دو مکتب در اسلام جلد سوم صفحه 116

صفحه 116

عزره بن قیس که فرماندهی سواره نظام کوفه را بر عهده داشت ، چون چنان دید و از هر طرف شکست سواران خود را مشاهده کرد، به وسیله عبدالرحمان بن حصین برای عمر سعد پیام فرستاد که : مگی نمی بینی این گروه اندک چه به روزگار سواران من آورده اند؟ به یاری ما بشتاب و پیادگان و تیراندازانی را به کمک ما بفرست ! عمر سعد رو به شبث بن ربعی کرد و گفت : به یاری ایشان شتاب کن !! شبث گفت : سبحان الله ! آیا به نابودی بزرگان کوفه و مردمان آن سامان چشم دوخته ای ؟ از نیروی تیراندازت استفاده کن که فرمانت را می برند و از منت بی نیاز می کنند!

راوی می گوید: چنین به نظر می آمد که شبث بن ربعی از جنگیدن با حسین و یارانش کراهت داشت . دلیل این مطلب سخن ابوزهیر عبسی است که می گوید: ما در روزگار فرمانروایی مصعب بن زبیر بر کوفه ، شاهد بودیم که شبث می گفت : خداوند هرگز به مردم این

دیار خیری نمی رساند و به راه راست هدایتشان نخواهد کرد. شگفت آور نیست که ما به همراه علی بن ابی طالب و پس از او به یاری پسرش حسن به مدت پنج سال با خاندان ابوسفیان روی زمین برخاستیم و به یاری خاندان معاویه و پسر سمیه زناکار با او جنگیدیم ! چه اشتباه و چه گمراهی بزرگی را مرتکب شدیم .

باری ، عمر سعد، حصین بن تمیم را ماءمور ساخت تا به همراهی زرهداران و پانصد نفر تیرانداز به یاری عزره بن قیس بشتابد. حصین فرمان برد و با همراهانش خود را به امام و یارانش رسانید و آنها را زیر رگبار تیرهای جانکاه خود گرفتند. دیری نپایید که اسبهای ایشان را از پای درآوردند و رزمنده سواری را برای امام باقی نگذاشتند!

ایوب بن مشرح خیوانی ، از یاران حصین ، می گوید: به خدا سوگند من تیری به شکم اسب حر بن یزید زدم ، لحظه ای نگذشت که اسب حر به لرزه درآمد و برخود پیچید و به روی زمین افتاد. حر، که شمشیری بران در دست داشت ، به چالاکی چون شیری از روی زین بر زمین خیز برداشت ؛ در حالی که می گفت :

ان تعقروا بی فاءنا ابن الحر

اشجع من ذی لبد هزبر

من به عمر خویش دلاوری به چستی و چالاکی او ندیده ام . یکی از شیوخ قبیله رو به ایوب کرد و پرسید: تو او را کشتی ؟ ایوب پاسخ داد: قسم به خدا که من او را نکشتم . او را دیگری از پای درآورد. من نمی خواستم او را بکشم . ابوالوداک از او

پرسید: چرا نمی خواستی او را بکشی ؟ گفت : می گویند که او از نیکان است ، و اگر چنین باشد، مسلم است که هر گاه من خدا را به گناه زخمی که بر او وارد کرده ام و یا جانب دشمنان او را گرفته باشم ، دیدار کنم بهتر از آن است که به گناه کشتن او را دیدار کرده باشم .

ابوالوداک گفت : می بینم که تو خداوند را به جرم کشتن همه آنها دیدار خواهی کرد. مگر نگفتی که اینجا و آنجا تیر انداختی و اسب او را هم پی کردی ، و باز ایستادی و آنها را از هر سو تیرباران کردی ، و یارانت را هم گرد آوری و به همین کار تحریک نمودی ، و چون بر تو حمله آوردند روی برنتافتی و آنجا را ترک نکردی و دیگر یارانت نیز چون تو کردند و... تا سرانجام حر و یارانش همگی کشته شدند؟ پس همه شما در کشتن آنها و ریختن خونشان شریک یکدیگرند. ایوب پاسخ داد: ای ابوالوداک ! تو پاک ما را از رحمت خدا ناامید کردی ! اگر بنا باشد که تو در روز قیامت به حساب ما برسی ، خدا تو را نیامرزد، اگر ما را بیامرزی ! ابوالوداک گفت : حقیقت همین است که گفتم .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه