- دیباچه 1
- پیش گفتار 3
- رنگین کمان ستاره و سرود 4
- افق های آبی خیال 7
- خاک ز عطر قدمت مست شد 9
- چشم در چشم سکوت 11
- فرصتی برای گریستن 16
- بوی گل یاس 19
- در معبر غدیر 31
- ارّابه شکسته واژه ها 36
- سپهدار لشکر عشق 40
- پنجره ای برای تنفّس 47
- در اندیشه اتّفاقی سپید 55
- بر سواحل بغض های منتشر 61
- مسیح علیه السلام، مبشر مسیا صلی الله علیه و آله وسلم 78
- ای ماه خوب خدا، رمضان! 94
- شب های بی ستاره 96
- باده ای از خمّ غدیر 99
- زندانیِ بزرگ بصره و بغداد 103
- فصلی از نِی و ناله 106
- حقیقتی به گونه رؤیا 109
بوی گل یاس
بوی گل یاس
امشب چه قدر آسمانی شده ام!
انگار بر رواق هفت گنبد گیتی گام می زنم.
بوی بال فرشته همه جا را پر کرده است.
آه، چه عطر خوشی مشام کهکشان را به میهمانی شکوفه های شکوهمند برده است!
خدای من! تا به امروز این همه نور را تاب نیاورده بودم. این جا زندگی در خلاء می وزد و اشیا به رنگ های ناشناخته در آمده اند.
این جا انگار همه چیز را ستاره می بینم؛ آن دریای موّاج را که گیسوی موج هایش فروهشته بر سرشانه های ساحل نجواگر. آن قایق های نورانی که گویی بال در آورده اند و گرداب وار پیچ و تاب می خورند.
وای، ماهیان هزار رنگی که تبسّم تبسّم، نقره می ریزند و حباب حباب، حیات می پراکنند! آن فوج فوج مرغان آبی دریایی که موسیقیِ سکوتشان را به دست نسیم های صحرا گرد مدیترانه ای سپرده اند.
چه بالا بلندند این زنان سیاه چشم بهشتی! این مرواریدهای پراکنده بر سواحل زیبایی! این لبخند فروشان سرخوش بازار کاینات! صورتشان چه گل انداخته و چه قدر به گل های محمدی می مانند!