محرمات اسلام: (مجموعه ای از معارف اسلامی اعتقادی - فقهی - اخلاقی - تاریخی - اقتصادی) صفحه 126

صفحه 126

ص :126

1- اللعن و البراءه من أمیرالمؤمنین علیه السلام البحار عن الإرشاد... من معجزات أمیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه ما استفاض عنه من قوله: «إنّکم لتعرضون من بعدی علی سبّی فسبّونی فإن عرض علیکم البرائه منّی فلاتبرؤا منّی فإنّی ولدت علی الإسلام فمن عرض علیه البراءه فلیمدد عنقه فمن تبرّأ منّی فلا دنیا له و لاآخره» و کان الأمر فی ذلک کما قال علیه السلام. (البحارج 39/317) و قد مضی مافیه.

2- و فی البحار عن المناقب... عن طاووس الیمانی قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام لحجر البدریّ: «یا حجر کیف بک إذا أوقفت علی منبر صنعاء و أمرت بسبّی و البرائه منّی»؟ قال: فقلت: أعوذ باللّه من ذلک قال: «و اللّه إنّه کائن فإذا کان ذلک فسبّنی و لاتبرأ منّی فإنّه من تبرّأ منّی فی الدنیا برأت منه فی الآخره»

لکن از من بیزاری مجوی، چرا که هر کس در دنیا از من بیزاری جوید من در آخرت از او بیزار خواهم بود.»

طاووس یمانی می گوید: حجاج، حجربن عدی را دستگیر نمود و به او گفت: باید بالای منبر بروی و علی علیه السلام را دشنام دهی. پس حجر بن عدی بالای منبر رفت و گفت ای مردم! امیر شما، حجاج، مرا امر نموده که علی علیه السلام را دشنام دهم و لعنت کنم پس آگاه باشید که لعنت خدا بر او باد و شما نیز او را لعنت کنید!

مؤلّف گوید: حجربن عدی با لطافت خاصی توریه نموده و خود را از لعنت به امیرالمؤمنین علیه السلام نجات داده است.

قضایای عجیبی درباره لعنت به کنندگان علی علیه السلام

در مناقب ابن شهر آشوب، از اسحاق عدل نقل شده که گوید: در زمان خلافت هشام بن عبدالملک خطیبی بود که همیشه بر بالای منبر رسول صلی الله علیه وآله علی علیه السلام را لعنت می نمود. پس روزی چون آن حضرت را بر بالای منبر رسول خداصلی الله علیه وآله لعنت نمود، دستی از قبر آن حضرت خارج گردید و با انگشت سبّابه به او اشاره نمود و سخنی از قبر مطهر بلند شد و به آن خطیب فرمود: «وای بر تو، ای اموی! آیا به خدایی که تو را از خاک آفرید و از نطفه ای تو را به انسانی تبدیل نمود کافر شدی؟ و سپس دودی از آن دست بر آن خطیب ریخته شد و او از منبر پایین نیامد جز آن که نابینا شد و پس از سه روز به هلاکت رسید.

صاحب مناقب در همان کتاب، از یکی از سادات و هاشمیین نقل نموده که گوید: در شهر شام مردی را دیدم که نصف صورت او سیاه بود و آن را می پوشاند و چون من از علت سیاهی صورت او سوال نمودم گفت: آری، من با خود عهد کرده ام که هر کس از علت سیاه شدن صورت من سئوال کند قصه خود را برای او بیان کنم. سپس گفت: من علی بن ابیطالب علیه السلام را خیلی لعنت می نمودم و از او بدگویی می کردم تا این که شبی در

-1

-2

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه