امتداد رسالت: اثبات امامت و خلافت امیرالمومنین علیه السلام از قرآن و سنت طبق منابع معتبر اهل سنت صفحه 296
- مقدمه 1
- پیشگفتار 3
- اشاره 5
- فصل اول: امامت حضرت علی علیه السلام در قرآن 5
- اشاره 6
- یکم: آیه ی هدایت 6
- بررسی آیه بدون توجه به روایات شأن نزول 6
- طبق روایات معتبر، هادی مردی از بنی هاشم است 8
- روایات نزول آیه در حق امیرالمومنین علیه السلام 10
- دوم: مفرد بودن کلمه ی ولی 15
- بررسی آیه بدون توجه به روایات شأن نزول 15
- روایات نزول آیه در حق امیر المومنین علیه السلام 18
- راویان از طبقه ی صحابه 18
- راویان از طبقه ی تابعین 30
- تأیید اعتبار روایات توسط علمای عامه 35
- اجماع علمای عامه بر نزول آیه ی ولایت در حق علی علیه السلام 41
- اعتراف ابن عثیمین به دلالت آیه ی ولایت بر امامت 42
- بحثی در معنای ولایت 43
- شبهه ی اول: به سیاق آیه ی 51 مائده که از دوستی با یهود و نصاری نهی می کند ، آیه ی 55 نیز در مورد دوستی است 46
- پاسخ به مهمترین شبهات در مورد آیه ی ولایت 46
- اشاره 46
- شبهه ی دوم: رکوع در آیه ی ولایت به معنای خضوع است 47
- شبهه ی سوم: با فقیر بودن حضرت علی علیه السلام ، زکات ممکن نبوده است 48
- شبهه ی چهارم: حصر ولایت به امیرالمومنین علیه السلام ، ولایت دیگر ائمه علیهم السلام را نفی می کند 49
- اشاره 51
- سوم: آیه ی مباهله 51
- اعتراف ابن تیمیه و قنوچی به دلالت آیه بر فضیلت اهل بیت علیهم السلام 55
- به گواهی آیه ، حضرت علی علیه السلام نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است 56
- به گواهی روایات، حضرت علی علیه السلام نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است 61
- دلالت آیه بر افضلیت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام 64
- اعتراف علمای اهل سنت به دلالت آیه بر افضلیت امیر مومنان علیه السلام 66
- پاسخ به شبهات علمای اهل سنت 69
- اشاره 71
- فصل دوم: امامت حضرت علی علیه السلام در حدیث 71
- اشاره 72
- یکم: حدیث منزلت 72
- پاسخ به مهمترین شبهات در مورد حدیث منزلت 74
- اشاره 93
- دوم: حدیث ولایت 93
- «ولی» به معنای «ولی امر» در کلام ابوبکر و عمر 95
- دلالت حدیث ولایت بر خلافت و ولایت امر 96
- سوم: حدیث اولویت 97
- چهارم: حدیث امامت 99
- پنجم: حدیث اطاعت 105
- اشاره 105
- دلالت حدیث بر ولی امر بودن امیرالمومنین علیه السلام 107
- ششم: حدیث جدایی 108
- اشاره 108
- دلالت حدیث بر خلافت امیرالمومنین علیه السلام 110
- هفتم: احادیث خلافت 111
- روایت یکم: 111
- اشاره 111
- روایت دوم: 112
- اشاره 112
- روایت سوم: 112
- یکم: خلیفتی فی اهلی 113
- دوم: أخی و وصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا 116
- سوم: أخی وصاحبی ووارثی ووزیری 122
- هشتم: احادیث وصایت 125
- وصی و وصیت در احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم 125
- اشاره 125
- وصایت امیرالمومنین علیه السلام در حدیث صحیحین 143
- وصی از زبان اهل بیت علیهم السلام 149
- وصی در کتاب های لغت اهل سنت 151
- وصی در اشعار صحابه 152
- نهم: حدیث اختیار 157
- نخست: از ابن عباس با پنج طریق 157
- اشاره 157
- سوم: از ابو ایوب انصاری با دو سند 159
- دوم: ابو هریره 159
- چهارم: علی الهلالی 160
- پنجم: ابو سعید خدری 161
- دهم: حدیث غدیر 162
- اشاره 162
- اسناد حدیث غدیر 163
- اقرار علمای عامه به تواتر حدیث غدیر 164
- یکم: شمس الدین ذهبی 164
- اشاره 164
- دوم: ابن حجر عسقلانی 165
- سوم: جلال الدین سیوطی 165
- پنجم: محمد بن جعفر الکتانی 166
- چهارم: ابن حجر هیثمی مکی 166
- ششم: محمد بن اسماعیل الامیر الصنعانی 166
- هفتم: محمد ناصر الدین ألبانی 167
- هشتم: شعیب الأرنؤوط 168
- الف) مولی به معنای «اولی» از دیدگاه علمای لغت 169
- مولی به معنی اولی به نفس و ولی امر 169
- اشاره 169
- ب) مولی به معنای «اولی» از دیدگاه مفسرین 172
- ج) مولی به معنای «اولی» در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم 173
- د) نگاهی منطقی به معنای مولی در غدیر 175
- شاهد اول: اهتمام حضرت رسول (ص) به حدیث غدیر 177
- شواهدی محکم بر اراده ی ولایت از حدیث غدیر 177
- شاهد دوم: نزول آیه ی ابلاغ قبل از قضیه غدیر 183
- شاهد سوم : خبر از نزدیکی رحلت 194
- شاهد چهارم: مقارنه ولایت رسول خدا (ص) و امیر مؤمنان علیه السلام 195
- شاهد پنجم: حدیث ثقلین در سیاق حدیث غدیر 197
- شاهد ششم: دعای پس از حدیث غدیر 198
- شاهد هفتم: تبریک و تهنیت مردم به امیر مؤمنان علیه السلام 201
- اشاره 211
- شاهد هشتم: نزول آیه اکمال بعد از قضیه غدیر 211
- اعتراف ناخواسته ی علمای عامه بر نزول آیه ی اکمال در غدیر خم 213
- وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم 81 یا 82 روز بعد از نزول آیه ی اکمال 215
- وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روز 12 ربیع الاول 218
- پاسخ به شبهات پیرامون آیه ی اکمال 219
- یکم: استدلال در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم 228
- شاهد نهم: استدلال امیر مؤمنان علیه السلام به حدیث غدیر 228
- اشاره 228
- دوم: استدلال در زمانی که در خلافتشان نزاع شد 230
- اشاره 234
- یکم: گروهی از انصار که ابو ایوب انصاری صحابی در میانشان بود 234
- شاهد دهم: فهم صحابه از حدیث غدیر 234
- دوم: عبد الله بن عباس 235
- سوم: طلحه بن عبید الله 237
- چهارم: حسّان بن ثابت (شاعر) 239
- ششم و هفتم: عمر و ابوبکر 240
- پنجم: ابو طفیل عامر بن واثله 240
- اشاره 241
- یکم: ابو حامد غزالی متوفای حدود 505 ه_ 241
- اعتراف علمای اهل سنت به دلالت حدیث غدیر بر ولایت 241
- دوم: محمد بن طلحه شافعی متوفای 652 ه_ 242
- سوم: سبط بن جوزی حنفی متوفای 654 ه_ 243
- چهارم: محمد بن یوسف گنجی شافعی متوفای 658 ه_ 245
- پاسخ به شبهه ی شکایت لشکر یمن 247
- اشاره 247
- مرتبه اول : برای دعوت اهل یمن به اسلام 247
- مرتبه دوم : برای انجام قضاوت 253
- مرتبه سوم: برای جمع آوری اموال و زکات 254
- نتیجه گیری و جواب 261
- اعتراف علامه شبلی نعمانی 264
- پاسخ به شبهه چرایی عدم طرح حدیث غدیر در مکه 266
- فصل سوم: امامت امیرالمومنین علیه السلام در پرتو عصمت 270
- اشاره 270
- مقدمه اول: ضرورت وجود معصوم بعد از پیامبر (ص) در قرآن 271
- مقدمه دوم (1): امکان وقوع عصمت در غیر انبیا از نظر عامه 273
- مقدمه دوم (2): اعتقاد علمای عامه به عصمت صحابه 274
- اشاره 277
- نصوص دالّ بر عصمت امیر مؤمنان علیه السلام 277
- حدیث یکم: علی مع الحق والحق مع علی 278
- حدیث دوم: من اطاع علیا فقد اطاعنی 282
- حدیث سوم: من فارق علیا فقد فارقنی 283
- حدیث چهارم: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ 284
- حدیث پنجم: إنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَبَداً 285
- آیه ی تطهیر: إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا 289
- تشریح نکات آیه 289
- اشاره 289
- طرح یک شبهه و پاسخ آن 295
- برداشت عصمت از آیه در حدیث نبوی 296
- نزول آیه ی تطهیر در حق پنج تن آل عبا علیهم السلام 298
- اعتراف علمای عامه به نزول خاصه آیه ی تطهیر در حق پنج تن آل عبا 304
- چند نکته پیرامون دخالت سیاق در آیه ی تطهیر 309
- اهل البیت در آیه ی (وَأْمُرْ أَهْلَک بِالصَّلَاهِ) 316
- البیت در حدیث سد الابواب 320
- فصل چهارم: غصب خلافت 324
- اشاره 324
- پیشگویی پیامبر (ص) از خیانت به امیرالمومنین علیه السلام 325
- یاد آوری حق امیرالمومنین علیه السلام در سقیفه و بعد از آن 331
- اشاره ی امیر المومنین علیه السلام به غصب خلافت در شورای شش نفره 335
- اشاره 337
- اشاره 337
- شبهه: چرا امام علی علیه السلام قیام نکردند تا حقشان را پس بگیرند؟ 337
- دلیل قرآنی 337
- دوم: اقتدا به سیره ی حضرت هارون علیه السلام 338
- یکم: اقتدا به سیره ی حضرت موسی علیه السلام 338
- سوم: اقتدا به داستان قضاوت حضرت سلیمان علیه السلام 340
- دستور صبر به امیر المومنین علیه السلام 342
- دلیل نبوی 342
- اشاره 342
- دستور صبر به جناب حذیفه بن یمان 343
- دستور صبر به جناب ابوذر 344
- علت عدم قیام در کلام علوی 349
- فهرست منابع و مآخذ 352
برداشت عصمت از آیه در حدیث نبوی
اهل سنت با سند معتبر از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایتی نقل کرده اند که حضرت با استدلال به آیه ی تطهیر فرموده اند که من و اهل بیتم از گناهان پاک هستیم:
«ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند که فرمودند: ... سپس خداوند قبائل را خاندانها ساخت و مرا در بهترین خاندان نهاد و این گفته خدای عز و جل است: (إنما یرید الله لیذهب عنکم... ) لذا من و اهل بیتم از گناهان پاک هستیم.»(1)
این روایت را یعقوب بن سفیان و بیهقی با سند معتبر(2) نقل کرده اند.
1- المعرفه والتاریخ ج 1 ص 269 و دلائل النبوه ج 1 ص 170-171 حدثنی یحیی بن عبد الحمید قال حدثنا قیس عن الأعمش عن عبایه بن ربعی الأسدی عن ابن عباس : اان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قال : ... ثم جعل القبائل بیوتا فجعلنی فی خیرها بیتا وذلک قوله : ( إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا ) سوره الأحزاب : الآیه 33 وأنا واهل بیتی مطهرون من الذنوب
2- بررسی سند روایت: یحیی بن عبد الحمید الحمانی: در ادامه توثیقش را ذکر می کنیم / قیس بن الربیع الأسدی: صدوق / سلیمان بن مهران الأعمش: ثقه (طبق برنامه جوامع الکلم) / عبایه بن ربعی الأسدی: در ادامه توثیقش را ذکر می کنیم / عبد الله بن العباس القرشی: صحابی توثیق عبایه بن ربعی او هیچ جرح مفسری ندارد و تنها گناهش نقل احادیثی در فضیلت اهل بیت علیهم السلام است ؛ ابن حبان نام او را در کتاب الثقات ذکر کرده است ؛ الثقات ج 5 ص 281 رقم 4844 «عبایه بن ربعی الأسدی رأی جماعه من الصحابه روی عنه أهل الکوفه .» ابو حاتم رازی از او به عنوان شیخ یاد کرده است ؛ الجرح والتعدیل ج 7 ص 29 «عبایه بن ربعی الأسدی کوفی ... سمعت أبی یقول ذلک نا عبد الرحمن قال سألت أبی عنه فقال کان من عتق الشیعه قلت ما حاله قال شیخ.» ابن سعد بر او ترحم کرده است ؛ الطبقات الکبری ج 6 ص 127 «عبایه بن ربعی الأسدی روی عن عمر وعلی بن أبی طالب وکان قلیل الحدیث رحمه الله علیه وبرکاته.» حاکم نیشابوری و ذهبی هم حدیثش را تصحیح کرده اند ؛ المستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 500 ح 3717 «عن عبایه بن ربعی عن علی رضی الله عنه فی قوله عز وجل ( وألزمهم کلمه التقوی ) قال لا إله إلا الله والله أکبر هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه ؛ قال الذهبی: علی شرط البخاری ومسلم.» توثیق یحیی بن عبد الحمید الحمانی تعدادی از بزرگان علم رجال اهل سنت او را توثیق کرده اند و عده ای نیز تصریح کرده اند که تضعیف او تنها به خاطر حسادت نسبت به او بوده است ؛ «أبو أحمد بن عدی الجرجانی : أرجو أنه لا بأس به / أبو دواد السجستانی : کان حافظا / أحمد بن منصور الرمادی : عندی أوثق من أبی بکر بن أبی شیبه، وما یتکلمون فیه إلا من الحسد / محمد بن إبراهیم البوشنجی : ثقه / محمد بن عبد الله بن نمیر : ومره: ثقه، ومره: یحفظ حفظا جیدا، وما هو إلا صدوق / مصنفوا تحریر تقریب التهذیب : ضعیف یعتبر به / یحیی بن معین : صدوق مشهور، ما یقال: فیه إلا من حسد، ومره: ثقه، ومره: صدوق ثقه، وفی روایه ابن محرز عنه قال: کان ثقه، لا بأس به، رجل صدوق» منبع: قسمت تراجم برنامه ی جوامع الکلم و سایت موسوعه الحدیث جالب اینکه أحمد بن منصور الرمادی که ذهبی از او به عنوان «الإمام الحافظ الضابط» یاد کرده، حمانی را ثقه تر از ابوبکر بن ابی شیبه (از محدثین بزرگ اهل سنت) دانسته است ! «وأما الرمادی فقال : هو أوثق عندی من أبی بکر بن أبی شیبه ، وما یتکلمون فیه إلا من الحسد ؛ و اما رمادی گفته است: او در نزد من از ابوبکر بن ابی شیبه (استاد بخاری) مورد اعتماد تر است و در مورد او فقط به خاطر حسادت سخنانی گفته اند.» تاریخ الإسلام ج 16 ص 455 «الرمادی ( ق ) الإمام الحافظ الضابط أبو بکر أحمد بن منصور بن سیار بن معارک الرمادی البغدادی .» سیر أعلام النبلاء ج 12 ص 389 شمس الدین ذهبی از او به عنوان حافظ و امام کبیر یاد کرده است ؛ «یحیی بن عبد الحمید ابن عبد الرحمن بن میمون بن عبد الرحمن الحافظ الإمام الکبیر أبو زکریا بن المحدث الثقه أبی یحیی الحمانی الکوفی صاحب المسند الکبیر .» سیر أعلام النبلاء ج 10 ص 526 و در کتاب دیگرش ، روایتش را حسن دانسته است ؛ «قلت : وقع لنا حدیثه عالیا. أخبرنا أبو المعالی الهمدانی ... ثنا یحیی بن عبد الحمید ... ثنا علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال : أما إنی سمعت النبی صلی الله علیه و آله وسلم یقول : لا تکذبوا علی ، فمن کذب علی معتمدا فلیلج النار هذا حدیث حسن عال متصل ، سالم من العنعنه المحتمله للتدلیس ، قل أن یضع مثله .» تاریخ الإسلام ج 16 ص 455-456 یحیی بن معین او را توثیق کرده است : «وقال عثمان الدارمی سمعت بن معین یقول بن الحمانی صدوق مشهور بالکوفه مثل بن الحمانی ما یقال فیه من حسد قال عثمان وکان بن الحمانی شیخا فیه غفله لم یکن یقدر أن یصون نفسه وقال بن أبی خیثمه عن بن معین بن الحمانی ثقه وبالکوفه رجل یحفظ معه وهؤلاء یحسدونه وقال أبو حاتم الرازی سألت بن معین عنه فاحمل القول فیه وقال کان أحد المحدثین وقال عبد الخالق بن منصور سئل یحیی بن معین عن الحمانی فقال صدوق ثقه وهکذا قال الدوری ومحمد بن عثمان بن أبی شیبه والبغوی وابن الدورقی ومطین وجماعه عن بن معین .» تهذیب التهذیب ج 11 ص 216 مسلم حدیثش را در صحیحش آورده است : «له ذکر فی صحیح مسلم فی حدیث عبد الملک بن سعید ... وقال الخلیلی یحیی بن عبد الحمید حافظ رضیه یحیی بن معین وضعفه غیره وهو مخرج فی الصحیح کذا قال .» تهذیب التهذیب ج 11 ص 217 تعدادی دیگر از علمای اهل سنت نیز توثیقش کرده اند ؛ «وقال بن عدی ولیحیی مسند صالح ویقال إنه أول من صنف المسند بالکوفه ثم ذکر قصه الدارمی إلی أن قال ولم أر فی مسنده وأحادیثه منکرا وأرجو أنه لا بأس به ... وسمعت محمد بن إبراهیم البوشنجی یقول وقد سئل عن الحمانی فقال ثقه قال یحیی بن معین وابن نمیر هو ثقه ... وکان بن نمیر ... قال وکان یحفظ حفظا جیدا وما هو إلا صدوق قیل له فاحمد کان سیء الرأی فیه قال نعم ؛ ابن عدی گفته است: یحیی مسند خوبی داشت و گفته می شود که او اولین کسی بود که در کوفه مسند نوشت؛ سپس داستان دارمی را ذکر کرد تا اینکه گفت: در مسندش احادیث منکری ندیدم و امیدوارم که اشکالی به او نباشد ... و از محمد بن ابراهیم بوشنجی شنیدم که می گفت: از حمانی سؤال شد، پس گفت: ثقه است. گفت: یحیی بن معین و ابن نمیر هم گفته اند که او ثقه است... و ابن نمیر ... گفته است: حافظه ی خوبی دارد و راستگو است. به او گفته شد: اما احمد در مورد او نظر بدی دارد. گفت: آری [می دانم ولی نظر احمد را قبول ندارم].» تهذیب التهذیب ج 11 ص 217