دو مکتب در اسلام جلد سوم صفحه 164

صفحه 164

طبری از قول حمید بن مسلم آورده است : از سپاه امام نوجوانی چون ماه تابان قدم به میدان جنگ با ما گذاشت ، در حالی که فقط پیراهنی در تن داشت و شلوار و نعلینی در پا و شمشیری در دست . هیچ فراموش نمی کنم که بند نعلین پای چپش پاره شده بود. این نوخاسته قدم به میدان

گذاشت و جلو می آمد. عمرو بن سعد نفیل ازدی ، که در کنارم ایستاده بود، گفت :

به خدا قسم که به او حمله می کنم و کارش را می سازم ! به او گفتم : سبحان الله ! تو از جان او چه می خواهی ؟ مردمی که دورش را گرفته اند برای کشتنش کافی می باشند! عمرو گفت : به خدا قسم که خودم کارش را می سازم ! این بگفت و به سوی او تاختن برد و باز نگشت ، مگر هنگامی که ضربه کاری شمشیرش فرق آن جوان را از هم شکافت و او را به صورت به خاک انداخت .

آن جوان با ضربه عمرو به خود پیچید و با فریاد بلند عموی خود را به یاری خواست . من خود دیدم که حسین چون بازی شکاری برجست و مانند شیری خشمگین به عمرو حمله برد و شمشیر بر او فرود آورد. شمشیر امام دست عمرو را، که سپر خود ساخته بود، از مچ بینداخت . عمر از این ضربت چنان بانگ برآورد که تمامی سپاه عمر سعد آن را شنیدند. (208)

سپاه کوفیان برای یاری عمرو به سوی امام یورش بردند و امام نیز ناگزیر دست از او بداشت . اما عمرو در معرض ضربات سم اسبهای همردیفان کوفی خود قرار گرفت که به یاریش شتافته و با سرعت و شدت به پیش می تاختند. اسبهای کوفیان عمرو را به زیر گرفتند و بسختی درهم کوبیدند و استخوانهای سر و سینه اش را خرد کردند و پیکر بی جانش را بر جای گذاشتند.

دیری نگذشت که غبار میدان فرو نشست و

من حسین (ع ) را دیدم که بر سر آن نوجوان ، که در حال جان دادن بود و پا بر زمین می سایید، ایستاده بود و می گفت : مرگ بر آن آدمی که تو را کشتند و خود را در روز قیامت مورد بازخواست جدت قرار دادند. آنگاه به سخن خود چنین ادامه داد: به خدا قسم بر عمویت سخت و ناگوار است که او را به یاری بخوانی و تو را کمک ندهد، یا اینکه به یاریت برخیزد ولی تو را سودی نرساند. آنگاه جنازه برادرزاده اش را برداشت . گویی هم اکنون دارم می بینم که پاهای آن نوجوان ، که دیگر جان در بدن نداشت ، بر زمین کشیده می شد و حسین سینه او را بر سینه خود چسبانیده بود. من با خود گفتم ببینم حسین با جنازه آن نوجوان چه می کند؟ در این حال متوجه شدم که حسین جنازه آن نوجوان را آورد تا اینکه او را در کنار فرزندش علی اکبر خوابانید و در میان دیگر کشته شدگان از خانواده اش قرار داد. من پرسیدم این جوان چه نام داشت ؟ گفتند: او قاسم فرزند حسن بن علی بن ابی طالب است .

شهادت برادران امام (209)

1 - ابوبکر بن علی (ع )

آنگاه برادران امام (ع ) آماده رفتن به میدان جنگ شدند تا خود را فدای برادر کنند. نخستین ایشان ابوبکر بن علی (عبدالله ) و مادرش لیلا دختر مسعود بن خالد بود. ابوبکر قدم به میدان گذاشت ، در حالی که چنین می خواند:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه