دو مکتب در اسلام جلد سوم صفحه 156

صفحه 156

او همچنان می جنگید و پیش می رفت . تا آنجا که فریاد اعتراض و ناله درماندگی کوفیان به هوا برخاست و هیچ گریزگاهی نیز نمی یافتند.

سرانجام این جوان رشید و دلاور حسین (ع ) که در پهنه کارزار با دشمن بسختی کوشیده و طومار عمرشان را درنوردیده بود، خسته و از تشنگی درمانده ، با تنی از ضربات شمشیر و سنان نیزه های دشمن سخت مجروح و غرقه خون به خیمه گاه در نزد پدر باز آمد و گفت : ای پدر! تشنگی مرا از پای درآورده و سنگینی این همه ابزار جنگی توان از من ربوده است . با این همه ، آیا آبی یافت می شود، تا سوز عطش تسکین دهم ، و برای جنگیدن با دشمنان نیرویی تازه یابم ؟ امام حسین (ع ) (از این سخن فرزند) گریست و فرمود:

ای پسرکم ! بر محمد (ص ) و علی (ع ) و پدرت بسی سخت و ناگوار است که تو آنان را بخوانی ، ولی در انجام خواسته ات ناتوان باشند؛ آنان را به فریادرسی خود بخوانی و نتوانند به فریاد برسند. آنگاه انگشتری خود را به وی داد و فرمود:

این انگشتری را بگیر و در دهان بگذار و به میدان جنگ دشمنانت بازگرد که امید دارم دیری نپاید که از دست جدت با شربتی

سیر آب گردی که پس از آن هرگز روی تشنگی نبینی .

علی اکبر بار دیگر رو به میدان کارزار آورد و می گفت :

الحرب قد بانت لها حقائق

و ظهرت من بعدها مصادق

والله رب العرش لا نفارق

جموعکم اءو تغمد البوارق (196)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه