دو مکتب در اسلام جلد سوم صفحه 120

صفحه 120

شهادت بریر

طبری از قول عفیف بن زهیر، نوه ابوالاخنس ، که خود شاهد شهادت امام حسین (ع ) بوده ، در تاریخ خود می نویسد: یزید بن معقل ، از بنی عمیره ربیعه که همپیمان با بنی سلیمه از عبدالقیس بود، از سپاه عمر سعد بیرون آمد و بریر بن حضیر را مخاطب ساخت و گفت : می بینی که خداوند چه به روزت آورده است ؟ بریر پاسخ داد: به خدا قسم که خداوند به من خیر و به تو شر عطا کرده است . یزید گفت : دروغ گفتی ، در حالی که پیش از این دروغگو نبودی . آیا به خاطر داری آن روز را که ما با هم در قبیله بنی لوزان در حرکت بودیم و تو می گفتی عثمان بن عفان بر خود ستم کرد و معاویه بن ابی سفیان مردی گمراه و سرکش است ، و امام بر حق علی بن ابی طالب می باشد؟ بریر پاسخ داد: گواهی می دهم که این سخن را من گفته ام و رای و عقیده ام نیز همین بوده و هست . یزید بن معقل گفت : من هم گواهی می دهم که تو از گمراهان هستی ! بریر گفت : حاضری با هم مباهله کنیم و از خدا بخواهیم که دروغگو را لعن و نفرین کند، و آن کس را که بر باطل است در جنگ تن به تن به دست دیگری بکشد؟

راوی می گوید: بریر و یزید بن معقل از هر دو سپاه بیرون

شدند و دست به دعا برداشتند و از او خواستند تا دروغگو را لعنت کند و مبطل را به دست محق مجازات نماید. پس از آن به پیکار پرداختند و تنها دو ضربه شمشیر بینشان رد و بدل شد. به این ترتیب که یزید شمشیر بر بریر راند ولی او را آسیبی نرسانید. پس بریر شمشیر خود را بر فرق یزید کوبید که کلاهخود او را از هم بدرید و با همه پهنایش در کاسه سر او نشست و یزید چون کوهی غلتید، در حالی که شمشیر بریر همچنان در جای زخم باقی مانده بود. گویی هم اکنون دارم او را می بینم که بریر شمشیرش را به زحمت و اندک اندک از فرق یزید بیرون می کشید.

در همین حال بود که رضی بن منقذ عبدی بر او حمله آورد و با او دست به گریبان شد. مدتی آن دو با یکدیگر زورآوری کردند، تا اینکه بریر او را از جای بکند و بر زمین زد و بر سینه اش نشست که رضی بانگ برآورد و کمک خواست . کعب بن جابر ازدی به یاری رضی شتافت . راوی می گوید: من که مرگ بریر را در این موقعیت حتمی می دیدم ، با خود گفتم : این همان بریر بن حضیر، قاری قرآن است که در مسجد با ما قرآن می آموخت و هم اکنون کشته می شود!

همچنان که بریر روی سینه رضی نشسته بود، کعب از پشت سر بر او حمله برد و سنان نیزه اش را بر پشت بریر نهاد و بسختی فشار داد. همین که بریر تیزی سنان نیزه را در

پشت خود احساس کرد، خود را بر روی رضی افکند و صورتش را بسختی به دندان گرفت و گوشه ای از بینی او را بکند. کعب بن جابر نیز او را به زیر ضربات پیاپی خود گرفت تا اینکه بریر را از روی سینه رضی به کناری افکند و در حالی که سنان نیزه کعب به طور کامل در پشت بریر فرو رفته بود، با شمشیر به جان او افتاد و آن قدر بر او ضربه زد که به شهادت رسید.

عفیف بن زهیر می گوید: گویی می بینم رضی بن منقذ عبدی را در حالی که از مرگی حتمی جسته بود، برخاسته و گرد و خاک از لباس خود می تکاند و به کعب می گفت : ای برادر ازدی ! بر من منت نهادی و مرا از مرگی حتمی رهانیدی ! من این لطف تو را هرگز فراموش نمی کنم !

راوی می گوید از عفیف پرسیدم : تو خودت این ماجرا را به چشم دیدی ؟ عفیف گفت : آری ، به چشم دیدم و سخنانشان را به گوش خود شنیدم . و چون کعب بن جابر بازگشت ، همسر یا خواهرش ، (نوار) دختر جابر، به وی گفت :

بجنگ فرزند فاطمه (ع ) برخاستی و بزرگ قاریان قرآن را کشیت ؟ تو با این کارت ، دست به جنایتی پس خطیرزدی ! به خدا سوگند که تا عمردارم با تو سخن نخواهم گفت :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه