تشیع را میپذیرفتند؛ اما چون در جهت رسیدنِ علی به خلافت موانعی پدید آمد و مردم ناگهان با جریاناتی که قبلًا پیشبینی نمیکردند مواجه شدند دیری نپایید که ابیبکر به عنوانِ خلیفه اداره امورمسلمین را به دست گرفت، با وجود چنین شرایطی که پدید آمده بود چگونه میتوان انتظار داشت مردم بر ولاء و تشیع نسبت به اهلالبیت باقی میماندند، مردمی که پیرو قدرت و حکومت بودند. آری تنها عدهای از مردم بودند که در آنزمان این جریان ناگهانی و حادثه نابهسامان نتوانست ثبات و پایمردیِ آنان را بر ولایت و امامت علی متزلزل سازد. لذا تشیع با انزوای علی دچار انزوا گشت، و انتشار آن پس از این حادثه پریشان در سرزمینهای پهناورِ اسلام مانند جنبش مورچه برروی تخته سنگ بیسر و صدا بود و انظار را به خود معطوف نمیساخت. هیچ قبیله و سرزمینی باقی نماند که تشیع نوزادش را در میان آنها نهاده باشد و این نوزاد بتواند در آرامش و آسایش به سربَرَد.
علنی شدنِ دعوتِ به تشیع
شیعه خلافتِ الهی را برای هیچکسی جز علی و فرزندانش معتقد نیست؛ به همین جهت دولتها و حکومتهای وقت کمترین مجالی برای رواج و انتشار آن فراهم نمیآوردند، و نمیخواستند این مذهب، نسیمِ آزاد