دو مکتب در اسلام جلد سوم صفحه 90

صفحه 90

راوی می گوید:

وقتی که این نامه به عبیدالله زیاد رسید و آن را بخواند، گفت : الحق که این نامه را مردی نوشته که

خیرخواه امیر و دلسوز قومش می باشد. پیشنهادش را تحسین می کنم و آن را می پذیرم .

تا فرزند زیاد پذیرش پیشنهاد عمر را بر زبان آورد، شمر بن ذی الجوشن برخاست و گفت : اکنون که حسین در کنار تو فرود آمده و در سرزمین تحت فرمان تو گرفتار شده ، این سخنان را از او می پذیری ؟ قسم به خدا، اگر پیش از آنکه دست در دست تو بگذارد از اینجا برود، نیرو و شوکتش فزونی گیرد و برعکس ، نیرو و توان تو رو به سستی و کاستی خواهد نهاد! چنین امکانی را به او مده که بیانگر ترس و درماندگی توست ، مگر اینکه نخست او و یارانش گردن به فرمان تو فرود آورند، که در آن صورت اگر ایشان را گوشمالی بسزا داده باشی ، صاحب اختیار و مطاعی ، و چنانچه در آنان به دیده گذشت بنگری ، نشانه ای است از قدرت و توان تو. قسم به خدا که به من خبر درست رسیده که حسین و فرزند سعد همه شب را بین دو سپاه به گفتگو می نشینند و بنرمی با یکدیگر سخن می رانند! ابن زیاد پس از شنیدن سخنان شمر گفت : خوب فهمیدی و راءی درست همان است که تو اندیشیده ای !

ممانعت ابن زیاد از بازگشت امام (ع )

ابن زیاد، شمر بن ذی الجوشن را بخواند و به او گفت : نامه ای را که می نویسم به عمر سعد برسان تا به حسین و یارانش پیشنهاد کند که به فرمان من تسلیم شوند.

اگر آن را پذیرفتند و تسلیم شدند، آنها را سالم به خدمت من

گسیل دارد، و چنانچه زیر بار نرفتند، با آنها بجنگد. اگر ابن سعد این دستور را انجام داد، تو همچنان فرمانبردار او باش ، و در صورتی که نپذیرفت ، تو فرماندهی سپاه را به دست گیر و عمر سعد را گردن بزن و سرش را برای من بفرست و خود، جنگ با حسین را ساز کن .

آنگاه نامه زیر را به عمر بن سعد نوشت :

اما بعد، من تو را به سوی حسین نفرستاده بودم که با او مدارا کرده ، کارش را به تاءخیر و تعویق اندازی و بقا و سلامتش را آرزو کنی و از او در نزد من به شفاعت برخیزی .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه