دو مکتب در اسلام جلد سوم صفحه 227

صفحه 227

همی ماند بدو. مگر مار، بجز مار می زاید؟!

چون کاروان اهل بیت عازم حرکت شد، یزید سفارشهای لازم به فرستاده خود، نعمان بن بشیر، کرد. او نیز با ایشان به راه افتاد و مقرر داشت تا کاروان شبها و پیشاپیش ایشان حرکت کند تا اینکه لحظه ای از نظر دور نباشند. چون کاروانیان فرود می آمدند، او و همراهانش از ایشان کناره می گرفتند و به پاسداری و نگهبانی از ایشان در اطراف پراکنده می شدند. و آنجا که برای تجدید وضو و یا نیازی ویژه فرود می آمدند، از ایشان فاصله می گرفتند، تا مزاحمتی برای آنها فراهم نشود. و این چنین آنها را در مسیر راه فرود می آوردند و با ملاطفت و دلجویی خواسته هایشان را برآورده می ساختند.

رسیدن خانواده پیغمبر به سرزمین کربلا

در مثیرالاحزان و اللهوف آمده است : چون خانواده پیغمبر خدا به سرزمین عراق رسیدند، از راهنمای خود خواستند تا آنها را از کربلا عبور دهد. و آنگاه که کاروانیان به قتلگاه شهیدان رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و گروهی دیگر از بنی هاشم را دیدند که برای زیارت قبر حسین آمده اند، که دست تصادف دیدار ایشان را با آنها در یک زمان ترتیب داده است . پس همگی با هم به نوحه و گریه و زاری پرداختند، و زنان آبادیهای اطراف نیز به جمع ایشان پیوستند و چند روزی را به عزاداری نشستند. سپس از کربلای حسینی روی به مدینه جدشان نهادند.

عزاداری در بیرون شهر مدینه

بشیر بن جذلم می گوید: چون به نزدیکیهای مدینه رسیدیم ، علی بن الحسین فرود آمد و خیمه و خرگاه برافراشت و همراهانش را پیاده کرد و به من گفت : ای بشیر! خدا پدرت را رحمت کند. او مردی شاعر بود، آیا تو را هم از آن طبع و صنعت بهره ای هست ؟ گفتم : آری ای فرزند پیامبر خدا (ص )، من نیز شاعرم . پس فرمود:

داخل مدینه شو و شعری در عزای ابا عبدالله بخوان و مردم را از مصیبت او آگاه گردان .

من به فرمان امام سوار شده ، به تاخت روی به مدینه نهادم تا وارد آنجا شده یکراست به جانب مسجد پیغمبر رفتم و صدای خود را با گریه به این اشعار بلند کردم :

یا اهل یثرب لا مقام لکم بها

قتل الحسین فاءدمعی مدرار

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه