دو مکتب در اسلام جلد سوم صفحه 205

صفحه 205

تلک الشموس علی ربا جیرون

نعب الغراب ، فقلت صح اءو لا تصح

فلقد قضیت من الغریم دیونی !!

هنگامی که هودجها نمایان گشت و آن سرها چو خورشیدی درخشان بر بلندیهای جیرون تابیدن گرفتند، کلاغی ناله ای سر داد و من گفتم : چه ناله سر دهی و چه بانگ برنیاری ، من طلب خود را از بدهکارم باز پس گرفتم . (237) درخواست ام کلثوم از شمر!

در کتاب مثیرالاحزان و اللهوف آمده است :

چون کاروان اسیران به دروازه های دمشق نزدیک شد، ام کلثوم خود را به شمر رسانید و گفت :

خواسته ای دارم ! شمر پرسید: خواسته تو چیست ؟ گفت : هر وقت خواستی ما را

وارد شهر کنی از آن دروازه وارد کن که تماشاگر کمتری داشته باشد و سرها را نیز فرمان ده تا از میان محملهای ما بیرون و به کناری ببرند که ما با چنین وضع و احوالی که داریم ، چشم تماشاگران به ما نیفتند که ما از این بابت ناراحتیم .

شمر علی رغم خواسته آن بانو، فرمان داد تا مخصوصا سرها را بر نیزه کرده در میان محملهای آن بانوان پخش کنند و در کنار ایشان حرکت نمایند. و بدین سان به دروازه دمشق وارد شدند. (238)

اظهار شادمانی در پایتخت خلافت اسلامی !

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه