گلزار اکبری و لاله زار منبری صفحه 60

صفحه 60

گلشن پانزدهم

بدست بریان فروش داد بریانی بعد از اطلاع از مضمون در جواب این آیه را نوشت لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون چون چشم درویش بآن جواب افتاد نعره زده و بیهش بیفتاد بریانی چون این کیفیت را دید از دکان فرود آمده و سرآن درویشرا بکنار کرفته و سر زویش مالید تا انکه لحظه بخود آمد پس بدرویش کفت ترا چه واقعند و این چه حالت است درویش کفت که چون آیه جواب را خواندم با خود کفتم هرکاه که نعمت فانی را بی بضاعت ندهند پس نعمت باقی را بی طاعت کجا دهند بریانی باو التماس کرد او را بدرون دکان برد و ازآن بریان نزدش کذاشت و التماس خوردن نمود درویش بدان التفات نکرده و از آن بریان نخورد و بیرون آمد راه خود کرفت و رفت مثلٌ انت کصاحب النعامة از امثال عرب است و آنرا درجائی کویند که کسی بچیزی اعتماد کند که قابل اعتماد نباشد و اصل این بنا بر آنچه صاحب خیرات حسان آورده آنستکه کویند زنی فقیر و بیکس در احیاء عرب بوده که اهل قبیله او را کفالة و رعایة میکرده اند روزی در صحرا شترمرغی دید صمغی غلیظ که آنرا صعرور میکویند خورده و کلوی او را کرفته از حرکت بازمانده و خوابیده زن بیچاره کمان کرد شتر است او را کرفته با معجر خود بدرختی بست و به قبیله خود امده شادی کنان بآواز بلند کفت بعدها در هنکام نقل و کوچ به اعانه شما محتاج نخوام شد خوند شتری بچنگ آورده و احمال خود را با آن حمل خواهم کرد و زیر بار منت شما نخواهم رفت پس از آن باز بطرف شتر مرغ توجه کرد اتفاقا شتر مرغ آن لمه کلوکیر را بلع کرده و راحت شده خود را به نحوی از بندرها ساخته رفته بود ضعیفه چون اینحال بدید بحالت تعجب و تاسف بماند هم شترمرغ از جنکش رفته و هم از اعانة اهل قبیله محروم کردیده بعد از آن هر کی بچیزیکه قابل اعتماد نبود اعتماد میکرد باو می کفتند انت کصاحب التعامة مثلٌ فی مجمع الاهثال للمیدانی من الامثال قولهم قَوّری و اَلطفی قاله رجل لامرأته و کان لها صاحل طلب الیهما ان تقدله شراکین من شرح است زوجها فلما سمعت ذلک استعظمته و زجرته فانی الا ان تفعل فاختارت رضاه علی صلاح زوجها فنظرت فلم تجد له ترجوا به الیه السبیل الی ان عصمت علی مبال ابن لها صغیر جلدة و اخفتها فعسر علیه البول فاستغاث بالبکاء فلما سمع ابوه البکاء سألها ما یبکیه فقالت اخذه حصر البول و قد نعت لی دوائه طریدة تقدله من شرح استک فاعظم الرجل ذلک و جعل الامر لا یزداد و بالصبی اللشده فلما رای ابوه ذلک اضطحع و قال دونک یا ام فلان قوری و الطفی یعنی اقطع طریدة من شرح دبره و هو ما بین حصاه الی و بره و لکن ارفقی بی حال القطع و لا توجیعنی شدیدا

15 ) - گلشن پانزدهم

در اشعار مشکلة المفاد شاعران و کلچین از کلبانهای آن چند کل است شعرٌ در فارسنامه ناصری در ذیل ترجمه اشرف والا شاهزاده معتمد الدوله حاج فرهاد میرزا غفر الله له بعد از تمجیدات کثیرة از آنمرحوم از کثرت اطلاع و وسعة باع در انواع و اقسام علوم خصوصا در علوم ادبیه و تاویل و تفسیر و ریاضی از قبیل حساب و هندسه و هیئة و نجوم چنین نکاشته هر دانشمندی بحضور حضرت والا رسید از خرمن فضائلش خوشه و از سفره کمالاتش توشه برکرفت جناب محامد آداب حاج شیخ یحیی امام جمعه شیراز که جامع مجموعه علوم است کراراً بالای منبر فرموده است هر وقت خدمت حضرت والا حاجی معتمد الدوله رفتم بی بهره از مطلب علمی بازنکشتم چنانکه وقتی در حضور من از سائر حاضرین سئوال فرمودند که کلمه هیو را در شعر حضرت خواجه حافظ فرموده در حلقه کل و مُل خوشخواند دوش بلبل***هات الصبوح هیّوا یا ایها السکاری چه خوانده اید بعضی کفتند بیاء دو نقطه زیر تشدیدی است یعنی مهیا و آماده باشید و جماعتی کفتند بحاء حطی و یاء دو نقطه زیر تشدیدی است یعنی بیائید و اقبال کنید حضرت والا فرمودند هیچیک نیست بلکه بهاء هوز و باء یک نقطه مشدد فعل امر از هب یهب است بمعنی استیقظ یعنی بیدار و باهوش باشید این ناچیز کوید فاضل کامل محمد فرید وجدی معاصر که از علماء مصر است در کتاب کنز العلوم و اللغة چنین نوشته است در ماده هبّ از آنکتاب که هبّت الریح تهبّ هاجت و هبّ

الرّجل

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه