دو مکتب در اسلام جلد سوم صفحه 107

صفحه 107

بندگان خدا! فرزندان فاطمه - رضوان الله علیها - فرزند سمیه ، شایسته ترند تا حرمتشان را نگه دارید و به یاریشان برخیزید. اگر هم ایشان را یاری نمی کنید، پناه به خدا می برم اگر به کشتن آنها دست دراز کنید. حسین (ع ) را با پسرعمویش یزید تنها تنها گذارید که ، به جان خودم قسم ، یزید از فرمانبرداری شما بدون ریختن خون حسین بسی خشنودتر خواهد بود.

راوی می گوید: در این هنگام شمر بن ذی الجوشن تیری در چله کمان نهاد و به سوی زهیر افکند و گفت : ساکت شو که خدایت خاموش کند! از بس سخن گفتی ما را خسته کردی ! زهیر گفت : آهای فرزند آن کس که به پاشنه های پایش می شاشید! من که با تو حرف نمی زنم ، تو آدم نیستی ، بلکه حیوانی ، به خدا سوگند

که فکر نمی کنم حتی دو آیه از کتاب خدا را برای اظهارنظر بلد باشی . پس مژده باد تو را به زیانباریت به روز قیامت و عذابی دردناک !

شمر گفت : منتظر چه هستی ، خداوند همین ساعت تو را و آقایت را خواهد کشت ! زهیر گفت : تو مرا به مرگ و کشته شدن می ترسانی ؟ به خدا سوگند کشته شدن در کنار امام حسین (ع ) را بر زندگی ابدی با شما ترجیح می دهم . پس رو به سپاهیان ابن سعد کرد و با صدای بلند گفت : ای بندگان خدا! این مرد سبک سر احمق تندخو و همپالگیهایش شما را از راه به در نبرند که به خدا قسم شفاعت محمد (ص ) به کسانی نخواهد رسید که خون فرزند و اهل بیت او را ریخته و یاران و پاسداران حرم و حرمتش را کشته باشند.

پس مردی از سپاه امام (ع ) بانگ برداشت و زهیر را مخاطب ساخته و گفت : ابا عبدالله الحسین (ع ) می فرماید: بازگرد که به جان خودم سوگند همان گونه که مؤ من آل فرعون قومش را نصیحت و راهنمایی کرد و در دعوت خود اصرار ورزید، تو نیز در ارشاد و راهنمایی اینان ، اصرار و پافشاری را تمام کرده ای ، اگر نصیحت و اصرار در آنان سودی داشته باشد!

به خود آمدن و توبه حر

طبری از قول عدی بن حرمله آورده است که چون ابن سعد آماده پیکار با حسین (ع ) گردید، حر بن یزید ریاحی به او گفت :

- خدایت خیر دهاد! آیا تو با این مرد می جنگی ؟! عمر

گفت :

- آری به خدا سوگند. جنگی که ساده ترین آن ، افکندن سرها و قطع دستها باشد! حر پرسید:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه