دو مکتب در اسلام جلد سوم صفحه 182

صفحه 182

کشنده حسین جایزه می خواهد!

راوی می گوید: پس از کشته شدن امام ، تنی چند از سپاهیان کوفه بن سنان بن انس گفتند: تو حسین ، فرزند علی و فاطمه (دختر پیغمبر خدا) را کشته ای و بزرگترین گردنکش عرب را، که به حکومت این دولتمردان چشم دوخته بود تا قدرت و حکومت را از چنگشان به در کند، از پای درآوردی . اکنون وقت آن است که پیش فرماندهانت بروی و پاداشت را از آنان بخواهی که اگر آنها در برابر من این کار و خدمت که در حقشان انجام داده ای و حسین را برایشان کشته ای همه مال و دارایی خودشان را به تو پیشکش کنند، کار چندان بزرگی نکرده اند!

سنان ، که مردی شجاع و در عین حال احمق و دیوانه بود، از سخنان آنان فریفته گشت . پس بر اسبش بر جهید و یک راست تا خیمه عمر سعد بتاخت و چون به آنجا رسید، تا آنجا که در توان داشت ، باد در گلو انداخت و فریاد برآورد:

اءوقر رکابی فضه و ذهبا

اءنا قتلت الملک المحجبا

قتلت خیر الناس اما و اءبا

و خیرهم اذ ینسبون نسبا

بر این مژده که من پادشاه بزرگی را کشته ام ، رکابم را از طلا و نقره سنگین بار کن ! من بهترین مردمان و سرآمد آدمیان را از پای درآوردم !

همان کسی که از حیث نسب برترین مردمان است .

چون عمر سعد صدای سنان و شعر و حماسه او را شنید، خطاب به وی گفت : گواهی می دهم که تو دیوانه ای ! آنگاه روی به حاضران کرد و گفت : او را وارد کنید. و چون سنان قدم به داخل خیمه عمر نهاد، با چوب دستی خود وی را بزد، و سپس گفت : ای دیوانه ! این طور سخن می گویی ؟ به خدا قسم اگر این سخن را ابن زیاد از تو بشنود، گردنت را می زند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه