- حاکمیت سیاسی پیامبر (ص) در قرآن 1
- غــم و شـــادی از منظر دین 1
- تفکر و تعقل 1
- رسول مهربانی در سیره و گفتار 2
- مدیر معصوم 2
- مهندسی فرهنگی در عصر امام باقر 2
- اسلام و دموکراسی 3
- شق القمر معجزهای از معجزات حضرت محمد 3
- امام مهربانی ها 3
- اسراف و صرفه جویی در فرهنگ اسلامی 4
- تاریخ انبیا 4
- مدیریت اسلامی و الگوهای آن 4
- خودکنترلی در نظام کنترل و نظارت اسلامی 5
- شرح زندگانی حضرت محمد 5
- مدیریت و فرماندهی در اسلام 5
- مطهری و آسیب شناسی فرهنگ دینی 6
- کارآفرینی در نظام ارزشی اسلام 6
- سیری در سیره نبوی 6
- تجارت از دیدگاه اسلام 6
- حدیث پژوهی 7
- آداب تعلیم در اسلام 7
- جایگاه تعلیم و تعلّم در اسلام 7
- تأثیر نماز بر ابعاد شخصیتی و اعتماد به نفس جوانان 7
- کلام جدید 8
- اجتهاد، شهید نبرد تحجر و التقاط 8
- تاریخ دینیِ حجاب 8
- عدالت اجتماعی در اندیشه ی دینی 9
- فرهنگ انتظار و مهدویت 9
- ملاحظات رفتاری بازاریابی از دیدگاه اسلامی 9
- فرهنگ انتظار 9
- غفلت جایز نیست 10
- روحانیت و مدیریت اجرایی 10
- مدیریت در اسلام و مصادیق آن 11
- سیمای مدیریت در اندیشه امام سجاد 11
- امام حسن مجتبی 11
- مدیریت از دیدگاه امام رضا 11
- مدیریت امام حسین (ع) در نهضت عاشورا 12
- سیاست و مدیریت حضرت زینب 12
- مدیریت مساجد 13
- کادرسازی امام سجاد(ع)، سیاستی مدبرانه 13
- حکومت نبوی، الگوی حکومتها 13
- عقلانیت توحیدی؛شیوه علمی امام رضا 14
- حکومت و سیاست در سیره امام صادق 14
- جنبه هایی از مدیریت بحران پیامبر اکرم 14
- شخصیت حضرت زهرا(س) در کلام وحی 15
- خندق 15
- رویکرد مقایسهای ارتباط رشد و توزیع درآمد از دیدگاه اسلام 16
- پیامبر اسلام الگوی مدیریت موفّق 16
- نظریهی اندیشهی مدوّن در اسلام 16
- عدالت به مثابه رویکرد در فهم احکام 17
- جایگاه غم و شادی از دیدگاه 4 کتاب آسمانی 17
- پیش فرض های معرفت شناسی در مدیریت اسلامی 17
- ویژگی های عمومی مدیریت از دیدگاه اسلام 17
- مدیریت امام حسین (ع) 18
- " شمــــع جمــــع آفــــــرینــش " 18
- خداکند 18
- سلامت رفتاری در مدیریت اسلامی 19
- سلامتی 19
- 25 فرمان اسلامی برای مدیریت رفتار 19
- سازمان و ترویج فرهنگ امر به معروف 20
- قدرت جامعه در کنترل رفتار 20
- مدیریت اسلامی 20
- شایستگی های اخلاقی مدیران و کارگزاران 20
- سیره اخلاقی پیامبر اسلام 21
- فرصتی برای بازگشت به اصل خویش 21
- رهنمودهایی از حضرت رضا علیه السلام 21
- امامت رضوی؛ کانون مهربانی، هدایت 22
- عدالت اجتماعی در اندیشة دینی 22
- ارزشهای اخلاق مدیریتی در کربلا 22
غــم و شـــادی از منظر دین
*غــم و شـــادی از منظر دین *
غم و شادی از انفعالات و کیفیات نفسانی محسوب میشوند؛ غم نتیجه تأثّرنفس است از حصول امری مکروه و شادی زاده تأثّر آن از امری مطلوب و دوستداشتنی درروایات آمده است که معصومان و مؤمنان حزن و اندوهشان در دل است و شادمانی وسرور درچهرهشان
درباره امام علی ( ع ) هم میگویند که پس از درگذشت پیامبر اعظم ( ص ) و حضرت فاطمه ( س ) بسیار محزون شدند. ایشان میفرمایند که « امّا حُزنی فَسرْمَدُ» یعنی حزن من محصول عواطف جاودانی من است در این مجال برآنیم تا، درباره غم و شادی و معانی و مفاهیم مختلف آن از منظر دینی مطالبی ارائه نمائیم.مقدمه:شادی و امید طبیعت زندگی هستند با وجود این، غم و نا امیدی حقایقی هستند که به سراغ هر موجود زنده ای می ﺁیند. اسلام دینی است که به روابط اجتماعی و چگونه حاضر شدن دراجتماع و خوشرو و خنده رو بودن در جامعه و زدودن غبار غم از چهره دوستان بوسیله شادابی و خندان بودن تأکید بسیاری کرده است و از مؤمنان خواسته است تا از اخمو بودن و تلخی کردن و غمگین بودن دوری کنند چرا که هم در زندگی خود آن ها و هم بر اطرافیان آنها اثر منفی می گذارد.در فرهنگ شیعی "شادی و غم" دارای معنا، تفسیر وتعریف خاصی می باشد.حضرت علی (ع) در نامه 22 نهج البلاغه به عبدالله بن عباس می فرمایند: "پس باید شادی تو از دسترسی به امور آخرتت باشد، و حسرتت بر آنچه از آخرت از دست داده ای. به هر چه از دنیا دست یافتی شادی بسیار مکن، و به خاطر آنچه از دنیا از دستت رفت به بی تابی حسرت مخور و همه اندیشه ات باید در امور پس از مرگ باشد". و همچنین در جایی دیگر ایشان فرمودند: "با به دست آوردن مالی از دنیا شادمان می گردید و متاع بسیار آخرت را از دست می دهید و اندوهناک نمی شوید" (نهج البلاغه، خطبه114)غم و شادی یعنی چه؟انسان در زندگی روزمره براثر کار و فعالیتهای روزانه و حرکت در پیچ و خمهای دشوار زندگی، دچار خستگی و ملالخاطر میشود. برای رهایی از این وضعیت لازم است بخشی از اوقات فرد به شادی و تفریح اختصاص داده شود تا روح انسان صفا و طراوت یابد. درواقع، همانطور که جسم انسان نیاز به غذا و انواع ویتامینها دارد، روح انسان نیز به تنوع، استراحت، تفریح و شادی نیازمند است.واژه شادی واژه ای فارسی است که در معنای حاصل مصدری به کار میرود. مهمترین برابرهای آن عبارتاند از: شادمانی خوشحالی بهج بهجت استبهاج بشاشت مسرّت نشاط طرب ارتیاح وجد، انبساط سرور، فرح سرّاء، مرحان خوشدلی رامش مقابل غم و اندوه سوگ تیمار، کروز و کروژ و ... که بعضی از این واژهها عربی هستند و در قرآن نیز به کار رفته است و امّا واژه غم که کوتاهشده غمّ ( با میم مشدّد ) است لفظی عربی و کلمهای قرآنی میباشد. اینواژه در پارسی به تخفیف میم استعمال میشود و در هر دو زبان تازی و پارسی در معنای اسمی ومصدری به کار میرود. مهمترین برابرهای آن عبارتاند از: حزن اندوه کرب گرم تیمار،خَدوک حَزَن کمَد، حَوبه مَعطاء، اندیشه نَجد، خُیس شَجَن فَرَم زَلَه غُمَّه و غُصّه آدرنگ وآذرنگ و ....غم و شادی درفرهنگ اسلامی :دین اسلام کاملترین دین هاست که به تمام امور در زندگی توجه کرده است. بر این اساس "غم و شادی" نیز از مباحثی است که اسلام بدان توجه کافی مبذول داشته است. دینی که برای تمام امور زندگی برنامه و راه کار به ما نشان داده است. شادی کردن و دوری ازغم منفی و احساس خوشبختی کردن از اصلی ترین برنامه های آن است. با عنایت به سخنان بزرگان دین و سفارشاتی که در قرآن کریم شده است اگر بگوییم دین اسلام و فرهنگ اسلامی مساوی است با نشاط، امید و شادی، سخنی به گزاف نگفته ایم. چون در واقع دستورات دین اسلام مبتنی و منطبق بر خواسته های فطری انسان هاست. و برای درست زندگی کردن و سعادتمند شدن هم دراین دنیا و هم درجهان آخرت است. دقت در سخنان ائمه و پیامبر اعظم (ص) اهمیت فوق العاده ی شادی و تبسم و خوشرویی را نشان می دهد.با عنایت به مطالب فوق الذکر باید به این نکته اذعان نمود که: فرهنگ غنی اسلام جایی برای غم و اندوه نیز به عنوان واقعیت غیر قابل اجتناب زندگی در نظر گرفته است. و آن غم و اندوه بر فراق محبوب و اندوه بر گناهان و اشتباهات زندگی و غیره است و هم چنین احساس همدردی با دوستان و خانواده در دنیاست. در فرهنگ اسلامی دردی که برای دیگران باشد، همیشه لذیذ است. این مطلب چه رازی دارد؟ خدا خودش می داند. هم چنان که درد دیگران داشتن لذیذ است، درد هجران حق هم لذیذ است. بوعلی در اشارات درباره این مسئله که گاهی یک چیز درد هست، ولی در عین اینکه درد است لذیذ است، مثال می آورد. می گوید این نوع درد نظیر خارش بدن است که بدن خارش می کند و سوزش دارد و انسان وقتی خارش می دهد، ( محل خارش ) درد می کند و در عین اینکه درد می کند، خوشش می آید. این درد، درد تلخی نیست. این درد، دردی است که جان را می سوزاند، اشک را جاری می کند اما غم محبوب است، غم مطلوب است. انسان از یک سلسله غمها همیشه فرار می کند، ولی چطور می شود که اگر به ما بگویند مجلس ذکر مصیبت امام حسین (ع) برقرار است و مجلس خیلی خوبی است، می خواهیم به آنجا برویم؟ انسان تا دلش نسوزد و درد نگیرد، اشک نمی ریزد ولی در عین حال انسان دلش می خواهد به این مجلس برود، این درد را احساس کند و این اشک را بریزد، وقتی این قطرات اشک می ریزد، انسان صفائی را احساس می کند که آن درد، دیگر در مقابل این، چیزی نیست، این است درد انسانیت.مصادیقی از غم و شادی در قرآن کریم:قرآن کریم در آیاتی پراکنده عوامل متعددی که موجب شادی ودوری از غم است بیان می کند. در این مجال برخی از آن ها ارائه می گردد:- ایمان: مهمترین عامل شادی ایمان به خداست. «الا بذکر الله تطمئن القلوب »- رضایت : « قل بفضل الله وبرحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیر ممّا یجمعون..ای رسول به خلق بگو شما باید منحصراً بفضل و رحمت خدا شادمان شوید که آنها بهتر ومفید تر از ثروتی است که برخود اندوخته اید . »- کمک به مسکین (انفاق ):« ویطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً » و طعامشان را به سبب دوستی خدا به مسکین و یتیم و اسیر می دهند وبرای رضای خدا و خداوند در روز قیامت ، روز حساب از آنها استقبال می کند در حالیکه شادمان و مسرورند .- شادی های بی جا و آثار شوم آن (غم) :« و إذا اذقنا الناس رحمة فرحوا بها إن تصبهم سیئة بما قدّمت ایدیهم إذا هم یقنطون.. و مردم بر آنند که هرگاه ما به لطف خود رحمتی به آنها چشاندیم شاد شده واگر رنج و بلائی از کرده خودشان ببینند درآن حال از خداوند نومید می شوند.» یعنی اگر ما امور را واگذاربه خداوند کنیم دردرونمان شاد خواهیم بود.غم و شادی درکتب آسمانی:در سایر کتب آسمانی نیز در مورد غم و شادی مطالبی نقل گردیده است. مثلاًٌ : درکتاب زبورحضرت داود (ع) می خوانیم (غم های شدید بسیار می باشد اما هر که به خداوند توکل دارد، رحمت اورا احاطه خواهد کرد،ای صالحان در خداوند شادی ووجد کنید و ای همه راست دلان ترنم کنید،جان منتظر خداوند می باشد او اعانت و سپر ماست زیرا که دل ما در او شادی می کند ودرنام قدس او توکل داریم، ای خداوند رحمت توبر ما باد .)در انجیل آمده است : (ای برادران مسیحی من شما را خیلی دوست دارم و دلم برای شما تنگ شده چون شادی من و پاداش زحمات من هستید ،عزیزان به خدا وفادار بمانید و همیشه در راه خداوند شاد باشید.) و النهایه در اوستا می خوانیم («ای فردا» مرا از بهترین کردارها و گفتارها بیاگاهان و مرا با توانایی خود از آن ستایش که باغ بندگان است آگاه ساز تا زندگی به خواست شما شاد وخرم و تازه گردد.)غم و شادی در روایات:در مورد غم و شادی واقعی و غم و شادی منفی در روایات اسلامی سخنان گهرباری نقل شده است. به عنوان مثال شادی کردن مؤمنان خود یک عمل پسندیده و خوب بیان گردیده است که زدودن غم و اندوه از چهره مؤمن باعث شاد شدن دل او درقیامت می شود و بهشت برای کسانی که دل مؤمن را شاد می کنند مباح شمرده شده است و بعد از سلامتی و تندرستی بزرگترین نعمت خنده است و اینکه شادی مایه آرامش روان است و غم و اندوه نفس را در تنگنا قرار می دهد و آرامش را از بین می برد. حضرت علی (ع) می فرمایند: ( اندوه جسم را تباه می کند و کسی که غم او بسیار باشد اندوه او به درازا می کشد.غررالحکم، ج 1،ص454)جایگاه و عوامل شادی در آموزه های دینی:در آموزه های دینی، داشتن نشاط و روحیه شاد لازمه ی یک زندگی موفق است. در اسلام، نکات ارزشمندی درخصوص ایجاد شادی و نشاط آمده است. شادی میتواند برای خود فرد و گاهی نیز دیگران سازنده باشد. مفهوم شادی مجموعاً حدود 25 بار با الفاظ مختلف در قرآن کریم آمده است. ازجمله مباحثی که در متون دینی به آن اشاره شده است، گرهگشایی از مشکلات مردم و «ادخال سرور» و ایجاد شادمانی در آنهاست. در این منابع از کسانی که موجبات دلخوشی و شادکامی مردم را فراهم می آورند، ستایش شده و آنها سزاوار نعمتها و پاداشهای خداوند در آخرت، خوانده شدهاند. امامرضا(ع) میفرماید: «اوقات روز شما 4 ساعت باشد؛ ساعتی برای خلوت با خدا، ساعتی برای تأمین معاش، ساعتی برای معاشرت با برادران مورد اعتماد و کسانی که شما را به عیبهایتان واقف میسازند و... و ساعتی را هم به تفریحات و لذایذ خود اختصاص دهید و از مسرت و شادی ساعات تفریح، انجام وظایف وقتهای دیگر را تأمین کنید.» (یعنی از ساعات تفریح نیرو بگیرید و از این نیرو برای انجام وظایف استفاده کنید. بحارالانوار، ص 321)از نگاه دین مهمترین عوامل شادی زا در زندگی انسان ها عبارت است از: محبوبیت،مقبولیت،موفقیت ،عوامل شادکامی پایدار،ایمان، هویت ملی و فرهنگی،خلاقیت،تجربه های عارفانه،حل مسئله و مشکل،پرهیز از گناه، رضایت و تحمل،تبسم و خنده، تنوع ظاهری،بوی خوش، کار و تلاش،تفریح و تفرج،سیر وسفر،تفکر در آفرینش و کشف حقیقت، رسیدگی به دیگران،با بچه ها بودن،استفاده از روشهای استعاره ای، شعری در بیان نظرات،داشتن دوستان ساده و خوش مشرب،تقویت عزت نفس،هدیه دادن و مهربانی کردن و گره گشایی از کار دیگران.غم وشادی از دیدگاه عرفان اسلامی و مولانادر عرفان اسلامی غم مساوی و معادل با شادی و حتی شادی وصف ناپذیر، می باشد و منظور ازغم یک رهایی درونی، تخلیه کامل ذهنی و احساس سرخوشی و سرزندگی و پرواز روحانی است. بله این شادی نیست مگر به خاطرسبکی روح. این غم از نظر روانشناسی یک شادمانگی واقعی است. دری ازدرهای آسمانی، شادی و مستی عاشقانه است که تمام ذرات وجود یک عارف را در برمی گیرد و مملو از شور و عشق و لذت می کند. شادمانی واقعی یعنی لذت بردن از لحظه لحظه زندگی. پس در عرفان اسلامی غم هجران معشوق و دوری یار، مقدمه شادی و غم رسیدن به محبوب و یار زیباترین و باشکوه ترین شادمانگی است و لذتی وصف ناپذیردارد.در این رابطه مولانا می گوید: غم و شادی در پی یکدیگرند این و آن لازم و ملزوم همند.از نظر مولانا عوامل غم اعمّ از نوع محمود یا نامحمود آن میتواند مختلف باشد که در اینجابه تعدادی از آنها اشاره میشود:غرور و خودبینی (انسان مغرور، همه چیز را برای خود و در خدمت خویشتن می خواهد، پس وقتی که با نبود آنها روبهرو میشود، دچار غم و اندوهمیگردد(، فرورفتن در معاصی و شهوات (مقصود از عقل کل خداوند است مولانا عقیده دارد که مجموع عالم صورت عقل کلّ است ، دوری از معشوق و اصل خود مرغ پرّنده چو ماند در زمین باشد اندر غصّه و درد و حنین ) ،آرزوهای دراز(در نظر مولانا، یکی از علل غم طول امل است و ترس از طول امل در کلامحضرت علی ( ع ) هم آمده است "من بر شما از دو چیز بیشتر میترسم دنبال هوای نفس رفتن و آرزوی دراز در سر پختن )نتیجه:از منظر دین غم و شادی واقعیت بلا اجتناب زندگی هستند. با این وجود نگاه دین، شادی آفرین است. و سیره و سنت معصومین(ع) به عنوان حقیقت تدین حکایت از سرزندگی، نشاط و شادابی دارد حتی در سخت ترین حالات و ساعت زندگیشان. انسان باید موقعیت ها را بشناسد و نگرش مثبت در آنها داشته باشد. در آموزه های دینی راه ها و روش های مختلفی برای چگونه شاد زیستن وجود دارد که برخی آن عبارت است از: توکل به خدا، رضایت از زندگی ،بخاطر عشق با مشکلات مبارزه کردن، فروتنی و تواضع، شجاعت و هدفمندی، دوری از خاطرات منفی، انعطاف پذیری ، کرامت نفس داشتن ،داشتن جسم سالم و ورزش کردن، اعتدال و میانه روی، صداقت و راستی، باور خوشبختی،بخشش وگذشت، برنامه ریزی و نظم ، اعتقاد به ارزشها و... منابع: قرآن کریم/ نهج البلاغه/ ولیزاده، صمد؛ زندگی شادمانه، انتشارات نگرش روز/غررالحکم، ج 1/صدوق، الخصال/ فصلنامه شورای فرهنگی زنان/www.modiryar.com
تفکر و تعقل
*مهدی یاراحمدی خراسانی* "عقل یکی از مواهب الهی و استعداد مخصوصی است کهخداوند متعال به انسان عنایت فرموده تا با بهرهگیری از آن بتوانددر مسیر زندگانی خود، راه سعادت و رستگاری را از طریق آن طی نماید. پیامبر اعظم(ص می فرمایند: «خداوند متعال به بندگانش چیزی بهتر ازعقل نبخشیده است . در این مجال با عنایت به اهمیت این موضوع بدان می پردازیم. مقدمهاهمیت تفکر و تعقل در زندگی انسان تا بدان جاست که از آن به عنوان وجه تمایز اصلی آدمی و سایر موجودات نام می برند. در واقع آن چه انسان را از سایر جانداران متمایز می سازد توانائی شگرف قدرت تفکر و تعقل اوست. این واقعیت که: " هر فردی تا چه میزان از عقل خود در راه تعالی و در مسیر عمل استفاده می نماید؟ " یکی از عوامل اساسی می باشد که از طریق آن انسان ها در جوامع مختلف بشری محک خورده و توسط دیگران مورد ارزیابی قرار می گیرند. اگر بخواهیم به صورت کلی نگاهی به رابطه عقل و دین هم داشته باشیم باید به این نکته اذعان نمائیم که دین ضمن تأیید عقل به عنوان یکی از راه های اساسی شناخت همواره از آن برای درک صحیح مسائل و قواعد دینی و فقهی بهره می گیرد. بر همین اساس متکلمین و اصولیون، تلازم عقل و شرع را قاعده ملازمه مینامند، و میگویند: کل ما حکم به العقل حکم به الشرع. یعنی هر چه عقل حکم کند شرع هم طبق آن حکم میکند.تعریف تفکُّر و تعقُّلتفکر به معنای دقیق و صحیح کلمه، ویژگی اساسی انسان را تشکیل می دهد." تفکر و تعقل به معنای؛ « بهکار گرفتن نیروی عقل و اندیشه برای استنتاج امور مثمر ثمر است »؛ چنانکه « تفکر علمی »، یک نظر علمی » را نتیجه میدهد. عقل یکی از منابع چهارگانه احکام است. مقصود این است که گاهی ما یک حکم شرعی را به دلیل عقل کشف میکنیم. یعنی از راه استدلال و برهان عقلی کشف میکنیم که در فلان مورد فلان حکم وجوبی یا تحریمی وجود دارد، و یا فلان حکم چگونه است و چگونه نیست. حجیت عقل، هم به حکم عقل ثابت است (آفتاب آمد دلیل آفتاب) و هم به تایید شرع. اساساً ما که حقانیت شرع و اصول دین را به حکم عقل ثابت میکنیم، چگونه ممکن است از نظر شرعی عقل را حجت ندانیم. حضرت علی(ع) می فرمایند: «لایستعان علی الدهر الابالعقل». تنها از طریق عقل می توان بر زمانه پیروز شد.حل مسائل شخصی، اجتماعی، بین المللی و تحکیم مناسبات انسانی و... در سایه تفکر میسر است. در پاسخ به این سؤال که ماهیت تفکر چیست؟ می گویند: ماهیت تفکر را باید از طریق ماهیت حل مسئله روشن ساخت.تعقل و تفکّر دینیتعقل و تفکر در دین شریف اسلام جایگاه ویژه ای دارد. و همان طور که ذکر شد عقل یکی از منابع چهارگانه احکام اسلامی است. قرآن کریم در تعلیمات خود، برای رسیدن به مقاصد و معارف اسلامی سه راه را در دسترس پیروان خود قرار دادهاست الف ظواهر دینی ب حجّت عقلی (تفکّر فلسفی و ج درک معنوی در دین مبین اسلام علاوه بر عبادات بدنی (چون نماز و روزه و مالی (چون خمس و زکات نوع دیگر از عبادت وجود دارد که عبارت است از: «عبادت فکری . که اگر در مسیر بیداری و آگاهیبخشی انسانبهکار گرفته شود، از سالها عبادت بدنی هم برتر می باشد دین ما نهتنها با قدرت تعقل و تفکر مخالفت و مبارزه نکرده بلکه تقریباً در تمام جهات از آن کمک و تأیید خواسته و به نحو عجیبی هم بر آن تأکید نموده است ارزش واقعی دین مبین اسلام و انطباق آن با فطرت در همینجا مشخص میشود. درحالیکه ادیان دیگر، قوة عقل انسان راحتی در جزئیترین مسائل راکد و منجمد نگهداشتهاند، اسلامآن قدر آنرا محترم و آزاد دانسته که حتی دربارة اصول عقیدتیخود- که تحصیل آنها بر همگان مفروض است نهتنها تقلید وتعبد را ناکافی و مردود دانسته بلکه خوان تعقل و تفکر انسان رانیز در ساحت آن گسترده و الزام داشته که هر فردی مستقل وآزادانه صحت آن ها را کسب کند. پیش ازاسلام دین را بهعنوان حقیقتی در تضاد با عقل میدانستند.علی الخصوص در تعالیم آیین تحریف شده مسیحیت این طرزفکر غلط وجود داشته و دارد. آنان معتقد بوده و هستند که دینامری ربانی است و انسان را توان و اجازة تفکر در آن نیست و ازهمین روی زمینة انسداد فکری و بنبست عقلانی در عالم مسیحیت بهوجود آمد و آنچه که امروز شاهد آنیم به وقوع پیوست! تفکّر و تعقّل دینی نیز مانند سایر تفکّرات منبع و مأخذیمیخواهد تا مواد فکری از آن سرچشمه بگیرد. منبع و مأخذ تفکر و تعقل در اسلام، همانا قرآن کریم مدرک قطعی و همیشگی پیامبر اعظم (ص) می باشد.مصادیقی از جایگاه تفکر و تعقل در قرآنقرآن کریم انسان را به تفکر و تعقل دعوت نموده و ایمان را بر پایه آن می داند و بر همین اساس موضوعاتی که شایسته تفکرند بیان می فرماید. با مطالعه آیات مذکور می توان پی برد که قرآن تفکر در چه موضوعاتی را توصیه کرده است . این موضوعات را می توان از دیدگاه قرآن به دو بخش کلی تقسیم کرد: 1- آیات انفسی (خودشناسی) 2- آیات آفاقی (جهان شناسی، تاریخ شناسی و آگاهی از سنن و نظامات الهی، تاریخ، راهنماشناسی، راه شناسی و خداشناسی) که برخی از مصادیق آن به شرح ذیل نقل می گردد:1- قرآن کریم به اشکال مختلف جایگاه بلند متفکران و دانشمندان را تذکر داده است : (زمر / 9 - مجادله / 11)2- انسان را به تفکر در آفرینش و تفکر در خودشان دعوت کرده است : (آل عمران / 191)3- در بسیاری از آیات، بدون این که صریحاً مردم را به تفکر دعوت کند، استدلال عقلی آورده می شود؛ و بدون این که اعتبار تعبدی خود را لحاظ کند با منکران احتجاج می کند: (هود / 35- انبیاء / 22- مؤمنون / 91)4- در ده ها آیه نشانه های خود را با هدف به تفکر واداشتن مردم بیان می نماید. تعابیری چون : (لعلهم یتفکرون، لعلکم تتفکرون، افلا تتفکرون، لقوم یتفکرون) و یا تعابیری چون: (افلا تعقلون، افلم تکونوا تعقلون، لعلکم تعقلون، ان کنتم تعقلون، لقوم یعقلون، افلا یعقلون) که هر یک از آنها چندین بار تکرار شده است.عناصر و محورهای تفکر و تعقلانسان ها به صورت فطری خود قادر به تفکر هستند. با این تفاسیر منطقی ها تفکر انسان را دارای دو عنصر اساسی می دانند:1- مواد تفکر(دانسته هایی که انسان از قبل آموخته و می خواهد توسط آنها به مطالب جدیدی دست یابد) 2- شکل تفکر( چینش و نظمی که متفکر به دانسته های قبلی خود می دهد تا به طور صحیح به نتیجه برسد) همچنین از دیدگاه قرآن کریم، سه منبع اصلی برای تفکر وجوددارد: 1- طبیعت(تفکر و تعقل در طبیعیات عالم ،2- تاریخ و3- ضمیر انسان اصول تفکر و تعقلقرآن کریم صریحاً بر استقلال قوة عقل تأکید و آن را درحکم غربال و وسیلة هدایت معرفی میفرماید و آن گاه این هدایت عقلی را «هدایت الهی» میداند. اما برای تفکر و تعقل صحیح اصولی مطرح است که عمده ی آن به شرح زیر است:1- اقامة دلیل و برهان روشن از فحوای آیة شریفة 126سوره مبارکة نحل چنین مستفاد میشود که پذیرفتن هرادعایی منوط است به اقامة براهین و دلایل روشن چراکهبرهان و دلیل پایههای استواری هر مدّعایی هستند: «ادع الیسبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة وجد لهم بالتی هیاحسن .2- پشتوانه علمی مایة تفکر، علم است و امر به هر چیزی امر به مقدمة آن است و چون تفکر بدون علم میسّر نیست لذاامر به تفکر، خود امر به سرمایة آن (کسب علم نیز هست 3- ژرفنگری تفکر اگر سطحی و پراکنده باشد، فایده واثری بر آن مترتب نیست ولی اگر مبتنی بر مطالعات وآزمایشها و حسابگریهای دقیق باشد، بسیار مفید و سرمایةبزرگی برای پیشرفت جامعة بشری واقع خواهد شد.4- دوری از تعصب حقیقتجویی منزّه از جزم اندیشی وتعصب کور و جاهلانه است آفات تفکُّر و تعقُّلقرآن کریم (و همینطور وجدان سلیم ، عقل را مبرّا از خطاو اشتباه ندانسته و آفات آن را مشخص نموده است 1- تکیه بر ظنّ و گمان به جای علم و یقین: یکی از عواملعمدة خطاها و اشتباهات عقل پیروی از ظنیات به جای پیروی از یقینیات است. "دکارت دانشمند غربی هزار سال پس از نزول قرآن توانست به این نتیجه برسد و لذامیگوید: «هیچ چیز را حقیقت نمیدانم مگر اینکه بر من بدیهیباشد و از شتابزدگی و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم و آن رانپذیرم مگر آنکه چنان روشن و متمایز باشد به جای هیچگونهشک و شبهه در آن نباشد»2- پیروی از امیال و هواهای نفسانی قرآن کریم امیال وهواهای نفسانی را نیز یکی از عوامل لغزش عقل برمیشمارد.3- شتابزدگی شتاب و تعجیل ،یکی از لغزشهای اندیشه است 4- سنتگرایی مشکلی که تمامی پیامبران الهی در امر دعوت با آن مواجهمیشدهاند، استناد جاهلان به عقاید آباء و اجدادشان بودهاست 5- پیروی از اکثریت تصمیم اکثریت نمیتواند ملاک درستی برایتصمیمگیری باشد.6- شخصیتگرایی قرآن کریم همة افراد بشر را به استقلال رأی و فکر دعوتمیکند و پیروی کورکورانه را موجبشقاوت ابدی میداند.نتیجه گیریتفکر مستلزم هدفداری، عاقبت اندیشی، آینده نگری، تحمل، نمادگرایی، توجه به دلایل، لوازم، نتایج و آثار یک عقیده است. یکی از مسلمات اسلامی، خصوصاً از نظر ما شیعیان این است که احکام شرعی تابع و منبعث از یک سلسله مصالح و مفاسد واقعی است. یعنی هر امر شرعی به علتیک مصلحت لازم الاستیفاء است، و هر نهی شرعی ناشی از یک مفسده واجب الاحتراز است. خداوند متعال برای این که بشر را به یک سلسله مصالح واقعی که سعادت او در آن است برساند یک سلسله امور را واجب یا مستحب کرده است، و برای اینکه بشر از یک سلسله مفاسد دور بماند او را از پارهای کارها منع کرده است. اگر آن مصالح و مفاسد نمیبود نه امری بود و نه نهیی؛ و آن مصالح و مفاسد، و به تعبیر دیگر: آن حکمتها، به نحوی است که اگر عقل انسان به آنها آگاه گردد همان حکم را میکند که شرع کرده است. تفکر منطقی عبارت است از بررسی فعال، مداوم و دقیق هر عقیده یا هر شکل فرضی دانش، با توجه به دلایلی که آن عقیده را تأیید می کنند و نتایج بیش تری که این عقیده به آن ها گرایش دارد. دیونی بر این باور است که نقش و ارزش تفکر، رهایی از کارهای عادی، امور غریزی و سایر چیزهایی است که جنبه میلی دارد یا تحت تاثیر تمایلات قرار می گیرد.منابع و مآخذقرآن کریم/ اصول کافی ج 1، باب "عقل و جهل /سیر حکمت در اروپا، ج 1/ المیزان ج6، ص319/ اسلام و مقتضیات زمان نهجالبلاغه بیست گفتار، شهید مطهری اسلام و مقتضیات زمان شهید مطهری مجلة قرآنی بشارت شناخت در قرآن شهید مطهری www.modiryar.com.
حاکمیت سیاسی پیامبر (ص) در قرآن
... MUHAMMAD.ASمحور بودن انبیا در ایجاد قسط در جامعهمحمدعلی رستمیان
آیاتی که درباره حاکمیتسیاسی پیامبر (ص) در قرآن کریم آمده است، به چند دسته تقسیم میشوند:1. آیاتی که به مساله اطاعت از پیامبر (ص) میپردازند.2. آیاتی که ولایت پیامبر (ص) و اولویت ایشان بر مؤمنان را مطرح میکنند.3. آیاتی که حکم پیامبر (ص) را مورد توجه قرار دادهاند.4. آیاتی که پیامبر (ص) را در امور اجتماعی، محور معرفی میکنند.5. آیاتی که مؤمنان را به ایمان به پیامبر (ص) به عنوان یکی از ارکان تشریع فرا میخوانند.1. آیاتی که به مساله اطاعت از پیامبر (ص) میپردازنداین دسته از آیات، اطاعت از پیامبر (ص) را به شکلهای گوناگون مورد توجه قرار دادهاند. در مواردی «اطاعتشدن را از اهداف همه پیامبران (ع) معرفی میکنند:«و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله . (1)و در مواردی با قرار دادن اطاعت از پیامبر (ص) در ادامه اطاعت از خداوند، مانند:«من یطع الرسول فقد اطاع الله (2)به تفسیر آیاتی میپردازند که در آنها به اطاعتخداوند و پیامبر (ص) دستور داده شده است:«... اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم . (3)و این نکته را توضیح میدهند که در این آیات، چه آنجا که اطاعت از آنها با دستور جداگانهای بیان شده است، مانند آیهای که گذشت، و چه در مواردی دیگر، مانند آیه:«... اطیعوا الله و رسوله و لا تولوا عنه و انتم تسمعون (4)مقصود اصلی، فرمان به اطاعت از پیامبر (ص) است و فرمان به اطاعتخداوند، امری مسلم، برای یادآوری و مقدمه چینی آورده شده است زیرا وجوب اطاعت از خداوند - همانطور که در بحثهای کلامی مطرح است - با شناخت مولویت او به وسیله عقل حاصل میشود و اثبات آن از راه مولوی، به دور میانجامد. پس فرمان به اطاعتخداوند، در این آیات، ارشاد مردم به چیزی است که خود میدانند و بیان این حقیقت است که اطاعت از پیامبر (ص) در ادامه اطاعت از خداوند است. شاهد بر این مطلب، اینکه در هیچ آیهای فرمان به اطاعت از خداوند، به تنهایی نیامده است، در حالی که در بسیاری از آیات، درباره پیامبر (ص)، یا به صورت فرمان از سوی خداوند، در کنار دیگر واجبات، آمده است، مانند:«و اقیموا الصلوة و آتوا الزکاة و اطیعوا الرسول لعلکم ترحمون . (5)و یا به صورت فرمانی از زبان خود پیامبران (ع) مانند:«فاتقوا الله و اطیعون . (6)معنای اطاعت از پیامبر (ص)اکنون با توجه به معنای اطاعت، که عبارت از «امتثال امر» است، اگر پیامبران از سوی خود، هیچ امر و نهیای نداشته باشند، نمیتوان تصوری از معنای اطاعت از آنان داشت زیرا در این صورت، ایشان صرفا واسطه در ابلاغ فرمانهایی هستند که از سوی خداوند صادر میشود و لازم میآید که آوردن «اطیعوا الرسول در آیات، به منزله تکرار «اطیعوا الله باشد، در حالی که هیچ نوع قرینهای در کلام وجود ندارد و سخن اشخاص عادی، از اینگونه استعارات گمراه کننده خالی است چه رسد به آیات قرآن کریم که از لحاظ فصاحت، برترین کلام است. از سوی دیگر، این مشکل، در آیاتی مانند «من یطع الرسول فقد اطاع الله و «ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله بیشتر میشود زیرا لازمه این سخن، دراین آیات، اجازه دادن خداوند به مردم، برای اطاعت از خود او است!؟تفویض کارها به پیامبر (ص)با توجه به آن چه گذشته و نیز با توجه به آیات دیگر که برخی فرمانهای پیامبران (ع) را به اقوام خود نقل میکنند، مانند فرمان حضرت موسی به هارون، که از او میخواهد در میان مردم بماند و آنان را به سوی صلاح، پیش ببرد:«و قال موسی لاخیه هرون اخلفنی فی قومی و اصلح...» (7)و مانند فرمان هارون به مردم:«و ان ربکم الرحمن فاتبعونی و اطیعوا امری (8)و عتاب حضرت موسی به هارون، که «آیا نافرمانی مرا کردهای؟»«افعصیت امری (9)هم چنین آنجا که خداوند مؤمنان را از مخالفت کردن با دستورهای پیامبر (ص) بر حذر میدارد:«فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنة او عذاب (10)و آیاتی که در آنها، پیامبران (ع) نخست قوم خود را به عبادت خداوند و تقوای الهی، که به رعایت احکام نازل شده از سوی او به دست میآید فرا میخوانند و سپس به اطاعت از خود دعوت میکنند، مانند:«قال یا قوم انی لکم نذیر مبین ان اعبدوا الله و اتقوه و اطیعون (11)روشن میشود که خداوند کارهایی را به پیامبران (ع) تفویض کرده است تا با اذن او، در میان مردم به آن چه صلاح آنان در آن است، فرمان دهند و مردم نیز لازم است از ایشان اطاعت کنند.در روایات نیز با استشهاد به آیات قرآن کریم، مساله تفویض امور به پیامبر (ص) به شکلهای گوناگون مطرح شده است. روایات بسیاری با استشهاد به آیه «ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» (12) مساله تفویض امور به پیامبر (ص) (13) و تفویض امر دین به ایشان، (14) که هر چه را او حلال کند، حلال است و هر چه را او حرام کند، حرام (15) ، و تفویض امر خلق به پیامبر (ص) را مطرح میکنند. (16)محدوده اطاعت از پیامبر (ص)از مسائلی که درباره اطاعت از پیامبر (ص) مطرح است، محدوده ای است که بر مؤمنان لازم است در آن محدوده، مطیع ایشان باشند. آیات و روایاتی که درباره این مساله نقل شدند، اطاعت از پیامبر (ص) را در سطح اطاعت از خداوند میدانند و نه در این آیات و نه در آیات دیگر، حد خاصی برای آن معرفی نشده است و از آنجا که اطاعت از خداوند، مطلق است و برای آن، نمیتوان حدی را تصور کرد، اطاعت از پیامبر نیز از همین اطلاق برخوردار است. از این رو، همه مفسران و کسانی که به گونهای از آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم (17) بحث کرده اند، چون اطاعت از «اولی الامر» نیز مطلق است، در صدد تبیین عصمت آنان برآمدهاند زیرا اطاعت مطلق از هیچکس را بدون عصمت روا نمیدانند. (18)آیات دیگری که به بیان مساله حاکمیتسیاسی پیامبر (ص) میپردازند و در آینده از آنها بحثخواهیم کرد، مبین این مسالهاند که اطاعت از پیامبر (ص) هم در امور شخصی افراد جاری است و هم در امور اجتماعی. در اینجا درباره شان نزول آیه:«ما اتیکم الرسول فخذوه و مانهیکم عنه فانتهوا» (19)که مربوط به فیئ و تقسیم آن است و از سویی به امور اجتماعی و از سویی دیگر، به منافع فردی اشخاص مربوط است، میتوان اشاره کرد که این امر، این حقیقت را آشکار میکند که پیامبر (ص) تصمیم گیرنده درباره درآمدهای عمومی است و طبق مصلحت میتواند آن را بین کسانی که در حصول آن دخالت داشتهاند، بهطور غیر مساوی تقسیم کند. هر چند مفهوم این آیه شریفه، عام است و همه فرمانهای پیامبر (ص) را - همانطور که روایات نیز بیان کننده آن است - شامل میشود.شبهات درباره اطاعت از پیامبر (ص)شبهاتی درباره اطاعت از پیامبران (ع) مطرح شده است که دستهای از آنها مربوط به مساله دین، بهطور مطلق و نقش آن در زندگی مردم است و برخی دیگر از آنها به خصوص دین اسلام مربوط میشود. هر چند بحث درباره قسمت اول، از موضوع این نوشته، خارج است و خود نیاز به تحقیقی جداگانه دارد، ولی از آنجا که قرآن کریم، هم به بحث درباره دیگر انبیا (ع) پرداخته و هم مباحث کلی درباره دین را مطرح کرده است، با بحث درباره قسمت دوم، تا حدودی مباحث قسمت اول نیز تبیین میشود.برخی با استناد به آیاتی از قرآن کریم، بر عدم ارتباط دین با زندگی روزمره مردم و عدم تسلط پیامبر (ص) بر جامعه مؤمنان استدلال کرده اند و آن حضرت را تنها رسولی از سوی خداوند معرفی کرده اند که مامور ابلاغ پیامی در باره مبدا و معاد است و دین را نیز امری که فقط به این دو شان میپردازد، تفسیر کرده اند. از این رو، رهبری اجتماع و دخالت در اموری که مربوط به امور شخصی افراد است را از حوزه وظیفه ایشان خارج دانستهاند. در بحثهای قبل، تا اندازهای درباره دین و جایگاه پیامبران (ع) در قرآن کریم سخن گفتیم. در اینجا به بحث درباره آیاتی میپردازیم که به آنها بر اختصاص وظیفه پیامبر (ص) به امور غیر اجتماعی استدلال شده است.نفی کارها از پیامبر (ص) در قرآن کریمیکی از آیاتی که به آنها برای نفی امور از پیامبر (ص) استدلال شده، آیهای است که به آن حضرت خطاب میکند که:«لیس لک من الامر شیء او یتوب علیهم او یعذبهم . (20)این آیه، همانطور که از سیاق آیات دیگر معلوم است و مفسران نیز بیان کرده اند، (21) مربوط به حادثه شکست مسلمانان در جنگ احد است و آن چیزی که از پیامبر (ص) نفی گردیده، شکست در این جنگ و پیروزی در جنگ بدر است. آیه میخواهد بگوید که آن نصرت، از سوی خداوند بود و این شکست نیز ربطی به پیامبر (ص) ندارد و شاهد بر این مطلب آیات بعد است که در جواب شک مسلمانان در اینکه آیا آنها از موقعیتی برخوردارند، خداوند همه امور را به خود اختصاص میدهد:«ان الامر کله لله . (22)با این حال، اگر آیه را مطلق و مربوط به همه امور بدانیم، همانطور که بعضی از روایات، آن را مربوط به نگرانی پیامبر (ص) از خبردادن از ولایتحضرت علی (ع) دانستهاند، (23) باز هم برای استدلال بر مطلوب کفایت نمیکند زیرا اولا در همین روایات، این ایراد از سوی شخصی مطرح شده که خیال میکرده است این آیه میگوید هیچ امری در دست پیامبراکرم (ص) نیست و امام (ع) با استشهاد به آیه:«ما آتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا» (24)به نفی آن استدلال پرداخته و بیان میفرماید که خداوند همه چیز را در اختیار پیامبر (ص) گذاشته است و آن گاه مورد آیه را مشخص کرده که مربوط به ترس پیامبر (ص) از دشمنان، در اظهار ولایتحضرت علی (ع) است.ثانیا وقتی که این آیه را در کنار آیات دیگر در نظر بگیریم، مانند مساله هدایتخواهد بود که خداوند آن را در برخی آیات، از پیامبرش نفی میکند:«انک لا تهدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء» ، (25) «و ما انتبهادی العمی عن ضلالتهم . (26)و در مواردی به او نسبت میدهد و او را هادی میخواند:«انک لتهدی الی صراط مستقیم (27)زیرا در این بحث نیز خداوند در آیاتی، مانند آیه 7 از سوره حشر و نیز آیه:«و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله (28)«امر» را به پیامبر (ص) نسبت میدهد و در آیاتی دیگر، همه آن را به خود نسبت میدهد:«ان الامر کله لله ، (29) «بل لله الامر جمیعا». (30)و در آیه مورد بحث، آن را از پیامبر (ص) نفی میکند. این در حقیقت، برگشتبه این مساله دارد که قرآن کریم همه چیز را در اختیار خداوند میداند و او است که اگر بخواهد، چیزی را به کسی و از جمله، پیامبرانش میبخشد و هرگاه توهم شود که شخصی مستقلا صاحب چیزی است، آن را از همه نفی کرده و به خود نسبت میدهد همانطور که آن را در این آیه مشاهده میکنیم:«و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی . (31)هر چند که با وجود آمدن «من بر سر کلمه «الامر» ، در آیه مورد بحث، این آیه در امر خاصی ظهور دارد که در روایات نیز - همانطور که دیدیم - به امر خاصی تفسیر شده است.حافظ، وکیل، مسلط، جبار نبودن پیامبر (ص)آیات دیگری که درباره ارتباط نداشتن رسالت پیامبر (ص) با امور اجتماعی به آنها استدلال شده است، آیاتی است که تسلط و جبار بودن یا حافظ بودن و وکیل بودن پیامبر (ص) بر مردم را نفی میکند. (32) در مورد اول، دو آیه در قرآن کریم آمده است که در یکی سیطره و تسلط پیامبر (ص) بر مردم نفی شده است و در دیگری جبار بودن ایشان:«نحن اعلم بما یقولون و ما انت علیهم بجبار» ، (33) «فذکر انما انت مذکر × لست علیهم بمسیطر» (34)این آیات، هر دو در سوره های مکی آمده اند و همانطور که از سیاق آیات قبل و بعد آنها مشخص است، مربوط به امر هدایت و ایمان هستند زیرا مخاطب آنها مشرکانند. از این رو، خداوند در این دو آیه، میخواهد اجباری بودن هدایت را نفی کند و به پیامبرش (ص) میگوید: تو با زور نمیتوانی آنان را هدایت کنی زیرا دراین امر، من تو را مسلط بر آنان قرار ندادهام چون سنت الهی بر این قرار گرفته که خود مردم، با اختیار خود، هدایت را بپذیرند و اگر قرار بود که کسی به اجبار هدایتشود، خداوند، خود میتوانست همه را مؤمن کند:«ولو شاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعا». (35)معنای حکم پیامبر (ص)سیاق آیات با اختصاص آن به مورد قاضی تحکیم، که در مورد آیه 36 سوره اعراف احتمال داده شده است، (66) منافات دارد زیرا اولا همانطور که از آیات و روایات، روشن شد، این حکم به پیامبر (ص) همان حکم انحصاری خداوند است که به او تفویض شده است و مورد آن، امور دین و جامعه مؤمنان میباشد.ثانیا در آیه «فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک...» نیز با رجوع به آیات قبل میبینیم که ابتدا آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول...» قرار دارد و سپس به این مساله پرداخته شده که هرگاه به مردم گفته میشود که به سوی آن چه خدا نازل کرده و به سوی رسول بیایید، منافقان از رسول اعراض میکنند. آن گاه این حکم کلی، درباره همه پیامبران مطرح گردیده که «ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله و سپس آیه مورد نظر نازل شده است و مؤمنان را کسانی قلمداد کرده که اولا پیامبر را در بین خود حاکم گردانند یعنی ملزم هستند که او را حاکم کنند. ثانیا از دل و جان، به حکم او راضی وتسلیم باشند و در آیه بعد، یکی از احکامی را که احتمال داشت از سوی پیامبر (ص) صادر گردد، با این مضمون توضیح میدهد که «اگر ما به آنان دستور میدادیم که همدیگر را بکشید یا از شهر و دیارتان خارج شوید، جز عده اندکی آن را اجرا نمیکردند». در روایتی از امام صادق (ع) در توضیح آیه «فلا و ربک لا یؤمنون...» آمده است:لو ان قوما عبدوا الله وحده لا شریک له و اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة و حجوا البیت و صاموا شهر رمضان ثم قالوا لشیء صنعه الله او صنعه النبی الا صنع خلاف الذی صنع؟ او وجدوا ذلک فی قلوبهم لکانوا بذالک مشرکین ثم تلا هذه الایة: «فلا و ربک...» ثم قال ابو عبدالله: فعلیکم بالتسلیم. (67)ثالثا در آیه مورد استشهاد، برای حمل حکم پیامبر (ص) بر قاضی تحکیم - همانطور که قبلا هم توضیح داده شد - مساله روشنتر است زیرا در آنجا اصلا سخن از پذیرش یا عدم پذیرش نیست تا حمل بر قضاوت در امور شود، بلکه بحث در این است که هرگاه امر مبرمی از سوی خدا و رسول صادر گردید، دیگر مؤمنان از خود اختیاری ندارند یعنی حتی اموری که بهطور عادی در اختیار خودشان است، با حکم خدا و رسول، از آنان سلب میشود. این مطلب، حکایت از این میکند که حکم پیامبر (ص) شامل همه دستورهایی است که ایشان در موارد مختلف داده اند و حتی عمل به این احکام، اعم از این است که او حضور داشته باشد یا نه و در صورت عدم حضور او نیز اگر مساله ای پیش آید که حکمش از سوی پیامبر (ص) صادر شده باشد، عمل به آن لازم است.4. آیاتی که پیامبر (ص) را محور در امور اجتماعی معرفی میکندمحور بودن انبیا در ایجاد قسط در جامعهقرآن کریم یکی از اهداف بعثت انبیا (ع) را اقامه قسط در جامعه انسانی معرفی میکند:«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط . (68)عدالت اجتماعی یکی از آرزوهای جوامع بشری در طول تاریخ بوده و هست و همه کسانی که به گونه ای اداره جامعه را بر عهده دارند یا میخواهند بر عهده بگیرند، آن را به مردم نوید میدهند و خداوند نیز پیامبران (ع) را با همین هدف، به میان مردم فرستاده است و ابزار لازم را نیز، که عبارت از کتاب و میزان باشد، در اختیار آنان قرار داده است (ناگفته نماند که قسط در مورد انبیا، دایرهای بسیار وسیع تر از آنچه مربوط به زندگی مادی انسان است، را شامل میشود).نکتهای که در آیه شریفه وجود دارد - و جزو سنتهای تغییرناپذیر خداوند است - این است که مردم در پذیرش هدایت تشریعی خداوند، مختارند. از این رو، رهبری پیامبران بر اساس ایمان تحقق مییابد، نه بر اساس زور و اجبار و در این آیه نیز پس از تامین محورهای تحقق قسط در اجتماع، که عبارتند از: رهبری معصومان و قانون، قیام به قسط بر عهده خود مردم گذاشته شده است. جالب اینکه قوه قهریه، که یکی از ضروریات برای اصلاح جامعه است، در مرحله بعد قرار داده شده است و هدف از آن، نصرت پیامبران (ع) و خداوند بیان شده است:«و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ان الله قوی عزیز». (69)در نتیجه، اجرا شدن قسط در جامعه به وسیله پیامبران (ع) پس از ایمان به آنان تحقق خواهد یافت و پیش از این مرحله - همانطور که گذشت - وظیفه ایشان انذار برای ایمان آوردن کافران و مشرکان است که خود، نوع دیگری از قسط است، زیرا در منطق قرآن کریم «ان الشرک لظلم عظیم (70) شرک ظلم بزرگی است. از اینجا این پرسش نیز پاسخ داده میشود که چرا عده ای از پیامبران (ع) به رهبری مردم نپرداختند؟ علت آن را باید در عدم پذیرش ایشان از سوی اقوام مخاطبشان جستوجو کرد به گونهای که شرایط تحقق یک جامعه مؤمن، که تابع ایشان باشد، فراهم نگردید.اجازه گرفتن از پیامبر (ص) هنگام شرکت در امور اجتماعیدر سوره نور، خداوند بر محوریت پیامبر (ص) در امور اجتماعی تاکید میکند و مؤمنان را کسانی قلمداد میکند که در این امور، تابع او هستند:«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی یستئذنوه اولئک الذین یؤمنون بالله و رسوله فان استئذنوک لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم و استغفر لهم ان الله غفور رحیم.» (71)این آیه شریفه، نقش رهبری مؤمنان را به پیامبر (ص) نسبت میدهد و تقدم امور اجتماعی بر امور شخصی را بیان میکند و تذکر میدهد که در امور اجتماعی، هیچ کس حق تکروی و عمل بر اساس رای و نظر خویش را ندارد و باید همه امور با اجازه پیامبر (ص) انجام گیرد. البته به پیامبر نیز سفارش میکند که اگر افرادی برای رفع گرفتاریهای شخصی از تو اجازه خواستند، به آنان اجازه بده ولی این اجازه نیز به خواست آن حضرت بستگی دارد. در آیه بعد نیز به این محوریت، به گونهای دیگر توجه شده و دعوت پیامبر (ص) به عنوان رهبر، غیر از دعوت دیگران تلقی گردیده و به آثار زیانبار مخالفتبا دستورهای ایشان، که تحقق فتنه یا نزول عذاب است، پرداخته شده است:«لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا قد یعلم الله الذین یتسللون منکم لواذا فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنة او یصیبهم عذاب الیم . (72)علامه طباطبایی در این باره میفرماید:خواندن رسول، عبارت از خواندن مردم به کاری از کارها است مانند خواندن آنان به ایمان و عمل صالح و خواندن آنان برای مشورت در کارهای اجتماعی و خواندن آنان به نماز جمعه و دستور به آنان در کارهای دنیوی یا اخرویشان. پس همه اینها خواندن از سوی پیامبر (ص) محسوب میشود. (73)بدین ترتیب، با توجه به سیاق آیات، این احتمالات که مراد از خواندن رسول، صدا زدن مردم اسم رسول خدا را، مانند دیگر مردم باشد، یا مقصود از مخالفت از امر، در «فلیحذر الذین یخالفون دستور خداوند باشد، منتفی میگردد، هر چند اگر این احتمالات را درست نیز فرض کنیم، صراحت آیات در محوریت پیامبر (ص) در امور اجتماعی، بر جای خود باقی است.محور بودن پیامبر (ص) در امور مالی جامعهاز محورهای مهم در امور اجتماعی، امور مالی است. در اسلام سه محور مهم برای تحقق عدالت اجتماعی، در این بعد در نظر گرفته شده است که هر سه در اختیار پیامبر (ص) به عنوان رهبر اجتماع قرار داده شده است. زکات، خمس و انفال، این سه محور را تشکیل میدهند (هر چند صدقات و کفارات واجب و مستحب دیگری نیز در این زمینه مطرحند که بیشتر جنبه فردی دارند و قابل پیشبینی نیز نیستند).خداوند پیامبر (ص) را متولی امور زکات قرار داده و از مؤمنان میخواهد به سهمی که از سوی خداوند و پیامبر (ص) به آنان داده میشود، راضی باشند:«و لو انهم رضوا ما آتاهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سیؤتینا الله من فضله و رسوله و انا الی الله راغبون (74)و پیامبر (ص) است که سهام افراد و نیز افرادی را که مشمول زکات هستند، معین میکند. علاوه بر اینکه یکی از مصادیق آن، که فی سبیل الله است، هنگام مصرف نیز نیاز به سرپرست دارد.انفال و خمس نیز مانند زکات هستند، غیر از اینکه انفال، تنها ویژه خداوند:«یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول ، (75)ولی در خمس افراد دیگری نیز شریکند:«و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول . (76)آن چه در اینجا مهم است و روایات هر دو باب، بر آن دلالت دارد، سرپرستی پیامبر (ص) و پس از ایشان، امامقدس سره بر خمس و انفال استبه گونهای که این دو زیر نظر ایشان به مصارف خود میرسند و هرچند پیامبر (ص) و امام (ع) برای امور شخصی خویش میتوانند از این دو منبع استفاده کنند، ولی مهم ترین مصرف آنها برای اداره امور حکومت و عدالت اجتماعی است از جمله این روایات، حدیثی است که پس از بیان مواردی که در آن، خمس واجب است، میفرماید:فسهم الله و سهم رسول الله لاولی الامر من بعد رسول الله. (77)و در ادامه روایت، والی را تقسیم کننده خمس، بین دیگر شرکا معرفی میکند و اگر پس از رفع نیاز آنان چیزی زیاد بیاید، آن را ویژه والی میداند و اگر کمبودی باشد، بر عهده والی است که آن را تکمیل کند (78).همچنین درباره مصرف اموالی که نزد والی است، میفرماید:فیکون بعد ذلک ارزاق اعوانه علی دین الله و فی مصلحة ما ینوبه من تقویة الاسلام و تقویة الدین فی وجوه الجهاد و غیر ذلک مما فیه مصلحة العامة، لیس لنفسه من ذلک قلیل و لا کثیر. (79)آن گاه به مساله انفال میپردازد و آن را در اختیار پیامبر (ص) و سپس والی میداند. (80)روایات دیگری نیز به همین مضمون، نقل شده است. (81)5. آیاتی که مؤمنان را به ایمان به پیامبر (ص) فرا میخوانددر قرآن کریم آیاتی وجود دارد که مؤمنان را به ایمان به خداوند و رسول (ص) فرا میخواند. در بعضی از این آیات، خداوند و رسول (ص) هر دو ذکر شده اند:«یا ایها الذین آمنوا آمنوا بالله و رسوله...» ، (82)هر چند این آیات نیز برای استدلال بر مطلوب، کفایت میکند، ولی چون ممکن استبر مراتب ایمان قلبی حمل شود، آیهای را دراین باره میآوریم که مؤمنان را به ایمان به رسول فرا میخواند:«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته . (83)در این آیه، مؤمنان به ایمان به رسول (ص) دعوت شده اند و با توجه به اینکه آنان قبلا به خداوند، رسول او و کتاب ایمان آورده اند، در این آیه، نکتهای نهفته است. علامه طباطبایی در این باره میفرماید:مقصود از ایمان به رسول، تبعیت تام و اطاعت کامل از او در آنچه دستور میدهد و آن چه باز میدارد، است، چه حکمی از احکام شرع باشد یا از جهت ولایت امور امت، از او صادر شده باشد. (84)و آن گاه که این آیه شریفه را به ضمیمه آیات قبل، که هدف از بعثت انبیا را اقامه قسط معرفی میکنند، در نظر بگیریم و به نتیجه ایمان به رسول - که نوری از سوی خداوند است که به واسطه آن، مردم در دنیا حرکت میکنند - توجه کنیم، این مساله آشکارتر میشود که خداوند اطاعت کامل از پیامبرش را خواسته و او را حاکم بر امور مردم قرار داده است.پینوشتها:1) نساء، آیه 64.2) نساء، آیه 80.3) نساء، آیه 59.4) انفال، آیه 21.5) نور، آیه 56.6) شعراء، آیه 108.7) اعراف، آیه 142.8) طه، آیه 90.9) طه، آیه 93.10) نور، آیه 64.11) نوح، آیه 3.12) حشر، آیه 7.13) بحارالانوار، ج17، ص6، ح7.14) همان، ج25، ص331.15) همان، ص10، ح19.16) همان، ص331.17) نساء، آیه 59.18) ر. ک: تفسیر المیزان، ج4، ص39 التبیان، ج3، ص236 تفسیر المنار، ج5، ص180.19) حشر، آیه 7.20) آل عمران، آیه 128.21) تفسیر المیزان، ج4، ص9.22) آل عمران، آیه 154.23) بحارالانوار، ج17، ص12، ح12.24) حشر، آیه 7.25) قصص، آیه 56.26) نمل، آیه81.27) شورا، آیه 52.28) آل عمران، آیه 159.29) آل عمران، آیه 154.30) رعد، آیه 31.31) انفال، آیه 17.32) آخرتوخدا، هدف بعثت انبیا، ص97 الاسلام و اصول الحکم، ص71.33) ق، آیه 45.34) غاشیه، آیه 21 و 22.35) یونس، آیه 99.36) غاشیه، آیه 21.37) آل عمران، آیه 159.38) هود، آیه 59.39) تفسیر المیزان، ج7، ص314.40) بحارالانوار، ج17، ص53، ح28.41) بحارالانوار، ج16، ص192، ح28.42) فاطر، آیه 73.43) اعراف، آیه 188.44) آخرتوخدا، هدف بعثت انبیا، ص97 الاسلام و اصول الحکم، ص73.45) مائده، آیه 19.46) فرقان، آیه 20.47) هود، آیه 12.48) احزاب، آیه 45 و 46.49) احزاب، آیه 6.50) مجله حکومت اسلامی، سال اول، شدوم، ص224.51) همان، ش اول، ص55.52) همان، ش دوم، ص239.53) احزاب، آیه 36.54) تفسیر المیزان، ج16، ص276.55) بحارالانوار، ج22، ص489، ح35.56) همان، ج27، ص243.57) نساء، آیه 105.58) نساء، آیه 65.59) اعراف، آیه 36.60) شورا، آیه 10.61) نحل، آیه 46.62) نساء، آیه 105.63) تفسیر المیزان، ج4، ص388.64) اصول کافی، ج1، ص267، ح8.65) همان، ص266، ح4.66) مجله حکومت اسلامی، سال اول، ش دوم، ص224.67) اصول کافی، ج2، ص398، باب الشرک، ح6.68) حدید، آیه 25.69) حدید، آیه 25.70) لقمان، آیه 13.71) نور، آیه 62.72) نور، آیه 63.73) تفسیر المیزان، ج15، ص166.74) توبه، آیه 59.75) انفال، آیه1.76) انفال، آیه 41.77) اصول کافی، ج1، ص540، باب الفیء و الانفال و تفسیر الخمس.78) همان.79) همان، ص541.80) همان.81) همان، ص544.82) نساء، آیه 136.83) حدید، آیه 28.84) تفسیر المیزان، ج19، ص174.منبع: فصلنامه حکومت اسلامی