آنگاه هدایت شدم صفحه 140

صفحه 140

و از این بدست می‌آید که خود عمر نیز، رفتار بد خود را در آن روز درک می‌کرده است. براستی که این داستان عجیب و غریبی است ولی حقیقت هم دارد.

٢-اصحاب و مصیبت روز پنجشنبه

خلاصه داستان به این شرح است:

اصحاب در منزل رسول خدا، سه روز قبل از وفات آن حضرت، اجتماع کرده بودند. پیامبر دستور داد برایش کاغذ و دواتی بیاورند تا برای آنها چیزی بنویسد که از گمراهی نجاتشان دهد. ولی اصحاب اختلاف کردند و برخی سرپیچی و تمرّد کردند و او را متهم به هذیان‌گوئی نمودند.

پس پیامبر خشمگین شد و آنها را از خانه‌اش بیرون کرد بدون اینکه چیزی بنویسد. و اینک داستان را با کمی تفصیل بشنوید:

ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبه‌ای بود! درد بر پیامبر شدید شده بود. فرمود:

بیائید، کتابی برایتان بنویسم که هرگز پس از آن گمراه نشوید.

عمر گفت: درد بر پیامبر غلبه کرده است. و شما قرآن دارید. ما را قرآن بس است.

اهل خانه اختلاف کرده و با هم نزاع نمودند، برخی می‌گفتند:

نزدیک شوید، و بگذارید پیامبر کتابی بنویسد که پس از آن گمراه نشوید و برخی گفته عمر را تکرار می‌کردند. هنگامی که بیهوده‌گوئی و اختلاف در حضور پیامبر، زیاد شد، حضرت رسول «ص» به آنان فرمود:

بلند شوید و از نزد من بیرون روید. و بدین سان ابن عباس همواره می‌گفت:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه