويين را دسته دسته گردن ميزدند يا زنده زنده دفن ميكردند يا لاي ديوار يا زير ابنيه دولتي ميگذاشتند. «هارون»خليفه عباسي كه در زمان وي امپراطوري اسلامي به اوج قدرت و وسعت خود رسيده بود و گاهي خليفه به خورشيد نگاه ميكرد و آن را مخاطب ساخته ميگفت به هر كجا ميخواهي بتاب كه به جايي كه از ملك من بيرون است نخواهي تابيد!از طرفي لشكريان وي در خاور و باختر جهان پيش ميرفتند ولي از طرفي در جسر بغداد كه در چند قدمي قصر خليفه بود، بياطلاع و بي اجازه خليفه، مأمور گذاشته از عابرين حق عبور ميگرفتند، حتي روزي خود خليفه كه ميخواست از جسر عبور كند، جلويش را گرفته حق العبور مطالبه كردند! [83] يك مغني با خواندن دو بيت شهوت انگيز، «امين» خليفه عباسي را سر شهوت آورد، امين سه ميليون درهم نقره به وي بخشيد، مغني از شادي خود را به قدم خليفه انداخته گفت:يا امير المؤمنين! اين همه پول را به من ميبخشي؟ خليفه در پاسخ گفت اهميتي ندارد ما اين پول را از يك ناحيه ناشناخته كشور ميگيريم!! [84] ثروت سرسام آوري كه همه ساله از اقطار كشورهاي اسلامي به عنوان بيت المال مسلمين به دار الخلافه سرازير ميشد، به مصرف هوسراني و حق كشي خليفه وقت ميرسيد، شماره كنيزان پريوش ودختران و پسران زيبا در دربار خلفاي عباسي به هزاران ميرسيد!! وضع شيعه از انقراض دولت اموي و روي كار آمدن بني عباس، كوچكترين تغييري پيدا نكرد جز اينكه دشمنان بيدادگري وي تغيير اسم دادند.
شيعه در قرن سوم هجري
با شروع قرن سوم، شيعه نفس تازهاي كشيد و سبب آن اولا:اين بود كه كتب فلسفي و علمي بسياري از زبان يوناني و سرياني و غير آنها به زبان عربي ترجمه شد و مردم به تعليم علوم عقلي و استدلالي هجوم آوردند.علاوه بر آن«مأمون» خليفه عباسي (195 ـ 218) معتزلي مذهب به استدلال عقلي در مذهب علاقهمند بود و در نتيجه به تكلم استدلالي در اديان و مذاهب رواج تام و آزادي كامل داده بود و علما و متكلمين شيعه از اين آزادي استفاده كرده در فعاليت علمي و در تبليغ مذهب اهل بيت فروگذاري نميكردند [85] . و ثانيا:مأمون عباسي به اقتضاي سياست خود به امام هشتم شيعه اماميه ولايت عهد داده بود و در اثر آن علويين و دوستان اهل بيت تا اندازهاي از تعرض اولياي دولت مصون بوده و كم و بيش از آزادي بهرهمند بودند ولي باز ديري نگذشت كه دم برنده شمشير به سوي شيعه برگشت و شيوه فراموش شده گذشتگان به سراغشان آمد، خاصه در زمان متوكل عباسي (232ـ247 هجري) كه مخصوصا با علي و شيعيان وي دشمني خاصي داشت و هم به امروي بود كه مزار امام سوم شيعه اماميه را در كربلا با خاك يكسان كردند [86] .
شيعه در قرن چهارم هجري
در قرن چهارم هجري عواملي به وجود آمد كه براي وسعت يافتن تشيع و نيرومند شدن شيعه كمك به سزايي ميكرد كه از آن جمله سستي اركان خلافت بني عباسي و ظهور پادشاهان«آل بويه»بود. پادشاهان«آل بويه» كه شيعه بودند، كمال نفوذ را در مركز خلافت كه بغداد بود و همچنين در خود خليفه داشتند [87] و اين قدرت قابل توجه به شيعه اجازه ميداد كه در برابر مدعيان مذهبي خود كه پيوسته به اتكاي قدرت، خلافت آنان را خرد ميكردند، قد علم كرده آزادانه به تبليغ مذهب بپردازند. چنانكه مورخين گفتهاند در اين قرن، همه جزيرة العرب يا قسمت معظم آن به استثناي شهرهاي بزرگ، شيعه بودند و با اين وصف برخي از شهرها نيز مانند هجر و عمان و صعده در عين حال شيعه بودند.در شهر بصره كه پيوسته مركز تسنن بود و با شهر كوفه كه مركز تشيع شمرده ميشد رقابت مذهبي داشت، عدهاي قابل توجه شيعه بودند و همچنين در طرابلس و نابلس و طبريه و حلب و هرات، شيعه بسيار بود و اهواز و سواحل خليج فارس از ايران نيز مذهب شيعه رواج داشت [88] . در آغاز اين قرن بود كه«ناصر اطروش» پس از سالها تبليغ كه در شمال ايران به عمل آورد به ناحيه طبرستان استيلا يافت و سلطنت تأسيس كرد كه تا چند پشت ادامه داشت و پيش از«اطروش» نيز حسن بن زيد علوي سالها در طبرستان سلطنت كرده بود [89] . در اين قرن، فاطميين كه اسماعيلي بودند به مصر دست يافتند و سلطنت دامنه داري (296ـ527) تشكيل دادند [90] . بسيار اتفاق ميافتاد كه در شهرهاي بزرگ مانند بغداد و بصره و نيشابور كشمكش و زد و خورد و مهاجمههايي ميان شيعه و سني در ميگرفت و در برخي از آنها شيعه غلبه ميكرد و از پيش ميبرد.
شيعه در قرن نهم هجري
از قرن پنجم تا اواخر قرن نهم، شيعه به همان افزايش كه در قرن چهارم داشت ادامه ميداد و پادشاهاني نيز كه مذهب شيعه داشتند به وجود آمده از تشيع ترويج مينمودند. در اواخر قرن پنجم هجري، دعوت اسماعيليه در قلاع الموت ريشه انداخت و اسماعيليه نزديك به يك قرن و نيم در وسط ايران در حال استقلال كامل ميزيستند [91] و سادات مرعشي در مازندران، سالهاي متمادي سلطنت كردند [92] . «شاه خدابنده» از پادشاهان مغول، مذهب شيعه را اختيار كرد و اعقاب او از پادشاهان مغول، ساليان دراز در ايران سلطنت كردند و از تشيع ترويج ميكردند و همچنين سلاطين «آق قويونلو و قره قويونلو»كه در تبريز حكومت ميكردند [93] و دامنه حكمرانيشان تا فارس و كرمان كشيده ميشد و همچنين حكومت فاطميين نيز ساليان دراز در مصر بر پا بود. البته قدرت مذهبي جماعت با پادشاهان وقت تفاوت ميكرد چنانكه پس از بر چيده شدن بساط فاطميين و روي كار آمدن سلاطين«آل ايوب»، صفحه برگشت و شيعه مصر و شامات، آزادي مذهبي را بكلي از دست دادند و جمع كثيري از تشيع از دم شمشير گذشتند [94] . و از آن جمله «شهيد اول محمد بن محمد مكي»، يكي از نوابغ فقه شيعه، سال 786 هجري در دمشق به جرم تشيع كشته شد [95] !! و همچنين شيخ اشراق «شهاب الدين سهروردي» در حلب به جرم فلسفه به قتل رسيد [96] !! روي هم رفته در اين پنج قرن، شيعه از جهت جمعيت در افزايش و از جهت قدرت و آزادي مذهبي، تابع موافقت و مخالفت سلاطين وقت بودهاند و هرگز در اين مدت، مذهب تشيع در يكي از كشورهاي اسلامي، مذهب رسمي اعلام نشده بود.
شيعه در قرن دهم تا يازدهم هجري
سال 906 هجري، جوان سيزده سالهاي از خانواده شيخ صفي اردبيلي (متوفاي 735 هجري) كه از مشايخ طريقت در شيعه بود با سيصد نفر درويش از مريدان پدرانش به منظور ايجاد يك كشور مستقل و مقتدر شيعه از اردبيل قيام كرده شروع به كشور گشايي و بر انداختن آيين ملوك الطوايفي ايران نمود و س از جنگهاي خونين كه با پادشاهان محلي و مخصوصا با پادشاهان آل عثمان كه زمان امپراطوري عثماني را در دست داشتند، موفق شد كه ايران قطعه قطعه را به شكل يك كشور درآورده و مذهب شيعه را در قلمرو حكومت خود رسميت دهد [97] پس از درگذشت شاه اسماعيل صفوي، پادشاهان ديگري از سلسله صفوي تا اواسط قرن دوازدهم هجري سلطنت كردند و يكي پس از ديگري رسميت مذهب شيعه اماميه را تأييد و تثبيت نمودند، حتي در زماني كه در اوج قدرت بودند (زمان شاه عباس كبير) توانستند وسعت ارضي كشور و آمار جمعيت را به بيش از دو برابر ايران كنوني (سال 1384 هجري قمري) برسانند [98] گروه شيعه در اين دو قرن و نيم تقريبا در ساير نقاط كشورهاي اسلامي به همان حال سابق با افزايش طبيعي خود باقي بوده است.