مدیریت و فقه اسلامی صفحه 10

صفحه 10

http://www.ketabnews.com/detail-10549-fa-167.html

تعامل علوم اجتماعی واسلامی درگستره متدلوژی

تعامل علوم اجتماعی و علوم اسلامی در گستره متدلوژیپدید آورنده: جمال الدین عطیّه- مترجم:مهدی بهزادیان

ظرفیت شناسی تعامل علوم اجتماعی و علوم اسلامی در گستره متدلوژی: مقدمه: فراخوان بازبینی روش های اجتهاد، امری کهن است که نه حدود و مرز آن معیّن گشته و نه از سوی آنان که با پافشاری، خواهان تحقق آنند، گامی در جهت علمی شدنش، برداشته شده است. برخی از آرا، تنها به اصلاحات شکلی در روش ها اشاره دارد و برخی نیز خاطرنشان می سازد که اندیشة پیشرفت و توسعه، سنّتی از سنّت های الاهی است که باید پاس داشته شود و روش های علوم اسلامی که اصول فقه نیز از جملة آن ها است، از این سنّت متعالی، جدا نیست.شاید نخستین کسی که به این امر اشاره نمود، دکتر حسن ترابی بود که تلاش کرد، اجماع و اجتهاد را به گونه ای تغییر دهد که به عنوان یکی از پشتوانه ها و بنیان های قانونی در اسلام در آید. وی برای رسیدن به این هدف، عالمان را به توسعه در معنای قیاس فراخواند؛ همچنان که، من نیز دربارة میزان و حدود استفاده از اصول فقه در روش های علوم اجتماعی جدید و نیز دربارة حدود به کارگیری علوم اجتماعی در روش اصول فقه، بحث کرده ام و مناظره ای میان من و «دکتر طه جابر العلوانی» در دوران تحصیل (استراسبورگ / 1988م) صورت گرفت و من به همین مناسبت، وقایع دوران تحصیلی را که این مناظره در اثنای آن دوران رخ داد، نگاشته ام.همچنین این موضوع را در دو سمینار، که یکی در دانشگاه قطر و دیگری در وزارت آموزش و پرورش قطر بود، بحث کرده ام و هر دو، در شمارگان محدودی چاپ شده اند. افزون بر این، در کتاب «النظره العامّه للشریعه الاسلامیّه» این دیدگاه ها را در فصل هایی از کتاب گنجانده ام.نیز در سرمقالة شمارة نخست مجلة «المسلم المعاصر»، به طرح موضوع بازبینی در روش های اجتهاد، فراخوانده ام که مورد اعتراض برخی از همکاران و دوستانی چون دکتر یوسف قرضاوی واقع شد که مشروح آن در شماره های آغازین مجله به چاپ رسید.آسیب شناسیِ کاربرد علم اصول فقه در تأمین انتظار جامعه از استنباط های فقهی1. نخست باید توجه نمود که علم اصول فقه، یکی از علوم مبنایی و اساسی در علوم اسلامی، به شمار می رود؛ چرا که روش های تعیین تکلیف و استفاده از وحی را می آموزد. البته این به آن معنا نیست که تنها علم اصول چنین ویژگی را دارد، بلکه علوم دیگری همانند علم قواعد – که علمی استقرایی است و روش آن، رسیدن به قاعدة کلّی از اجزاست – نیز، مکمل علم اصول در این مسیر است.همچنین علم دیگری با عنوان «الخلاف» - که به بحث دربارة اختلافِ نظر علما می پردازد و علمی تطبیقی است – در میان رشته های علوم اسلامی وجود دارد که عهده دار همین امر است. این علم، بی شباهت به حرکت غربی ها در ایجاد علوم تطبیقی در رشته های علمی شان نیست.ولی علم قواعد و خِلاف، تقریباً کهنه و فرسوده شده و در انزوا قرار گرفته اند و در ضمن قوانین درسی اصول فقه، داخل نمی شوند؛ به این معنا که «علم خلاف» در علوم تطبیقی کاربرد دارد و «علم قواعد»، برای استقرای جزئیات و رسیدن به کلّیات، به کار می رود.در حقیقت این علوم، یکدیگر را کامل می کنند و مسلمانان، همة این روش ها را چه در زمینة علوم اسلامی – اگر تعبیر درستی باشد – یا در زمینة علوم طبیعی یا اجتماعی به کار می برند.2. در سال های 1950 تا 1952م، مقالاتی با امضای (ج – ع)، در مجلة «المباحث القضائیه» نگاشته ام که این مقالات، تعلیقه ای بر کتاب استاد محمد اسد (ره) در خصوص دولت اسلامی است. در این مقالات بر ضرورت ایجاد تمایز بین دو امر مهمی که مجالس جدید به آن می پردازند، یعنی قانون گذاری و نظارت، تأکید کرده ام و پیشنهاد نموده ام که هر یک از این دو امر مهم به قوّه و مقام خاصّی واگذار گردد، چرا که ماهیّت این دو امر مختلف است. در دوره های تاریخیِ اسلامی نیز قوّة قانون گذاری، در دست مجتهدانی بود که در چارچوب قرآن و سنّت – براساس روش های اصول فقه و آنچه که اصولیّون به عنوان روش های علمی اجتماد مطرح می سازند – به قانون گذاری می پرداختند، و مقام نظارت و کنترل – در هر دو نوع سیاسی و اقتصای آن – در دست گروهی موسوم به «اهل حلّ و عقد» بود که شرایط خاصّی چون عدالت و علم به آن رشته، در انتخاب آنان مؤثر بود.این گروه، همچنین می بایست از صاحبان اندیشه و حکمت می بودند؛ یعنی باید از پیشوایان امت می بودند تا سخنشان خریدار داشته، مورد اطاعتِ مردم قرار گیرند.ولی متأسفانه، این دو نهاد، یعنی قانون گذاری و نظارت، در طیّ تاریخ ما – آن چنان که نهادهای دیگر، همانند بیت المال، وقف، امور حسبه و ... پیشرفت کرده اند – توسعه نیافته است که دلیل آن، تبدیل نظام خلافت به نظام پادشاهی و ایجاد فاصلة عمیق میان حاکمان و علما بوده است.3. از سوی دیگر، برخی از فقها نیز، خود را در کتب قدیمی محصور کرده و به تکرار مطالبِ قدما می پردازند، بدون آن که تئوری ها و مبانی شریعت را بر واقعیت های جدید تطبیق نمایند و نیازمندی های عصر حاضر را در پرتو معیارهای شرعی پاسخ گویند.4. این ادلّه سبب گشته اند که روش های علم اصول، آن چنان که در تولید علم مؤثر بوده اند، در مرحلة کاربرد و عمل، نتوانسته اند آن طور که باید، انتظاراتِ روز جامعه را تأمین سازند.چرایی ضعفِ علوم اسلامی در نظام روش های علمیجهت بیان ادلّة این ضعف، نخست باید محورهای ذیل را از نظر گذراند:محور نخست: فقدانِ بررسی و تصحیح مطالب و بحث های شایعی که در بخش های آغازین رشته های علمی مطرح است، که این موضوع به بحث و بررسی فراوانی نیازمند است.محور دوم: آنچه که ما از استقلال علوم با روش های مختلفشان از فلسفه می شناسیم، در واقع انعکاسی از تفکّر حرکت از مفاهیم عقلی به طرف حقایق ملموس است؛ یعنی تا زمانی که علم در چارچوب مفاهیم عقلی باشد، جزیی از فلسفه، به شمار می رود، ولی، هنگامی که به صورت ترتیب یافته و همراه با شیوه ها و حقایق و قوانین خاص خود، در نظر گرفته شود، علمی مستقل از فلسفه است.محور سوم: مسلمانان، و تنها مترجم یا پیرو منطق ارسطویی و دیگر علوم یونانی نبوده اند، بلکه در زمینة علوم تجربی نیز بسیار کوشیده و تجربه های فراوانی اندوخته اند و حتّی علوم جدیدی را نیز ابداع نموده اند، همچنین اخلاق علم و قواعد آن را به رشتة تحریر درآورده اند.در بعضی از نوشته هایم به برخی از آنچه که در این زمینه از قول «هروی»، «بیرونی»، «جابربن حیّان»، «حسن بن هیثم» و ... نقل شده است، اشاره کرده ام و همة این ها، مواردی هستند که نیازمند بحث و بررسی می باشند تا سهم مسلمانان در این زمینه ها، روشن تر شود.محور چهارم: مسلمانان در این تلاش های روش مند و منظم، سعی نکرده اند که روش معرفت شناختی یکسانی را برگزیده و آن را به اسلام نسبت دهند. شاید مقایسة کتاب «المنفذ من الضلال» نوشتة غزالی و «شجره الکون» نوشتة ابن عربی و «فصل المقال» نوشتة ابن رشد، نشان دهندة تعدّد روش های معرفت شناختی بین دانشمندانِ مسلمان باشد؛ چرا که هر کدام از آنان، صاحب مکتب، دیدگاه و فلسفة خاصّی در زمینة علوم هستند. بنابراین، فلسفه یا دیدگاه اسلامی یکسانی را در این زمینه، نمی توان یافت.اهتمام و پرداختن مقتدرانة هرکدام از دانشمندان مسلمان به روشِ ویژة خود در علوم، ما را بر آن داشته تا به هر گروه از دانشمندان، سبک و شیوه ای خاص را نسبت دهیم، اما این موضوع، منافاتی با آن ندارد که شیوه های هر یک از رشته ها در رشتة دیگر، مورد پذیرش و گاه استفاده، واقع شود؛ برای مثال، فلاسفة مسلمان که به تصحیح توسعه و پیشرفت فلسفة یونان همّت گماشته اند، بیش تر بر عقل تکیه و تأکید داشته اند، اما اصولیّون بیش تر از شیوة نقل یاری جسته اند و اهتمام ایشان به شیوه هایی بوده که از طریق آن ها می توان احکام را از وحی استنباط نمود.آن گاه، متکلمان آمدند و با در هم آمیختن و ترکیب دو امر یاد شده، به بحث دربارة شیوه ای پرداختند که عقل و نقل را مرتبط سازند.صوفیه نیز از حدس و تجربة شخصی، کشف و ذوق و مانند آن، در راه رسیدن به معرفت و شناخت بهره جسته اند.اما دانشمندانی که به طب، نجوم و مانند آن همّت گماشته اند، به طور طبیعی بیش تر به شیوه های تجربی پرداخته اند؛ ولی هیچ کدام از این دانشمندان به نوشتن سبک و سیاق معیّنی در علم خود، اقدامی نکرده اند و این نکته ما را به مشکلی که علوم اجتماعی معاصر از آن رنج می برد، راهنمایی می کند.به سخن دیگر، علمای اسلامی، فقط به نوشتن ضوابط و قواعد علم خود اکتفا نموده اند؛ ولی چارچوب محکم و متقنی را که حدود و مرز دقیق آن، علم و شیوه های پژوهشی و تولید آن را معین سازد، تحریر نکرده اند.روش ها، منحصر به فرد نیستند!روش و شیوه، پل ارتباطی برای رسیدن به حقیقت و واقعیت است. از طرفی، لازم نیست، با وجود روش یا روش های کامل تری که بتواند ما را در رسیدن به حقیقت، به تر و بیش تر یاری نماید، بر روش و سبک خاص خود – که از چنین توانی بی بهره است – پا فشاری کنیم.بنابراین، صحیح این است که علمای رشته های مختلف، به روش و سبک خاص خود تعصّب نورزیده، راه را برای استفاده از روش های به تری که دیگران از آن بهره می برند، نبندند؛ چرا که روش و شیوه، فقط وسیله است و هدف، نیل به حقیقت است؛ البته این منافاتی با گفتة بزرگان مبنی بر وحدت روش ندارد. برای مثال جابر بن حیّان می گوید: «هر رشته ای از علوم، روش و سبک خاصّ خود را دارد؛ چرا که برخی از علوم به سبب ویژگی خاصّشان، روش مشخص و معینی دارند که این روش از بین سایر روش های موجود، تحقق هدف را زودتر و به تر ممکن می سازد.» برخی علوم نیز همانند علوم مرتبط با غیب، دارای روش های خاص و منحصر به فردی هستند. به جز موارد برشمرده، شکّی نیست که برای رسیدن به حقیقت مطلوب، به تر است از سایر روش ها و شیوه های موجود نیز بهره گرفت. تأثیر شیوه های علم اصول فقه بر روش های علوم اجتماعیدر این زمینه، دو دیدگاه افراطی وجود دارد؛ دیدگاه نخست، اساساً کاربرد شیوه های اصول فقه را در علوم اجتماعی رد می کند و دیدگاه دوم، معتقد به ضرورت استفادة فراگیر از شیوه های اصول فقه در زمینة یاد شده است.دیدگاه نخست، متعلق به متخصصان علوم اجتماعی است که معتقدند رشد و توسعة علوم اجتماعی در قالب های خشک و انعطاف ناپذیر علم اصول فقه، امکان پذیر نیست؛ چرا که علم اصول، ذاتاً برای هدف معینی وضع شده است و نمی تواند برای علومی به کار رود که ذاتاً برای اهداف مختلفی وضع شده اند.در برابر این دیدگاه، دیدگاه علمای شریعت است که معتقدند در علوم اجتماعی جدید، فروع تازه ای از فقه وجود دارد و ضروری است که آن فروع تازه بر معیارها و ضوابط علم اصول فقه، تطبیق یابند. به عنوان مثال در بحث اقتصاد اسلامی، برخی بر این باورند که نظریه پرداز می بایست عالم به فقه و اصول فقه باشد؛ چرا که اقتصاد اسلامی، باب معاملاتِ فقه است. آنان همین باور را در خصوص روان شناسی اسلامی، جامعه شناسی اسلامی و سایر علوم مطرح می سازند. این ها دو دیدگاه افراطی در این قضیّه بودند.اما من، باور خود را با بیانِ دو نکته، مطرح می سازم:نکتة نخست، ضرورتِ اعتماد به وحی به عنوان منبع شناخت در بخشِ موضوعی علوم است؛ چرا که ما می دانیم در قرآن و سنّت اشاره های روشن، قاطع و محکمی در خصوص حقایق علمی آمده است.در این خصوص، مثال های فراوانی وجود دارد که دانشمندان اسلامی از آن با عنوان «سنّت ها» یاد کرده اند. بنابراین، ناگزیر باید بپذیریم که این اشاره ها منبع شناخت در بخش موضوعی در هر علمی از این علوم است، اما در اینجا باید این مطلب را تا اندازه ای توضیح دهیم؛ این که گفته شده قرآن و سنت از منابع شناخت است، منظور این نیست که این منابع به خودی خود در پیشرفت علم مؤثرند، بلکه باید هر یک از این اشاره ها را در موضوعِ خاص خود بررسی کرد، قوانین علمی را از آن ها استنباط نمود و در علوم مختلف به کار برد.نکتة دوم، مربوط به بخش ارزشی در علوم اجتماعی است که در این بخش، گریزی از معتبر دانستن وحی برای توجیه این بخش نیست، زیرا وحی در این بخش یک منبع تأسیسی محسوب می شود که ارزش ها و احکام تکلیفی آن، معیار و ضابطة بخش ارزشی در علوم مختلف، به شمار می آید. بنابراین، تطبیق برخی از روش های علم اصول فقه، دست کم در این محدوده، صحیح و خالی از نقد، می نماید.اما آنچه که نباید از آن غافل بود این است که موضوعِ علم اصول، استنباط تکالیف و منهیّات از نصوص مختلف دینی است، نه تفسیر مسائل اجتماعی و بیان روابط موجود در آن و یا رسیدن به قوانین و ضوابط خاص اجتماعی! این ظلم است که ما بر علم اصول فقه، چیزی بیش از طاقتش را تحمیل نماییم، و این همان چیزی است که بیم و هراس دانشمندان علوم اجتماعی را از به کارگیری اصول فقه در علوم اجتماعی، توجیه می کند و موجب تضعیف و توسعه نیافتگی این علوم می شود، امری که نه علم و نه دین، هیچ کدام را نمی پسندند.حال با این پرسش مواجه می شویم که آیا می توان از روش های علمی که موضوع آن پاسخ به مسائل علوم اجتماعی برای تحلیل این مسائل و بیان روابط موجود در آن، استفاده کرد؟ با باور من، پاسخِ این پرسش مثبت است که با توجه به ظرفیت این نوشتار، از توضیح کامل آن معذورم و به اشاره ای گذرا اکتفا می کنم.یکی از این روش ها، شیوة علت یابی و مراحلی است که اصولی برای رسیدن به علّت، پشت سر می گذارد که «دکتر نشار» و «دکتر مصطفی عبدالرزاق قبله» به شرح و توضیح آن پرداخته اند. این روش، سرآغاز روش های علم تجربی است و علوم اجتماعی نیز تأثیر می پذیرد.همچنین در علم اصول فقه در بحث «علّت»، فصلی به نام «احکام وضعی» وجود دارد که مباحث سبب، علت، اماره، مانع و ... را در بردارد که علوم اجتماعی نیاز شدیدی به این مباحث دارند. اگر دانشمندان علوم اجتماعی به این مباحث اهتمام ورزند، گنج های گرانبهایی خواهند یافت که آنان را در هرچه پربارتر شدنِ علومشان، یاری خواهد نمود. همچنین «مباحث الفاظ»، بخشی از مباحثی است که علم اصول فقه جهت تفسیر نصوص و مفاهیم و اصطلاحات به کار می برد. ما در علوم معاصر، «مباحث الفاظ» را کم می یابیم و حال آن که دانشمندان به این مباحث و قواعد، بسیار نیازمندند؛ چرا که لفظ، ذاتاً ابزار و وسیلة ابراز اندیشه است و تحقیق در خصوص لفظ، از مهم ترین راه های پژوهش و تولید علم است.نیز مباحث مربوط به استحسان، علم الفروق، قواعد فقهی و روش های مربوط به آن ها، از جمله ابزارهایی اند که ذهنِ عالِم را صیقل می بخشند و برای علوم اجتماعی بسیار سودمند است.مباحث مربوط به «مقاصد شرعی» نیز از ابزارهای بسیار کارآمد در علوم اجتماعی اند که به آن پرداخته نشده است. در این زمینه «ابن عاشور» گامی بسیار بلندتر از «شاطبی» و دیگران برداشته است؛ وی تلاش نمود تا اثبات نماید که مقاصد شرعی فقط ویژة شریعت نیست، بلکه در سطح همة علوم، مطرح است. حال ا گر مقاصد شرعی را بر علوم اجتماعی تطبیق و اجرا نماییم، می تواند فلسفه و اهداف علوم اجتماعی را روشن سازد و این فایده ای بزرگ برای این علم است.هنگامی که از علم اصول فقه – به معنای اصطلاحی آن – خارج می شویم و به سایر شیوه های علوم اسلامی همانند علوم حدیث و ... می رسیم، می بینیم که بدون تردید روش های این علوم، برای عالمان علوم اجتماعی بسیار مفید و کاربردی اند.البته این گفته ها بدان معنا نیست که من، بین دو شقّ موضوعی و تکلیفیِ علوم اجتماعی خلط کرده ام، بلکه ضروری است که میان این دو شق، تمایز و تفاوت گذاریم، هدف من تأثیر متقابل این دو شق بر یکدیگر است.

گسترة قبول یا ردّ روش های علوم اجتماعی در علوم اسلامیعلوم اسلامی، در زمینة پذیرش یا عدم پذیرش روش های علوم اجتماعی، به سه بخش عمده تقسیم می شود. بخشی از آن که مربوط به دانش هایی متعلق به عالم غیب، احکام تعبدی و مانند آن دو است، به هیچ وجه شیوه های علوم اجتماعی را نمی پذیرد و آن ها را کنار می گذارد؛ چرا که احکام تعبدی برای تحقق مصلحت بندگان، تشریع شده و روشن است که نمی توان بدون دانستن و ملاحظة این مصلحت، در حال علت تراشی برای این احکام و دانش ها باشیم.از این رو، این دانش ها نه تنها تن به قبول شیوه های علوم اجتماعی نمی دهند، بلکه درصددند تا این روش ها را نیز تحت الشعاع خود در آورند. در مقابل، رشته هایی نیز وجود دارد که شیوه های علوم اجتماعی را در اندازه ای بسیار وسیع می پذیرد که موجب دور شدن هر چه بیش تر این رشته ها از علم اصول، به طور اخص و سایر رشته های علوم اسلامی به طور اعم، می گردد.مراد من این است که هنگامی که ما در علم اصول بر وجود رابطة سببی بین احکام و اهداف شریعت از وضع این احکام، تأکید می کنیم، به این معناست که هر حکمی در شریعت، علّت خاصی دارد و برای تحقق بخشیدن به مصلحت معیّنی وضع شده است، حتّی احکام عبادی نیز چنین است؛ زیرا همان گونه که گفتیم پروردگار سبحان، از جهانیان و عبادت هایشان، بی نیاز است و این احکام برای مصلحتِ خود ما تشریع شده است. بنابراین ما در آیاتی مثل «اِنّ الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر؛ همانا نماز از هر کار زشت و ناپسند باز می دارد»، فقط درصدد اثبات یک حکم تکلیفی نیستیم، بلکه آن را یک قانون قطعی می دانیم؛ یعنی رابطه ای بین سبب و نتیجه وجود دارد و هنگامی که به این صورت توانستیم بین سبب و نتیجه، ارتباط برقرار سازیم، به راحتی به این اصل می رسیم که دوگانگی میان شقّ تکلیفی و شقّ موضوعی، باطل است و در هر صورت دستیابی به نتایج این بحث، آرزویی بس دور و دراز است که گمان نمی کنم که نسل فعلی علما، بتواند به آن دست یابد.اما بین این دو گستره، گسترة سومی از علوم اسلامی وجود دارد که روش های علوم اجتماعی را در سطح متعادلی می پذیرد و می توان این شیوه ها را در این علوم به کار برد که از جملة آن ها می توان به موارد ذیل اشاره نمود:به طور نمونه در بحث کلام اسلامی، عقل، جایگاه ویژه ای دارد که روش ها و ابزارهای علوم اجتماعی در به کارگیری عقل مؤثرند. در فقه نیز که – بر مبنای مذاهب گوناگون – از روش هایی چون استصحاب، قیاس، استحسان، مصالح مرسله، سد ذرایع و ... استفاده می شود – و همگی نیز عقلی هستند – روش ها و شیوه های علوم اجتماعی فرصت ظهور و تأثیرگذاری دارند. چنان که می توان با اعتماد بر تجربه های انسانی ملّت ها و کشورهای مختلف در نواحی گوناگون، شیوه های علوم اجتماعی را به کار گرفت و به عنوان مثال می توان ارزش ها را به روز معنا نمود و مثلاً به جای بحث از «شورا» که یک ارزش اسلامی است از معادل به روز آن مثل «اتحادیه» صحبت کرد و بدین وسیله از تجربه های دیگران نیز در این زمینه، بهره برد.شاید تجربة بانک های اسلامی، به ترین دلیل بر ضرورتِ به روز معنا کردنِ ارزش های اسلامی باشد. میزان تأثیر روش های علوم اجتماعی در آرای فقهیبین حکم تکلیفی و واقع، ارتباطی وجود دارد. گاهی فقیه یا مجتهد برای شناخت واقع، توقف کرده و از قواعد اصول فقه بهره می جوید. پس نخستین مرحله این است که مجتهد، مسأله را به درستی شناسایی کند. بیان رأی و نظر شریعت، موضوع ساده ای نیست، بلکه بسیار پیچیده است.از این رو، مجتهد باید از شیوه های مختلفی کمک گیرد تا مسأله را به درستی شناسایی کند و رأی درستی صادر نماید. حال اگر «عرف» را به عنوان یکی از منابعِ تشریع، بپذیریم، مجتهد ناگزیر از شناخت آن است و این یکی از مواردی است که در آن از روش های جامعه شناسایی استفاده می شود.از دیگر ابزارهای مورد استفادة فقیه در علم اصول فقه، زبان شناسی است. هر چند سرآغاز مباحث این علم را در علم اصول می توان یافت ولی آن چنان که این علم در غرب پیشرفت کرده و حتّی دارای فروعی نیز شده است، در میان شاخه های اصول فقه توسعه نیافته است؛ چرا که «زبان شناسی» در غرب، از شیوه ها و اسلوب های متعدد علوم اجتماعی سود برده، توسعه یافته است.برخی به اشتباه گمان کرده اند که مراد از توسعة مباحث زبان شناسی در استنباط های فقهی، منجر به نوعی دخالت در زبان قرآن نیز هست و از این رو آن را ممنوع دانسته اند؛ در حالی که مراد ما دخالت در کلام وحی نیست، بلکه انجام این مطالعات رو به توسعه را، بر خودِ زبان و مضامین و مفاهیم آن جایز می دانیم که نتیجة تعامل اشخاص با آن و کار علمی و فرهنگی روی مباحث مختلف آن است؛ کاری که امروز به عنوان نمونه در دانشگاه «دارالعلوم» قاهره انجام می شود. میزان تأثیر روش های علوم اجتماعی در اجرای احکام شرعیهنگام اجرای حکم شرعی بر یک واقعة معین، باید اجرا کننده – چه از قوّة مجریه باشد و چه از قوّة قضاییه – واقعه ای را که می خواهد حکم را بر آن تطبیق نماید، به خوبی بشناسد. یعنی ابتدا باید وقوع آن امر، برای مجری احراز شود تا حکم به اجرای آن صادر نماید.بنابراین، نخست قاضی، اقدام به تحقیق درباره واقعه و اثبات آن می کند، آن گاه درباره حکم شرعی که بر این واقعه قابل اجراست تحقیق می نماید و در نهایت حکم شرعی را در خصوص آن واقعه، اجرا می کند.در مراحل مختلفِ تطبیق و اجرای حکم – چه به لحاظ شرعی و چه از بعد قانونی – بسیاری از پارامترهای روانی، اجتماعی، اقتصادی و ... داخل می شوند که قاضی جهت رسیدن به حقیقت و تحقق عدالت باید آن ها را رعایت نماید. ریشه های بحران در علوم اجتماعی غربجدایی بین علوم انسانی و عناصر الاهی و تلاش در جهت کمّی انگاری و تجربی نمودن این علوم، شاخص هایی است که در آغاز، علوم اجتماعی را در اروپا شکل بخشید. نادیده گرفتنِ دوگانگی روح و جسم نیز، به آشفتگی و لغزش بسیاری از علوم در غرب انجامید؛ چرا که نبود توجه به عنصر روح در انسان، سبب ایجاد اشکال در تفسیر بسیاری از مسائل مربوط به انسان و جامعه و در نتیجه، علوم کشف قوانین مربوط به آن ها می گردد؛ از این رو، مکاتب بسیاری برای درمان این مشکل به وجود آمده اند. دکتر حسینی، استاد جامعه شناسی دانشگاه قطر و نیز دکتر توفیق طویل و دکتر حسن ساعاتی نقش مؤثر و ارزنده ای در بیان بحران علوم اجتماعی معاصر در غرب داشته اند.ایشان معتقدند که علوم اجتماعی معاصر، به واقع علم نیستند؛ چرا که ارادة بشر و تأثیر آن در مسائل جامعه و مشکلات حاصل از تجربی نمودن این علوم و اختلاف میان اشخاص و دوره های زمانی مختلف را نادیده می گیرند. این اشکال ها سبب شده است، برخی از محققان، علمی بودن آنچه را که موسوم به علوم اجتماعی معاصر است، انکار نمایند و برخی دیگر اساساً تنوع روش ها و شیوه ها را در یک علم، رد کنند، با این باور که امکان ایجاد فصل و جدایی روش با علم وجود ندارد؛ زیرا هر حقیقت علمی، با شیوة معینی مرتبط است و هر تغییری در علم نیز نتیجة تغییر در روش آن است.

http://www.hawzah.net/fa/magart.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=6323&MagazineArticleID=70586

راهنمای پژوهش در قرآن و علوم روز

گردآوری:حجت الاسلام محسن عباس نژاد خلاصه کتاب: مدیریت علم و هنر برنامه ریزی،متشکل کردن و هماهنگ کردن ، رهبری و کنترل فعالیتهای مختلف به منظور نیل به هدفی مشخص است و این علم وهنر در زیباترین و والاترین چهره اش در سیره ی نبوی قابل مشاهده است. اینگونه مدیریت ویژه انبیای عظام واولیای مکرم الهی وپیروان حقیقی ایشان است به منظور خارج کردن انسان از مرتبه ی حیوانی ووارد کردن او در مرتبه رحمانی. خلاصه کتاب راهنمای پژوهش در قرآن و علوم روز(1)-بخش مدیریت تهیه کننده : محمد رضا بخشاییدی 1390مشخصات کتاب:راهنمای پژوهش در قرآن وعلوم روز تهیه شده در : مرکز اطلاع رسانی وکتابخانه تخصصی  قرآن وعلوم روز گردآوری:حجت الاسلام مهندس محسن عباس نژاد همکاران پژوهشی :دکتر حبیب الله دعایی ،دکتر سید سعید مرتضوی،حجت الاسلام مهندس حمید فغور مغربی همکاران اجرایی:حجت الاسلام مرتضی محسنی مقدم ،جواد شاهرودی ،حامد عباس نژادبخش کامپیوتر وتولید :مهندس جعفر آسنناشر:موسسه انتشاراتی پژوهشهای قرآنی حوزه ودانشگاه تیراژ:2000 جلدنوبت چاپ:اول-اردیبهشت 1384 قیمت:12000 تومانتعریف مدیریت:الَر کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ ﴿۱﴾ ابراهیم الف لام راء کتابی است که آن را به سوی تو فرود آوردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون آوری به سوی راه آن شکست ناپذیر ستوده (۱)}    مدیریت علم و هنر برنامه ریزی،متشکل کردن و هماهنگ کردن ، رهبری و کنترل فعالیتهای مختلف به منظور نیل به هدفی مشخص است و این علم وهنر در زیباترین و والاترین چهره اش در سیره ی نبوی قابل مشاهده است. اینگونه مدیریت ویژه انبیای عظام واولیای مکرم الهی وپیروان حقیقی ایشان است به منظور خارج کردن انسان از مرتبه ی حیوانی ووارد کردن او در مرتبه رحمانی.این بزرگترین رسالت هاست ومدیریت انبیا در این جهت بود .انبیا انسان رابه سوی این مقصد اداره می کنند.مدیریتی مبتنی بر نظام تکریم ودر تقابل با نظام استخفاف .مدیریت موسوی در تقابل با مدیریت فرعونی .این دونظام مدیریتی از دو جهان بینی ودو نگرش به انسان ناشی می شود .سابقه ی علم مدیریت :علم مدیریت آغاز مشخصی نداشته بطور طبیعی انتهایی هم نخو اهد داشت .مدیریت سابقه ای به قدمت تاریخ زندگی انسان دارد.از زمانی که انسان در این کره خاکی قدم نهاد،دانش وروشهای مختلف مدیریت نیز آغاز شد وتا زمانی که زندگی می کند نیز به دانش وروشهای مدیریت همچنان نیاز دارد .خداوند بزرگترین مدیر ومدبر جهان هستی است:ž    یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ﴿۵﴾ سجده ž    کار [جهان] را از آسمان [گرفته] تا زمین اداره می‌کند آنگاه [نتیجه و گزارش آن] در روزی که مقدارش آن چنان که شما [آدمیان] برمی‌شمارید هزار سال است به سوی او بالا می‌رود (۵) ž    خدا [همان] کسی است که آسمانها را بدون ستونهایی که آنها را ببینید برافراشت آنگاه بر عرش استیلا یافت و خورشید و ماه را رام گردانید هر کدام برای مدتی معین به سیر خود ادامه می‌دهند [خداوند] در کار [آفرینش] تدبیر می‌کند و آیات [خود] را به روشنی بیان می‌نماید امید که شما به لقای پروردگارتان یقین حاصل کنید (۲) رعد ž      اللّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لأَجَلٍ مُّسَمًّی یُدَبِّرُ الأَمْرَ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لَعَلَّکُم بِلِقَاء رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ ﴿۲﴾ در انسان نیز روح الهی دمیده شده است او خصوصیت رهبری ومدیریت را دارد ، ولی آن راباید پرورش دهد وبه کار اندازد.تا قبل از قرن نوزدهم، مدیریت در قلمرو فلسفه جای داشت .اما باپیدایش انقلاب صنعتی وتوسعه ی علم وتکنولو ژی ، مدیریت اهمیت وگسترش یافت ودر ردیف سایر علوم قرار گرفت.امروزعلم مدیریت مهمتر از گذشته است ودر آینده، مهمتر از امروز خواهد بود.مدیریت در قرآنمدیریت متحول :مدیریت محرک اجتماعی است که جامعه را پیوسته در مسیر پویایی وتحرک می اندازدوتغییر وتحول ازشوون آن است .مدیر را می توان به وزش باد تشبیه کردکه همیشه موج ایجاد می کند واصولا حیات جامعه در گروهمین تحرک مدیریتی است ودر این باره قرآن بطور عموم بیان می دارد:(سرنوشت حاکم بر مردمی را دگرگون نکند تاآن مردم خود دگر گون شوند.)رعد/11بنا براین بهبود مدیریت، جز از طریق ایجاد تغییر وتبدیل مثبت در وضعیت افراد صورت نمی گیرد .الگوهای مدیریتی در قرآن و اسلامپیام آور رحمت ومحبتخداوند رسول گرامی اسلام را رحمتی عام وفراگیر معرفی کرده وخطاب به آن حضرت فرموده است که تورا نفرستادیم ،جز آنکه می خواستیم رحمتی به مردم جهان ارزانی داریم .ž    وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ ﴿۱۰۷﴾ انبیاž    و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم (۱۰۷) رسول خدا (ص)مظهرتام رحمت ومحبت الهی بود وخود می فرماید :من به عنوان رحمتی فراگیربرانگیخته شده ام.وجود آن حضرت بالاترین رحمت الهی بر جهانیان بود .آن حضرت جامعه را با قدرت ورحمت اداره می کرد وبا همین عامل مردمان را راه می برد وبه سوی مقصد کمال سیر می داد.چنان با مردم از سر محبت ودلسوزی برخورد می کرد که کسی نمی توانست در صداقت ودرستی مدیریت او تردیدی به دل راه دهد .همین محبت ودلسوزی به تمام معنا بود که دلسوزی آنحضرت رادر دل مردمان جای می داد .ž    قطعا برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است (۱۲۸) توبه ž      لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿۱۲۸﴾ می فرماید ما از جانب خودرسولی از جنس شما ،از خودتان برای هدایتتان فرستاده ایم که از فرط محبت ونوع پروری، ناراحتی ، ناداری، پریشانی، نادانی وگمراهی شما بر اوسخت می آید ونمی تواند تحمل کند.بر آسایش ونجات شما بسیار حریص ونسبت به مومنان رئوف ومهربان است .گویی پاره ای ازجان مردم از روح جامعه در شکل پیامبر (ص)ظاهر شده است .به همین دلیل تمام درد های آنها را می داند،از مشکلات آنان آگاه ودر ناراحتی ها،غم ها واندوها با آنان شریک است ، بااین حال تصور نمی شود سخنی جز به نفع آنها بگوید وگامی جزدر راه  آنها بردارد.او به شدت از رنجهای شما رنج می برد، و اگر بر هدایت شما و جنگهای طاقت فرسای پرزحمت اصرار دارد ، آڼ هم برای نجات شما ، برای رهایتان از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختی است.جالب اینکه این آیه شریفه در آخر سوره ی توبه است که سوره ی غضب است، و با وجود این رسول اکرم (ص) را چنین معرفی کرده است که گویای این حقیقت است که اعلان جنگ به دشمنان پیمان شکن و اظهار برائت و بیزاری و اتخاذ موضعی سخت در برابر آنها، رحمتی است بر ایشان .وجود پیامبر رحمتی است برای همه و آن حضرت در حفظ منافع و تامین سعادت این جهانی و آن جهانی همگان حریص است. به گروندگان مهربان و بخشاینده است و نیز خدای مهربان در بیان شفقت و مهربانی ایشان بر تمام افراد بشر فرموده است: (گویی می خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی به خاطر اینکه آنها ایمان نمی آورند.)این بیان نشان می دهد که پیامبر رحمت تا چه اندازه نسبت به مردمان محبت و دلسوزی داشت و چگونه سختی را به جان می خرید و از ایمان نیاوردن آنها اندوهگین می شد.مدیریت و مسئولیتبرنامه ریزی اصل و پایه نخستین در مدیریت عبارت است از از تعیین هدف نهایی و غایی و به اصطلاح استراتژیک و نیز تشخیص مقاطع راه و هدف های مقطعی و مقدماتی و تاکتیکی .با توجه به اینکه الگوی مدیریت و اصول آن در قرآن و اسلام رسالت است و امامت، و آنچنان که از آیات قرآن کریم می فهمیم هدف در مدیریت عبارت است از رشد که یک نوع کمال روحی است.قرآن کریم، هدف غایی و نهایی رسالت را در این می داند که انسانیت جایگاه و قرارگاه ویژه خودش را در جان انسانها و اجتماعات بیابد، به سر منزل مقصود برسد،همان که از وی به حیات معقول یاد می شود،یعنی رشد.اصولا یکی از ارکان مدیریت برنامه ریزی است حتی جابه جا کردن و اداره ی صوری و مادی یک منزل هم، برنامه می خواهد، نه تنها مدیریت یک سازمان عریض و طویل که اداره ی زندگی شخصی نیازمند به برنامه ریزی دقیق و عمیق و اصولی است.در قرآن کریم به این مهم، عنایت زیادی شده است.دستوراتی که در آیات و احادیث آمده، بیان کننده و حکایت گر این ضرورت است.تصمیم گیریمساله ی تصمیم گیری در عرصه های مختلف اداره ی امور از اهمیتی بسیار برخوردار است.در واقع سرنوشت کارها به تصمیم گیری  گره می خورد و چنانچه تصمیم گیری بر اصول و مبانی درستی استوار نباشد، نظام امور یا متزلزل و آشفته می شود و یا اسیر خود محوری ها و استبداد رای می گردد.خدای متعال در آیه ی 159 سوره ی آل عمران روش تصمیم گیری پیامبر خود را امضا کرده، مورد تایید قرار داده است و آن را به عنوان بهترین روش تصمیم گیری معرفی کرده است:فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ ﴿۱۵۹﴾آل عمران ž    پس به [برکت] رحمت الهی با آنان نرمخو [و پرمهر] شدی و اگر تندخو و سختدل بودی قطعا از پیرامون تو پراکنده می‌شدند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل‌کنندگان را دوست می‌دارد (۱۵۹(خداوند به پیامبرش فرمان می دهد که پیش از اتخاذ تصمیم از نرمش و انعطاف برخوردار بوده ،مشورت کند و در هنگام اتخاذ تصمیم نهایی قاطع و استوار باشد .بنا براین بررسی و مطالعه جوانب مختلف یک امر برای تصمیم گیری در باره آن باید به صورت دسته جمعی صورت گیرد ،اما پس از رسید ن به نتیجه و تصویب یک کار ، برای اجرای آن باید اراده واحدی به کار افتد که در غیر این صورت هرج و مرج پیش خواهد آمد .به علاوه فرمود به هنگام تصمیم نهایی باید توکل به خدا داشت و در عین رعایت اصول و مبانی لازم برای تصمیم گیری و فراهم کردن اسباب و وسائل عادی به خدای متعال توکل کرد .سازمان دهیتقسیم کار :اسلام می کوشد به پیروانش چنین تعلیم دهد تا این لحظات گران بهای عمر را در یک جهت به کار نگیرد ،زیرا زندگی مجموعه ای از ابعاد گوناگون و نیاز های مختلف مادی و معنوی دارد و این انسان است که چگونه استفاده کردن از اوقات زندگی را انتخاب می کنیم .پیشوایان بزرگ اسلام هر کدام در زمان خود بار سنگین مدیریت عظیم جامعه ویا بخشی از آن را بر عهده داشته است بهترین الگو و نمونه در تقسیم کارها و رسیدگی به همه جوانب کار بوده است .چنانچه پیامبر عالی قدر اسلام که با تمام مشکلات و گرفتاری های بی شماری در مسیر رسالت نبوت داشته اند به همه کارهای اجتماعی و فردی عبادی و اخلاقی سیاسی و نظامی فرهنگی اقتصادی خود به خوبی می رسیدند .قرآن کریم در ضمن بیان داستان حضرت موسی(ع) و بنی اسرائیل به تقسیم مسولیت ها اشاره می کند و می فرماید :وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَیْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَی کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿۱۶۰﴾ اعراف و آنان را به دوازده عشیره که هر یک امتی بودند تقسیم کردیم و به موسی وقتی قومش از او آب خواستند وحی کردیم که با عصایت بر آن تخته سنگ بزن پس از آن دوازده چشمه جوشید هر گروهی آبشخور خود را بشناخت و ابر را بر فراز آنان سایبان کردیم و گزانگبین و بلدرچین بر ایشان فرو فرستادیم از چیزهای پاکیزه‌ای که روزیتان کرده‌ایم بخورید و بر ما ستم نکردند لیکن بر خودشان ستم می‌کردند (۱۶۰) برخی از مفسران بزرگ مانند طبرسی در تفسیر مجمع البیان می گوید این کار در بنی اسرائیل به خاطر کاهش بار وظایف موسی صورت گرفت تا هر تیره و طایفه ای برای رفع مشکلات خود به مدیر و رهبر خود رجوع نمایید .رعایت سلسله مراتب :رهبری در جامعه اسلامی بر عهده چند نفر است :الف: خداوند خداوند در راس امور قرار دارد و حاکم بر کل جهان هستی است :ž    وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ عَلَیَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۱۸۹﴾ آل عمران ž    و فرمانروایی آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند بر هر چیزی تواناست (۱۸۹)خداوند بزرگترین قویترین و در عین حال بهترین حاکمان است :ž     در آنجا [آشکار شد که] یاری به خدای حق تعلق دارد اوست بهترین پاداش و [اوست] بهترین فرجام (۴۴)ž      هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا ﴿۴۴﴾ کهف ž    و از آنچه بر تو وحی می‌شود پیروی کن و شکیبا باش تا خدا [میان تو و آنان] داوری کند و او بهترین داوران است (۱۰۹) ž      وَاتَّبِعْ مَا یُوحَی إِلَیْکَ وَاصْبِرْ حَتَّیَ یَحْکُمَ اللّهُ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ ﴿۱۰۹﴾ یونسولایت واقعی و بر حق نیز از آن خداوند است .ب- پیامبر پس از خداوند پیامبر حاکم بر انسان ها است.ž     و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینی خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسی را می‌گماری که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه می‌کنیم و به تقدیست می‌پردازیم فرمود من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید (۳۰) ž      وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾ بقره ž    قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۱۲۸﴾ اعراف ž    موسی به قوم خود گفت از خدا یاری جویید و پایداری ورزید که زمین از آن خداست آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد می‌دهد و فرجام [نیک] برای پرهیزگاران است (۱۲۸) ج- امامت پس از پیامبر امام معصوم (ع) رهبری انسان ها را نیز بر عهده میگیرد ž    وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ﴿۱۲۴﴾ ž    چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید [خدا به او] فرمود من تو را پیشوای مردم قرار دادم [ابراهیم] پرسید از دودمانم [چطور] فرمود پیمان من به بیدادگران نمی‌رسد (۱۲۴)بقره د- ولایت فقیه در صورت غیبت امام معصوم (ع) رهبری جامعه را نایب امام یا ولی فقیه جامع الشرایط عهده دار می شود .انچه گفته شد ، در آیه زیر به عنوان سلسله مراتب فرماندهی در اسلام تذکر داده شده است :ž    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا ﴿۵۹﴾نسا ای کسانی که ایمان آورده‌اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هر گاه در امری [دینی] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیک‌فرجام‌تر است (۵۹)قرآن کریم در جای دیگر می فرماید: ž    إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ ﴿۵۵﴾مائده ž    ولی شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده‌اند همان کسانی که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند (۵۵) طبق تاریخ، اسناد و احادیث معتبر اسلامی، تنها حضرت علی (ع) بود که هنگام رکوع انگشتری خود را به عنوان زکات به یک متکدی صدقه داد و  این آیه در مورد آن نازل شد.اصل نظم و هماهنگیگر چه سازماندهی و هماهنگی همه ی مدیریت نیست ولی رکن رکین و اصل اصیل مدیریت هست، و می توان گفت هماهنگی اصولا روح مدیریت است.توان سازمان بخشی به نیروهای پراکنده و متفرق انسانی و یگانه سازی منابع (انسانی،امکانات، تجهیزات، سرمایه) برای رسیدن به هدف و به کارگیری آنان در جایگاه مناسب، در یک ارتباط ارگانیک و سیستماتیک بین واحدهای مختلف حوزه ی اداری از شایستگی های مدیریت است.این قبیل آیات در قرآن کریم، نشانه ی عنایت قرآن و مدیران قرآنی به امر مهم سازماندهی و هماهنگی در سطوح و حوزه های مختلف مدیریت است.ž    یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿۲۱﴾ بقره ž    ای مردم پروردگارتان را که شما و کسانی را که پیش از شما بوده‌اند آفریده است پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید (۲۱) ž    إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ ﴿۱۹۰﴾ ال عمران ž    مسلما در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز برای خردمندان نشانه‌هایی [قانع کننده] است (۱۹۰) ž    إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاء فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿۱۶۴﴾ بقرهž    راستی که در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز و کشتی هایی که در دریا روانند با آنچه به مردم سود می‌رساند و [همچنین] آبی که خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمین را پس از مردنش زنده گردانیده و در آن هر گونه جنبنده‌ای پراکنده کرده و [نیز در] گردانیدن بادها و ابری که میان آسمان و زمین آرمیده است برای گروهی که می‌اندیشند واقعا نشانه‌هایی [گویا] وجود دارد (۱۶۴) همه ی این آیات نشان دهنده ی نظم و هماهنگی در خلقت آفریدگار سبحان است.آیات قرآن تنها برای خواندن نیست،بلکه برای درک و فهم مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آیات مقدمه ای است، برای اندیشیدن، لذا مردم را به اندیشه در این آفرینش بزرگ جلب و جذب می کند، تا هر کس به اندازه ی پیمانه ی استعداد و تفکرش از این اقیانوس بیکران سهمی ببرد و از سرچشمه ی صاف اسرار آفرینش سیراب گردد.هدایت و رهبریسرمایه ی انسانی هر اجتماع از بزرگترین سرمایه ی آن است، این سرمایه های انسانی یعنی انسان ها، نیازمند به مدیریت و رهبری و اکتشاف و استخراج هستند، بشر برعکس حیوانات که مجهز به نیروی خودکار غریزه اند فاقد غریزه است و در هدایت نیازمند به تحصیل و اکتساب و به عبارت دیگر نیازمند به راهنمایی و رهبری است.ž    اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ ﴿۶﴾ حمدž    ما را به راه راست هدایت فرما (۶) این آیه بیانگر نیاز و عشق بندگان به مساله هدایت و نیز توجهی است به این حقیقت که هدایت ها همه از سوی اوست.هستی ما همانند نور این لامپ ها می ماند که لحظه به لحظه نیرو از منبع به او می رسد که هر لحظه وجود تازه ای هستیم که به هدایت جدیدی نیازمند هستیم .پس درخواست هدایت در آن لحظه هم یک درخواست ابتدایی است.هدایت و رهبری، اصلی بی نهایت مهم در مدیریت است و چگونگی کار با دیگران از همه ی وظایف مدیر مهمتر است.هدف از هدایت و رهبری، راهنمایی زیردستان در جهت بهتر فهمیدن هدف های سازمان و برانگیختن آنان به کار و فعالیت موثر است.هدایت موثرف وظیفه ی مشکلی است زیرا که مدیران در امر هدایت به مجموعه ای پیچیده از عوامل سر و کار دارندکه درباره ی آنها به اندازه ی کافی دانش و آگاهی موجود نیست و بسیاری از آنها قابل کنترل نیست.تعدادی از این عوامل که به فراد و روابط اجتماعی آنان مربوط می شوند، غالبا جنبه ی روانی-اجتماعی دارند.اصل کنترل و ارزیابییکی از اصول مدیریت را اصل(ارزیابی و کنترل عملیات)گفته اند و دانسته اند.مدیریت در هر سطح و حوزه و بعدی جنبه های عام و خاص دارد،جنبه های تکنیکی و فنی دارد و نیز جنبه های معنوی و فکری.مساله نظارت و ارزیابی در قرآن به شیو های مختلف مطرح شده است.الف-نظارت خدا بر مردم ب-نظارت مردم بر مردم(نظارت همگانی)و در سیستم اداری :ج-نظارت مافوق بر اعمال و شیوه های رفتاری افراد زیر دست.خداوند با وقوف کامل از حال بندگان و مخلوقات آنان را با استفاده از تکنیک های مختلف کنترل می نمایید.به عنوان نمونه به آیاتی چند از کلام الله مجید می پردازیم:ž    و برخی از مردم می‌گویند ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده‌ایم ولی گروندگان [راستین] نیستند (۸) ž      وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ ﴿۸﴾ بقرهž    با خدا و مؤمنان نیرنگ می‌بازند ولی جز بر خویشتن نیرنگ نمی‌زنند و نمی‌فهمند (۹) ž      یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ ﴿۹﴾ بقرهž    در دلهایشان مرضی است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزای] آنچه به دروغ می گفتند عذابی دردناک [در پیش] خواهند داشت (۱۰) ž      فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ ﴿۱۰﴾بقره ž    و چون به آنان گفته شود در زمین فساد مکنید می‌گویند ما خود اصلاحگریم (۱۱) ž      وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴿۱۱﴾ بقرهž    بهوش باشید که آنان فسادگرانند لیکن نمی‌فهمند (۱۲) ž      أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ ﴿۱۲﴾بقرهاین آیات شرح کوتاه و بسیا پر مغزی است درباره ی منافقون و خصوصیات روحی و اعمال آنها.اصولا بروز نفاق در یک اجتماع و سازمان معلول یکی از دو چیز است: نخست قدرت و پیروزی آئین موجود و تسلط آن بر تمام اجتماع و سازمان که در این صورت دشمنان و مخالفان لجوج چاره ای جز راه نفاق و دو چهره داشتن برای مقاصد خود نمی بینند، و دیگر ضعف روحیه و فقدان شخصیت در پاره ای از افراد است.مطابق این آیات و برداشت ها می توان گفت: افرادی که در یک سازمان از کار مدیر یا کارمندان دیگر راضی نیستند و یا می بینند خلافی در سازمان صورت می پذیرد، به جای بر هم زدن جو سازمان و تخریب روحیه ی افراد که نتیجتا باعث کاهش کارآیی و عدم تحقق اهداف سازمان خواهد شد، می توانند دوستانه با مدیران صحبت و اشتباهات را مطرح سازند و مطمئن باشند که اگر سخن آنان درست و منطقی باشد حتما مورد پذیرش قرار خواهد گرفت و شخص خودش را اصلاح می کند و در غیر این صورت خود او قانع شده و ناچار نمی شود وجدان خود را بفریبد و به اعمالی نادرست دست زند.پایان

حریم حرمت ربا

محمدحسن نجفی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه