- (لحد) چیست و (ضریح) کدام است؟ 1
- شرایط اهل علم 1
- هل یستوی الّذین یعلمون والّذین لا یعلمون 1
- نقش روح در آموختن علم 1
- اثر علم آموزی در کودکی 1
- چند نکته در تفسیر 2
- تقوی 2
- امور ظاهری و امور باطنی 2
- داستانی از سعدی دراین مورد 2
- ترسیدن از خدا یعنی چه؟ 2
- یک نمونه از اشخاص متقی 3
- دو داستان دیگر 3
- علامه شیخ جواد بلاغی که بود؟ 3
- تقوای واقعی و تقوای غیر واقعی 3
- تقوای امام صادق علیه السلام 3
- آیت الله بروجردی چرا به مرجعیت رسیدند؟ 4
- نمونهای از عجایب خلقت : مسئله خونریزی 4
- چند روایت در این زمینه 4
- خداوند در هرکاری دخالت دارد 4
- تأثیر اعمال هرکس در ماندن نام نیک او 4
هل یستوی الّذین یعلمون والّذین لا یعلمون
هل یستوی الّذین یعلمون والّذین لا یعلمون نکاتی در تفسیر آیه فوق: آیا دانا و غیر دانا مساویند؟ در اینجا عبارت به شکل سؤال و پرسش است. چون گاهی اوقات پرسش، ازغیر پرسش، رساتر و بلیغتر است. مثلا یک وقتی ممکن است کسی بگوید: دانا و غیر دانا مساوی نیستند. اینجا جمله به صورت (خیر) است. گاهی اوقات هم میپرسند: آیا دانا و غیر دانا مساویند؟ دراینجا این سؤال بدین معنی است که شخص، خودش، خبر را در ذهن خود دارد. اینجا مطرح کردن مسئله به شکل پرسش، در ایجاد حس کنجکاوی، قویتر است. به همین سبب، گاهی اوقات شخص از کسی که کار بدی انجام داده است میپرسد: آیا این کار، کار خوبی است؟ مستقیما به او نمیگوید که این کار، کار بدی است. یا اینکه به او نمیگوید که اینکار، خوب بود بلکه به صورت پرسش میپرسد: (آیا این کار، خوب نبود؟). این روش، در شعر، نثر، آیات قرآن و احادیث، چه در عربی و چه در فارسی، فراوان به کار میرود. مثلا در یک شعر فارسی میگوید: کسانی که بد را پسندیده اند*****ندانم ز نیکی چه بد دیدهاند؟ این پرسش، که (ندانم ز نیکی چه بد دیدهاند؟) خود سبب تحریک ذهن میشود و از اینکه بگویند (از نیکی، بد ندیدهاند) مؤثرتر است. در اینجا آیه فوق، همین موضوع را بیان میکند و میگوید، شما خود، قضاوت کنید: آیا کسانی که دانا هستند با آنان که نمیدانند مساویند. در اینجا چون آن چیزی که (دانایی) به او تعلق میگیرد، حذف شده است، به معنای عموم است. یعنی هرچیزی، دانایی و آگاهی داشتن نسبت به آن، بهتر از عدم آگاهی نسبت به آن است. البته گاهی اوقات اموری وجود دارد که نباید به آن چیزی که از آنها میدانیم عمل کنیم مثل سحر و جادو. ولی دانستن آنها خوب است. یا اینکه کسی بداند که شراب را چگونه تهیه میکنند. دانستن آن، خوب است ولی عمل کردن بدان خوب نیست. بنا بر این همانطور که گفته شد، هرچیزی، دانستنش بهتر از ندانستن آن است. چون به قول علمای بلاغت: (چون متعلق حذف شده افاده عموم میکند) یعنی دانستن، به عموم اشیاء بر میگردد. ضمنا یک روایت از حضرت علی (ع) داریم که از کلمات قصار است و میگوید: (قیمة کل امرء ما یحسن) هرچه انسان دانائیش بیشتر شود، ارزشش بیشتر میشود. کسی که مثلا پزشک است، ارزش دارد، اگر درس بخواند و مهندس هم بشود، ارزشش دو برابر میشود. اگر درس خوانده و فقیه هم بشود، ارزش او سه برابر خواهد شد و به همین ترتیب...
شرایط اهل علم
شرایط اهل علم اکنون میخواهیم در رابطه با (شرایط اهل علم) یعنی طلاب علوم دینی بحث کنیم. یعنی ببینیم یک شخص اهل علم، چه وظیفهای دارد؟ ما موقعی که در عراق بودیم، چون افراد را ملبس به لباس روحانیت میکردیم و آنها را به این کار تشویق مینمودیم، شرایط اهل علم را هم برایشان بیان میکردیم. در اینجا میخواهیم همان شرایط را با تفصیل بیشتر بیان کنیم: شرایط اهل علم، پنج تا است. اگر این پنج شرط در ما موجود است، باید خدا را شکر کنیم و به کار ادامه دهیم. و اگر چند شرط یا یک شرط از آنها را نداشتیم، باید سعی کنیم کمبود را از میان ببریم. اولین شرط اهل علم، (علم) است. مانند درس خواندن، درس دادن، مباحثه کردن، مطالعه، حفظ، تحویل دادن و غیر آن میباشد. تحویل دادن یعنی درسی را که خواندهایم، نزد کسی که مطلعتر است، بخوانیم و او ببیند که آیا ما آن را به خوبی فهمیدهایم یا خیر. یکی از شرایط اهل علم، درس خواندن پیگیر و همیشگی است. اینکه پیامبر (ص) فرمودهاند: (اطلبوا العلم من المهد الی اللحد) در این، هیچ گونه مبالغهای نیست. چون بعضی افراد، این جمله را به این صورت معنی میکنند: (درس بخوان، از موقعی که قدرت داری، تا نزدیک به مرگ) این، ترجمه صحیحی نیست، چون پیامبر (ص) فرمودهاند: شخص باید از موقعی که در گهواره میگذارند، تا روزی که او را در قبر میگذارند، در پی آموختن باشد.
(لحد) چیست و (ضریح) کدام است؟
(لحد) چیست و (ضریح) کدام است؟ (لحد) به معنای انحراف است (از لحاظ لغوی). (ملحد) یعنی کسی که از راه راست، منحرف شده است. مثلا راه تهران از فلان طرف است، اگر کسی از آن راه منحرف شد، میگویند (التحد) یعنی منحرف شد. مردگان را به دو شکل ممکن است دفن کنند. البته در مورد مسلمانان. وگرنه مسیحیان، مرده را در تابوت دفن میکنند. بر همائیها و بودائیها مردگان را آتش میزنند. مسلمانان مرده را یا به شکل (ضریح) دفن میکنند، و یا به شکل (لحد). (ضریح) عبارتست از اینکه مرده را در قبری قرار میدهند که سراشیبی دارد و رویش به طرف قبله است و پس از آن، بالای آن سنگ میچینند، به طوری که سنگ با بدن مرده در تماس نیست و پس از آن، برای اینکه خاک روی مرده نریزد، لای سنگها را با گل یا گچ میگیرند و پس از آن، روی آن را خاک میریزند. این البته صرفاً برای احترام است وگرنه مرده، روحش که در قبر نیست یا در جهنم یا در بهشت است. همچنان که شستن مرده هم به خاطر احترام است وگرنه چه لزومی دارد که او را با آب سدر یا آب کافور بشوئیم. پیچیدن در پارچه سفید، و تشییع و غیر آن هم، همه برای احترام است وگرنه مرده پس از چند روز، متعفن میشود و کرم میافتد و خلاصه از خاک هم بدتر میشود. اینکه ضریح حضرت امام حسین (ع) و حضرت معصومه (ع) را به این اسم مینامند به خاطر همین است. نوع دیگر دفن کردن، دفن در لحد است، و آن بدین ترتیب است که پس از آنکه قبر را کندند و به پائین رفتند، طرف قبله قبر را میشکافند تا مرده را داخل آن قرار دهند در آن صورت، روی مرده به طرف قبله خواهد بود و پشت آن به طرف شکاف میشود. بنا بر این در جاهایی که مرده را در (لحد) میگذارند، مرده در زیر محل گود شدن نیست و کمی آن طرفتر است. ولی در ضریح مرده مستقیما در زیر محل گود کردن است. این دو شکل دفن کردن، به این خاطر بوده است که در زمینهای نرم و شل نمیتوان مرده را به شکل (لحد) دفن کرد چون در موقع ساختن قبر، نمیتوان طرف قبله زیر زمین را شکافت چون خاکی که بالای آن است خواهد ریخت ولی زمینهای سفت را میتوان به شکل لحد ساخت. پیغمبر (ص) به این خاطر گفتهاند (من المهد الی اللحد) که در (لحد) مرده کمی دورتر میرود. یعنی در ضریح مرده را قبل از پوشاندنش کاملاً میتوان دید ولی در (لحد)، مرده در شکاف گذاشته میشود و به طور کامل دیده نمیشود. سخن پیامبر، بیدلیل نبوده است و منظورشان این بوده که تا آخرین محل، در پی علم باشید.
اثر علم آموزی در کودکی
اثر علم آموزی در کودکی همچنین میگویند (من المهد) یعنی از گهواره، پس از هزار سال، دانشمندان متوجه شدند بچهای که تازه متولد شده، ذهنش مانند نواریست که تمام صداها را ضبط میکند، یعنی ناخود آگاه در خود ثبت میکند. اگر قرآن بخوانند، قرآن ضبط میکند و اگر ناسزا بدهند آنرا میگیرد. مثلا بعضی افراد هستند که طبیعتا و ناخود آگاه، عصبانی هستند. و ممکن است خیلی متدیّن و خوش قلب باشند ولی ناخود آگاه عصبانی میشوند. یعنی در عقل ناخود آگاهشان، عصبانیت وجود دارد. عقل، دو قسمت دارد. یک قسمت از آن آگاهانه و یکی ناخودآگاه است. مانند زیر زمین و زمین همکف. کودک از هنگام تولد، اموری را که میشنود و میبیند، در عقل ناخود آگاهش ثبت میشود و این امور ثبت شده در طول زندگی، در رفتارش تأثیر میکند. مثلا از یک بقال میپرسیم پرتقال، کیلویی چقدر است؟ میگوید مثلاً ده تومان، به او میگوئیم نه تومان از تو میخریم. با عصبانیت میگوید: برو. در صورتی که از یکی دیگر که میگوید پرتقال کیلویی ده تومان است میپرسیم: سه تومان نمیشود؟ با خنده میگوید مثلاً صرف نمیکند. فرق اینجا ظاهر میشود. همین طور طلبه، کسبه و غیره در ذهن ناخودآگاهشان، ممکن است عصبانی یا خوش اخلاق باشند. در کتاب حلیهالمتقین خیلی از این صحبتها در ضمن روایات آمده است، که مثلا یک بچه کوچک را که امروز به دنیا آمده میتوان تعلیم داد. علامه حلی پدرش، خودش، پسرش، همسرش و دخترش ملاّ بودند و یکی از ملاّهای عجیب، همین شخص است. این شخص را میگویند موقعی که پدرش درس میگفت، سفارش کرده بود که بچه را (که همان علامه حسن بن یوسف المطهر الحلی) با قنداقش به محل درس بیاورند. بنا بر این، علم در عقل باطن و ناخودآگاهش وارد شده بود. خلاصه اینکه علم را باید از گهواره آموخت، چون در گذشته، کودکان را در گهواره قرار میدادند و این گهواره چند خاصیت داشت، یکی اینکه بچه ساکت میشد، دیگر اینکه چون گهواره حرکت میکند، شیر را به اعتدال به بچه میرساند. و دیگر اینکه مانند ورزشی است برای بچه. خلاصه آنکه گهواره، به علل طبی ایجاد شد و بی فایده نیست. بنابراین گاهی اوقات از گهواره به یک شخص خوبی میآموزند، در نتیجه او در طول زندگی ناآگاهانه کارهای خوب انجام میدهد، کرم و بخشندگی دارد، اخلاق خوب و صفات نیک در او هست.