- سخنی با خواننده 1
- مقدمۀ چاپ پنجم 3
- یادداشت مترجم 5
- پیش گفتار 7
- اشاره 10
- زندگی من 10
- به سوی خانۀ خدا 13
- سفر موفّقیّت آمیز 22
- دیدار در کشتی 26
- نخستین دیدار از عراق 32
- عبد القادر گیلانی و امام موسی کاظم علیه السّلام 33
- تردید و پرسش 40
- سفر به نجف 45
- دیدار با علما 47
- دیداری با سیّد محمّد باقر صدر 55
- دودلی و سرگردانی... 65
- به سوی حجاز 71
- آغاز پژوهش 84
- اشاره 84
- صحابه از دیدگاه شیعه و اهل سنّت 86
- 1.صحابه در صلح حدیبیّه 91
- صحابه در تاریخ 91
- 2.صحابه و ماجرای غم انگیز«یوم الخمیس» 94
- 3.صحابه در سپاه اسامه 99
- 1.قرآن و صحابه: 113
- ارزیابی صحابه 113
- اشاره 113
- الف)آیۀ انقلاب(واپس گرایی) 115
- ب)آیۀ جهاد 117
- پ)آیۀ خشوع 119
- الف)روایت حوض 120
- 2.پیامبر و صحابه 120
- ب)روایت رغبت به دنیا 121
- 3.دیدگاه صحابه دربارۀ یکدیگر 122
- الف)اقرار صحابه به تغییر دادن سنّت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله 122
- ب)از سر نماز نیز نگذشتند! 127
- پ)گواهی صحابه به زیان خویشتن 128
- ت)گواهی ابو بکر و عمر به زیان خویشتن 129
- اشاره 144
- سرآغاز بیداری 144
- گفت وگو با یکی از دانشمندان 145
- انگیزه های آگاهی 159
- 1.تصریح امر خلافت 159
- اشاره 159
- 2.اختلاف زهرا علیها السّلام و ابو بکر 163
- 3.شایستۀ پیروی 166
- 4.تأکید روایات بر وجوب پیروی از علی علیه السّلام 173
- 1.روایت ثقلین 180
- وجوب پیروی از اهل بیت در روایات 180
- 2.روایت کشتی نجات 193
- 3.آن که از زندگی با من شادمان است 195
- اشاره 200
- اجتهاد در برابر نصّ،منشأ تمام کژروی ها 200
- نام اهل سنّت و جماعت از کجا پیدا شد؟ 208
- اشاره 211
- گفت وگو با دوستان 211
- خداوند این گونه هدایت می کند 217
- اشاره 228
- فهرست ها 228
- آیات شریفه 229
- روایات 234
- کتاب ها 237
- مکان ها 239
- اشخاص 243
- کتاب نامه 249
- ملخّص 253
قرآن شب و روز به آن ها می آموخته که چگونه با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مؤدبانه برخورد نمایند و چگونه با وی سخن بگویند تا جایی که آنان را تهدید می کند اگر در حضور پیامبر فریاد کنید اعمال شما تباه می گردد.
من با خود گفتم شاید کسی که سایر افراد را به سرپیچی دستور پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و تردید در آن تحریک کرده شخص عمر بن خطّاب باشد،زیرا خود وی اقرار کرده بود«برای آن،کارهایی انجام دادم»و نخواست آن را بیان کند و همین،مطلب را در موارد دیگری تکرار می کرد و می گفت:من پیوسته روزه می گیرم و صدقه می دهم و نماز می خوانم و بنده آزاد می کنم،زیرا از پیامد گفتار زشت خود می ترسم...تا آخر آنچه که در این ماجرا از وی نقل گردیده است... (1)از اینجا می توان دریافت خود عمر از زشتی مخالفت آن روز خود آگاه است و این سرگذشتی شگفت آور و باورنکردنی است،امّا حقیقت دارد.
2.صحابه و ماجرای غم انگیز«یوم الخمیس»
خلاصۀ سرگذشت به این صورت است که صحابه،سه روز قبل از وفات رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در منزل آن حضرت گردهم آمدند.پیامبر دوات و شانۀ گوسفندی را طلبید تا برای پیش گیری از ضلالت و گمراهی آنان مطالبی را یادداشت نماید،امّا صحابه در این مسئله به اختلاف پرداختند و یکی از آنان به حضرت نسبت هذیان گفتن داد.حضرت ناراحت شد و بی آنکه چیزی برای آنان بنویسد آن ها را از منزل خویش بیرون راند و اینک مقداری مشروح تر به بیان این ماجرا می پردازیم:
ابن عبّاس گفت:چه روزی بود آن پنجشنبه،که کسالت و ناراحتی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در آن روز شدّت یافت!حضرت فرمود:بیایید چیزی برای شما بنویسم که پس از آن گمراه نگردید،امّا عمر گفت:پیامبر از شدّت درد چنین می گوید،ما قرآن را در اختیار
1- 1) .سیرۀ حلبی(باب صلح حدیبیه)،ج 2،ص 706.