دو مکتب در اسلام جلد دوم صفحه 58

صفحه 58

. گفتیم : اگر راست می گویید چرا مسلح شده اید؟ پاسخ دادند: شما چرا مسلح هستید؟ ما گفتیم : اگر راست می گویید که مسلمانید، اسلحه تان را بر زمین بگذارید. ابو قتاده می گوید: آنها این پیشنهاد را پذیرفتند و اسلحه خود را بر زمین گذاشته ، به نماز برخاستند و ما هم نماز بجای آوردیم (240).

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: همین که مالک و همراهانش سلاح خود را بر زمین نهادند، ضرار و یارانش هجوم برده ، همه آنها را دستگیر و به بند کشیده به نزد خالد بن ولید بردند.

در اصابه آمده است که خالد بن ولید چشمش به زن مالک ، که بسیار زیبا بود، افتاد، مالک که متوجه شد، روی به زن خود کرد و گفت : مرا بکشتن دادی !یعنی خالد به خاطر تو مرا خواهد کشت (241).

و در تاریخ یعقوبی آمده که چون چشم خالد بن زن مالک افتاد سخت شیفته او گردید؛ پس روی به مالک کرد و گفت : به خدا سوگند که دیگر به خانه ات باز نخواهی گشت ، من تو را خواهم کشت (242)!

و در کنز العمال آمده است که خالد بن ولید مدعی بود که مالک بن نویره با سخنی که گفته و به گوش او رسیده مرتد شده است . مالک چنین ادعایی را رد کرد و گفت : من مردی مسلمانم و از مقررات آن نه چیزی را تغییر داده و نه تبدیل کرده ام و ابوقتاده و عبدالله بن عمر نیز به سود او گواهی داده سخن او را تصدیق کردند؛ ولی خالد

زیر بار نرفت و مالک را پیش کشید و فرمان داد تا ضرار گردنش را بزد. و سپس خالد زن او (ام تمیم ) را همان شب متصرف شد و با وی همبستر گردید (243)!

و در وفیات الاعیان ، و فوات الوفیات و تاریخ ابوالفداء و این شحنه آمده است که عبدالله بن عمر و ابو قتاده انصاری ، که ناظر بر ماجرا بودند، در مورد مالک بن نویره با خالد بن ولید سخن گفتند و از او به نیکی یاد کردند؛ ولی خالد را سخن ایشان ناخوش آمد. ناچار مالک گفت :

خالد، تو ما را نزد ابوبکر بفرست تا خودش درباره ما تصمیم بگیرد. تو به غیر از ما کسانی را به خدمت او فرستاده ای که گناهشان به مراتب از جرم ما بیشتر بوده است !خالد گفت : خدا امانم ندهد اگر سرت را برنگیرم . و او را مقابل ضرار بداشت تا گردنش را بزند. مالک در این لحظه روی به زن زیبا روی خود کرد و با اشاره به او، به خالد گفت : این زن مرا بکشتن داد؟ خالد گفت : بلکه خدایت به جرم ارتدادت بکشت . مالک گفت : من مردی مسلمانم ، ولی در اینجا خالد بی صبرانه به ضرار بانگ زد: ضرار، گردنش را بزن !که شمشیر ضرار صدای اعتراض مالک را در گلوی او در هم شکست . آنگاه خالد فرمان داد تا سر مالک را که از مردان پر موی به شمار بود (244)، دیگ پایه قرار دادند! و هم در آن شب با ام تمیم ، زن بیوه مالک ، همبستر گردید (245)!

ابو زهیر سعدی در این زمینه چنین سروده است :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه