دو مکتب در اسلام جلد سوم صفحه 200

صفحه 200

سپاس خدای را که حق و طرفدارانش را برکشید، و امیرالمؤ منین یزید بن معاویه و یارانش را پیروز گردانید، و حسین بن علی دروغگو و پیروانش را بکشت

.

هنوز ابن زیاد سخن به پایان نبرده بود که عبدالله بن عفیف ازدی غامدی ، که یکی از افراد قبیله بنی والبه و از شیعیان علی - کرم الله وجهه - به حساب می آمد، پرخاش کنان از جای برخاست . او یک چشمش را در جنگ جمل از دست داده بود و چشم دیگرش را در جنگ صفین به سبب ضربتی که بر سرش ، و دیگری بر ابرویش وارد شده بود از دست داده بود. عبدالله همواره ملازم مسجد بزرگ کوفه بود و از بام تا شام به نماز می ایستاد و شب هنگام آنجا را ترک می گفت . چون عبدالله عفیف سخن ابن زیاد را شنید، خروش برآورد و گفت : ای فرزند مرجانه ! دروغگوی پسر دروغگو تو و پدرت هستید و آن کس که تو را به حکومت بر مردم نشانده است و پدرش .

فرزند مرجانه ! فرزند پیامبران را می کشید و به تقلید از پاکان سخن می گویید؟!

ابن زیاد که این سخن را از او شنید، بانگ برداشت :

او را بگیرید. پاسداران و دژخیمان حکومت برجستند و او را در میان گرفتند که عبدالله به شعار ازدیان بانگ برداشت : یا مبرور! عبدالرحمان بن مخنف ازدی در آنجا نشسته بود، بی درنگ خطاب به عبدالله عفیف گفت : وای بر خویشاوندانست ! - دیگران به کمک می خواستی - تو با این سخنت هم خودت را به مهلکه انداختی و هم تمامی فامیلت را بکشتن دادی !

راوی می گوید: در آن زمان از قبیله ازد هفتصد تن رزمنده در کوفه حضور داشتند که با شنیدن استغاثه عبدالله

عفیف گروهی از جوانان آن قبیله برجستند و عبدالله را از چنگ دژخیمان ابن زیاد بیرون آوردند و او را در میان گرفتند و به خانه اش رسانیده ، به بستگانش سپردند. اما شب هنگام و در فرصتی مناسب ، ابن زیاد کسانی را بفرستاد تا عبدالله را در بند کرده بکشتند. سپس فرمان داد تا جنازه او را در سبحه کوفه به دار کشیدند.

سر امام را در کوچه های کوفه می گردانند!

ابومخنف می گوید: عبیدالله زیاد مقرر داشت تا سر امام را بر نیزه کرده و آن را در کوچه ها و بازارهای کوفه گردانیدند!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه