آنگاه هدایت شدم صفحه 59

صفحه 59

محض ورود، سری به سفارت عراق زدیم و به سرعتی که هرگز تصورش را نمی‌کردم، ویزا دریافت نموده و از آنجا خارج شدیم درحالی‌که به من تبریک می‌گفت و خدا را از این بابت ستایش می‌کرد.

زیارت عراق، برای نخستین‌بار

با یکی از ماشینهای «شرکت جهانی نجف» که خیلی بزرگ و کولردار بود از دمشق به سوی بغداد راه افتادیم و وقتی به بغداد رسیدیم، درجه حرارت هوا ۴٠ درجه بود فورا با هم به خانه‌اش در محله «العقال» که جای زیبائی بود رفتیم. وارد منزل کولردار شدم و استراحت کردم، او نیز یک پیراهن بلندی برایم آورد که آن را «دشداشه» می‌نامیدند، میوه و غذا آورد، و یک‌یک افراد خانواده‌اش بر من-با کمال ادب و احترام-وارد شدند، و سلام کردند و پدرش بگونه‌ای با من معانقه کرد که گویا قبلا مرا می‌شناخته است. ولی مادرش درحالی‌که عبای سیاهی در بر داشت، دم در ایستاد و از همان جا سلام و خوش‌آمد گفت و دوستم معذرت‌خواهی کرد که مادرش به من دست نمی‌دهد زیرا از نظرشان این دست دادن به نامحرم، حرام است. من بیشتر شگفت‌زده شدم و به خودم گفتم: ما اینها را به خروج از دین متهم می‌کنیم درحالی‌که خیلی بیش از ما مقیّد به احکام دین هستند.

من در خلال آن چند روزی که با او هم‌سفر بودم، بزرگواری و جوانمردی و عزّت نفس و کرامت انسانی و شهامت را در او یافتم، پارسائی و تواضعی از او دیدم که قبلا در هیچ‌کس ندیده بودم و احساس کردم که غریبه نیستم و گویا در منزل خودم می‌باشم.

شب به پشت‌بام رفتیم که در آنجا برای خواب فرش انداخته بودند، ولی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه