دو مکتب در اسلام جلد سوم صفحه 214

صفحه 214

- تو پدر و جدت به دین خدا و دین پدر و جد برادرم راهنمایی و ارشاد شده اید. یزید فریاد زد:

- دشمن خدا! تو دروغ می گویی . زینب گفت :

- تو مردی فرمانروا و مسلطی ، ستمگرانه دشنام می دهی ، و با نیرویی که داری آزار می رسانی . گویی با این سخن عمه ام زینب ، یزید شرمنده شد و خاموش ماند.

آن مرد شامی از سکوت یزید استفاده کرد و بار دیگر گفت :

- ای امیرالمؤ منین ! این دختر را (به عنوان کنیزی ) به من ببخش . یزید با خشم و نفرت در پاسخ او گفت :

- گم شو! خدا مرگت بدهد و از روی زمین بردارد!

سر فرزند پیغمبر پیشاروی خلیفه مسلمین

در کتاب فتوح ابن اعثم و دیگر منابع آمده است : (248) سر حسین

را در طشتی از طلا پیشاروی یزید نهادند. یزید شاخه ای از چوب خیزران خواست . پس آن چوب را برگرفت و دندانهای پیشین ابوعبدالله الحسین را کاویدن گرفت و می گفت : ابوعبدالله چه خوش لب و دندان بوده است ! (249)

طبری و دیگران آورده اند: در آن حال مردی از اصحاب پیغمبر خدا (ص )، به نام ابوبرزه اسلمی ، روی به یزید کرد و گفت :

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه