- سخنی با خوانندگان 1
- اشاره 7
- نقد مبانی و پیش فرض ها 7
- نقد کبروی 7
- نقد صغروی 8
- نقد شخصیت احمد بصری 8
- اشاره 10
- حجر اسماعیل و رکن یمانی 10
- دانش به کتاب های آسمانی 10
- قرآن ناطق 12
- دابه الارض 13
- همراهی با امیر المومنین در عذاب اقوام گذشته 14
- فرماندهی فرشتگان 15
- مکلم موسی علیه السلام 16
- افضل از انبیاء 16
- حائز مقام امامت 19
- 2. در امان بودن از تفسیرهای غلط 21
- 1. کوتاهی مسیر 21
- اشاره 21
- 3. بی اثر شدن تمامی ادله صغروی 22
- تفسیر اشتباه روایات رجعت 26
- اشاره 26
- اشتباه در فهم توقیع شریف 36
- اشتباه در انکار علم ائمه علیهم السلام به همه زبان ها 41
- اشتباه در جمع بین روایات مربوط به کشته شدن شیطان 48
- تفسیر اشتباه از حدیث بترالله عمره 52
- اشتباه در استدلال به روایت امام صادق علیه السلام 71
- برداشت نادرست از حدیث امام باقر علیه السلام 74
- تفسیر اشتباه امام مجهول 75
- تفسیر اشتباه سلاح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 77
- ادعاهای سه گانه احمد بصری در باره روایت مورد نظر 80
- نقد ادعای نخست 84
- نقد ادعای سوم 93
- اشتباه در فهم روایت حسن بن وشاء 96
- برداشت نادرست از حدیث جندب 101
- اشتباه در استدلال به آیات سه گانه 104
- نقد استدلال به آیه نخست 108
- نقد استدلال به آیه دوم 110
- نقد استدلال به آیه سوم 112
- اشتباه در تفسیر سوره یوسف 113
- اشتباه در تفسیر وحی به مادر موسی 117
- تناقض در تفسیر 120
- استناد شرک به پیامبر اولوا العزم 121
- تقطیع روایت مربوط به یاران امام مهدی 125
- اشاره 125
- تصرف در روایات به قصد فریب 125
- دعوت به حاکمیت الله 130
- اشاره 130
- ایمان وهب نصرانی 134
- فراوانی روایات مربوط به وجوب نصرت یمانی 137
- تواتر روایات مهدیان دوازدهگانه 140
- اشاره 146
- لزوم حضور شاهد در ازدواج 146
- اعتماد به بازار مسلمین به دلیل اعتماد به قول فروشنده است 148
- اشاره 151
- ناتوانی در فهم معنای معجزه 151
- اشتباه در فهم معنای لغوی 154
- توجیه حدیثی که وجود خارجی ندارد 156
- الف) کتاب ها 163
- ج) سایت ها 166
- ب) مجلات 166
وهب را چنین بیان کرده اند:
امام حسین علیه السلام که با یاران خویش به سوی کربلا حرکت می کرد، چشمش به خیمه سیاهی افتاد. امام نزدیک آن خیمه رفته، دید پیرزنی فقیر در آنجا زندگی می کند. او قمر، مادر وهب بود. امام علیه السلام حال وی را پرسید، او گفت روزگار می گذرد ولی در مضیقه کم آبی هستیم و اگر آب می داشتیم، بسیار خوب بود. امام علیه السلام با او به کناری رفتند تا به سنگی رسیدند امام علیه السلام با نیزه خود آن سنگ را از جا کند و آب گوارایی از زیر آن بیرون آمد. پیرزن، بسیار شادمان شد و از امام تشکر کرد. امام حسین علیه السلام هنگام خداحافظی، جریان خویش را بازگو کرد و به آن مادر پیر فرمود: ما نیاز به یار و یاور داریم؛ وقتی پسرت، وهب بازگشت، بگو به ما بپیوندد و ما را در راه دفاع از حق و مبارزه با ظلم کمک کند ... .
عروس و پسرش وهب آمدند. آنها آب گوارای چشمه را در کنار خیمه خود دیدند و از علّت آن پرسیدند. قمر، همه جریان را برای آنها بیان کرد و پیام امام حسین علیه السلام را نیز به پسرش رساند. این سه نفر، شیفته امام شده، بارو بنه خود را برداشتند و به سوی کاروان امام حرکت کردند. آنها به حضور امام رسیده، قبول اسلام کردند و همراه سپاه امام، با کمال عشق و علاقه، به راه خود ادامه داده تا به کربلا رسیدند.(1)
برخی از طرفداران احمد بصری در گفتگوهای شفاهی در مقام فرار از این
1- سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، محمد محمدی اشتهاردی، ص 209.