- دیباچه 1
- پیش گفتار 3
- رنگین کمان ستاره و سرود 4
- افق های آبی خیال 7
- خاک ز عطر قدمت مست شد 9
- چشم در چشم سکوت 11
- فرصتی برای گریستن 16
- بوی گل یاس 19
- در معبر غدیر 31
- ارّابه شکسته واژه ها 36
- سپهدار لشکر عشق 40
- پنجره ای برای تنفّس 47
- در اندیشه اتّفاقی سپید 55
- بر سواحل بغض های منتشر 61
- مسیح علیه السلام، مبشر مسیا صلی الله علیه و آله وسلم 78
- ای ماه خوب خدا، رمضان! 94
- شب های بی ستاره 96
- باده ای از خمّ غدیر 99
- زندانیِ بزرگ بصره و بغداد 103
- فصلی از نِی و ناله 106
- حقیقتی به گونه رؤیا 109
مسیح علیه السلام، مبشر مسیا صلی الله علیه و آله وسلم
«هر آینه برانگیخت خدای در این روزهای پسین، جبرییل فرشته را به دوشیزه ای که نامیده می شد «مریم»، از نسل داوود، از سبط یهودا. در بَیْنی که بود این دختر که زندگانی می کرد به هر پاکی، بدون هیچ گناهی و منزّه بود از ملامت و ملازم نماز بود با روزه.
همانا یک روزی تنها بود که ناگاه فرشته جبرییل داخل شد بر بستر او و سلام داد به او و گفت: برکت خدای باد بر تو ای مریم! پس ترسید آن دختر از ظهور آن فرشته، و لیک آن فرشته فرو نشاند ترس او را و گفت: مترس ای مریم! زیرا برخوردار شدی نعمتی را از نزد خدایی که برگزیده تو را تا این که باشی مادر پیغمبری که مبعوث می کند اورابه سوی شعب اسراییل تا سلوک کنند به شریعت های او با اخلاص.
پس جواب داد «عذراء»: چه طور من می زایم پسری را و من نمی شناسم مردی را؟!
پس جواب داد فرشته: ای مریم! همانا خدایی که ساخت انسان را از غیر انسان [خاک]، هر آینه قادر است بر این که بیافریند در تو انسانی را از غیر انسان؛ زیرا هیچ محالی نیست نزد او.
پس جواب داد مریم: به درستی که من دانا هستم به این که خدا قادر است، پس بشود مشیّت او.
پس گفت فرشته: بارور شو به پیغمبری که زود است او را یسوع [عیسی] بخوانی، پس بازدار از او خمر و مسکر و هر گوشت ناپاک را؛ زیرا آن کودک،