تاریخ فلسفه و تصوف صفحه 17

صفحه 17

حسین خان چشمش به کلاه سیاح پیاده که وی آن را بر روی پشتی گذاشته بود افتاد و گفت: من یک بیت شعر منقوش به کلاه جناب عالی را خواندم. ببینید درست می خوانم:

حلول و اتحاد اینجا محال است

ججکه در وحدت دویی عین ضَلال است

اگر اجازه فرمایید، بیت دیگر را که در آن طرف کلاه جناب عالی است ببینم چیست. سیاح پیاده کلاه را برگردانید و با لحن مخصوص به خودش خواند:

مسلمان گر بدانستی که بت چیست

بدانستی که دین در بت پرستی است

رنگ از چهره دکتر حسین خان پرید، به گونه ای که حالت او حضار را ناراحت ساخت. حاج محمدعلی رو به دکتر کرد و گفت: آقای دکتر، من که معنای شعر اولش را نمی فهمم؛ اما شعر دومش خیلی ناراحتم کرد. یا آن را هم نمی فهمم و معنای دیگری دارد و یا درست فهمیده ام و سزاوار است که هر خداشناسی را ناراحت کند. سپس با حالت عجیبی که از ناراحتی و آزردگی روح او حکایت می کرد، با حالت شگفتی و انکار خواند:

مسلمان گر بدانستی که بت چیست

بدانستی که دین در بت پرستی است

دکتر: خود حضرت آقا معنای آن را بیان می فرمایند تا استفاده کنیم؟

شریعت و طریقت و سقوط شریعت

سیاح پیاده با لحن تندی گفت: شما پابند شریعت هستید و در راه طریقت وارد نشده اید. فهم این اسرار بدون سلوک راه طریقت و ریاضت حاصل نمی شود. به خانقاه درآیید

و تسلیم مرشد شوید تا به حقیقت رسیده از جام وحدت بنوشید و واصل به حقّ و آگاه به همه اسرار گردید و از خود بیرون شده غیر او نبینید.

آقای هژبر فیلسوف گفت: از الفاظ به معانی پی برده می شود. ما در این شعر، الفاظ «مسلمان، گر، بدانستی، که، بت، چیست، بدانستی، که، دین، در، بت پرستی، است» و معانی آن ها را می دانیم و چون دلالت الفاظ بر معانی نزد همه عقلای عالم حجت است و آنان همدیگر را مطابق الفاظ مورد ملامت و ستایش قرار می دهند، پس معنای این بیت این گونه می شود که اگر مسلمان می دانست حقیقت بت چیست، به یقین می دانست که

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه