دو مکتب در اسلام جلد سوم صفحه 207

صفحه 207

- شگفتا، مردم به خاطر سر حسین شادمانی می کنند؟! بگویید ببینم آنها را از کدام دروازه وارد می کنند؟ و چون اشاره به دروازه معروف به (ساعات ) کردند، من بسرعت خود را به آنجا رساندم و همین که به آنجا رسیدم ، دیدم که پرچمهای متعددی به دنبال یکدیگر فرا رسیدند و در آن میان چشمم به سواری افتاد که بر تارک نیزه بی سنانش ، سری را قرار داده بود که شبیه ترین مردم به رسول خدا (ص ) بود، و در پشت سر آن زنانی را مشاهده کردم که بر شتران بی پالانی سوار شده بودند.

سهل می گوید: پس من نزدیکی از آن بانوان رفتم و پرسیدم :

خانم ! شما چه کسی هستید؟ پاسخ داد:

- من سکینه ، دختر حسینم ! گفتم :

- من سهل ساعدی هستم که به خدمت حضرت رسول خدا (ص ) رسیده ، پای حدیث و سخن آن حضرت نشسته ام . آیا تو را نیازی است تا به انجام آن قیام کنم ؟ سکینه گفت :

- ای سهل ! فقط به این نیزه دار بگو که سر را از میان ما به پیش ببرد تا مردم

از ما به نظاره سر بپردازند، و به ما که عترت و حرم پیامبر خدا هستیم ، چشم ندوزند.

من فرمان برده خود را به آن مرد نیزه دار رسانیدم و به او گفتم : می شود که خواهش مرا با دریافت چهارصد دینار طلا برآورده سازی ؟ پرسید: چه می خواهی ؟ گفتم : این سر را از میان بانوان بیرون ببر. او هم پذیرفت و سر را از میان آن بانوان بیرون برد و من هم به وعده خود وفا کرده ، چهارصد دینار را در دستش گذاشتم . (239)

ورود اهل بیت پیغمبر به پایتخت خلافت اسلامی

ابن اعثم و دیگران آورده اند (و ما سخن از ابن اعثم نقل می کنیم ) (240) که می گوید: حرم رسول خدا (ص ) را به شام آورده ، آنها را از دروازه معروف به باب تومای دمشق وارد کردند. سپس آنها را از هر کوی و برزن عبور داده و در آخر، بر پلکان مسجد و در محلی که ویژه اسیران ساخته بودند بر پای بداشتند. در این هنگام پیرمردی به آنها نزدیک شد و گفت :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه