آنگاه هدایت شدم صفحه 61

صفحه 61

بیدار ساخت و نمازم قضا شد و دوستم به من گفت که چندین بار می‌خواسته مرا بیدار کند ولی فایده‌ای نداشته لذا مرا رها کرده تا خوب استراحت نمایم.

عبد القادر گیلانی و موسی کاظم

پس از صرف صبحانه به در حرم شیخ رسیدیم و مقامی را دیدم که سالها آرزوی زیارتش را داشتم و ناخودآگاه دوان‌دوان وارد حرم شدم گویا شوق دیدار، عقل از سرم ربوده بود و خود را می‌پنداشتم که الآن در آغوش شیخ قرار می‌گیرم! دوستم هم دنبال من می‌آمد و هرجا می‌رفتم، پشت سرم بود.

در میان زائرانی که مانند زائران خانه خدا ازدحام کرده بودند، گم شدم، برخی را دیدم که تکه‌هائی از حلوا پرتاب می‌کردند و زائران، برای گرفتن حلوا می‌شتافتند و من هم به سرعت دو قطعه حلوا را برداشتم که یکی را فورا برای تبرّک در دهان گذاشتم و دیگری را برای یادگاری در جیبم پنهان کردم.

آنجا تا توانستم نماز خواندم و دعا کردم و آب می‌نوشیدم که گوئی آب زمزم است. و از دوستم درخواست کردم انتظار بکشد تا کارت‌پستال‌هائی که عکس حرم شیخ عبد القادر با گنبد سبزش بر آن نقش بسته، خریداری نمایم و آنها را برای دوستانم به تونس بفرستم و می‌خواستم به دوستان و فامیلم بفهمانم که من به آن درجه از مقام و منزلت رسیده‌ام که به بارگاه شیخ مشرّف شده‌ام، جائی که هرگز آنها به آن نرسیده‌اند.

پس از آن در یکی از رستوران‌های مردمی در وسط پایتخت، نهار را

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه