دو مکتب در اسلام جلد سوم صفحه 92

صفحه 92

تو به من بگو که چه می کنی ؟ آیا برابر دستور امیرت عمل می کنی و با دشمنش می جنگی ، و یا اینکه زمام امور سپاه را به دست من می سپاری ؟ عمر پاسخ داد:

نه ، تو چنین عرضه و شایستگی را نداری . من خود به این مهم می پردازم . شمر گفت : تو خود دانی ! آن وقت عمر سعد مقرر داشت تا او فرماندهی بر پیادگان را بر عهده بگیرد.

راوی می گوید: پس از این ماجرا، شمر به سراپرده امام (ع ) نزدیک شد و بانگ برداشت : خواهرزادگان ما کجایند؟! عباس و جعفر و عثمان ، برادران امام و فرزندان امیرالمؤ منین (ع )، از چادر بیرون آمدند و پرسیدند: چه خبر است و چه می خواهی ؟

شمر گفت : شما، خواهرزادگان من ، در امانید! آنها گفتند: نفرین خدا بر تو و امان تو باد. تو ما را در پناه می گیری ، اما فرزند پیغمبر خدا (ص ) در امان نیست ؟!

شام عاشورا

پیشروی سپاه عمر سعد به سوی خیام حسینی

طبری می نویسد: پس از آن گفتگو، عمر سعد عصر همان روز، پنجشنبه نهم ماه محرم ، فرمان پیشروی به سوی حسین (ع ) را صادر کرد و بانگ زد: یا خیل الله ارکبی و ابشری ! سوارکاران خدا! برخیزید و سوار شوید که

بهشت در انتظار شماست ! و بدین ترتیب به سوی خیمه های حسین پیشروی کرد.

حرکت سپاهیان خلیفه به سوی خیمه های حسین و به فرمان ابن سعد، بعد از نماز عصر صورت گرفت . امام در آن هنگام جلوی خیمه خود نشسته بود و شمشیر را در بر گرفته و سر بر زانو نهاده و خواب کوتاهی او را فرو گرفته بود که فریاد خواهرش زینب ، که به او نزدیک می شد، او را به خود آورد. زینب خطاب به برادر گفت : مگر این صداها را که نزدیک می شوند نمی شنوی ؟ امام سر برداشت و به او فرمود: من در خواب رسول خدا (ص ) را دیدم که به من فرمود: تو نزد ما می آیی ! زینب با شنیدن این سخن لطمه به صورت زد و گفت : ای وای ! و امام فرمود: خواهر عزیزم ! آرام باش ، وای بر تو مباد، بلکه رحمت خدا بر تو باد. در این هنگام عباس (ع ) پیش آمد و گفت : برادر! سپاهیان رو به ما نهاده اند. امام برخاست و به او گفت : عباس ! فدای تو برادر گردم ، سوار شو و جلوی ایشان را بگیر و از ایشان بپرس : شما را چه پیش آمده و چه می خواهید؟ عباس در اجرای امر امام به همراهی بیست سوار، که زهیر بن القین و حبیب بن مظاهر نیز در میانشان بود، سوار شدند و پیش رفتند و در برابر ایشان ایستادند عباس بانگ برآورد: چه شده و منظور شما از این حرکت چیست ؟ گفتند: فرمان از

امیر رسیده که به شما ابلاغ کنیم که یا سر بر فرمان او فرود آورید و یا با شما بجنگیم ! ابوالفضل (ع ) فرمود: همین جا درنگ کنید تا من بروم و سخن شما را به امام (ع ) برسانم . با گفته عباس ، سپاهیان از حرکت باز ایستادند و گفتند: آری او را ببین و این مطالب را به او برسان و پاسخش را برای ما بیاور.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه