فمینیسم صفحه 21

صفحه 21

2- مقدمه ای بر ایدئولوژی های سیاسی، ص 383.

3- بولتن مرجع، ش4، ص 67 .

7. نگرش ها و نتایج جنبش های طرفداری از حقوق زنان

اشاره

انقلاب صنعتی باعث شد کار خانگی به کار کارخانه ای و صنعتی تغییر یابد. این تغییر اشتغال دو تأثیر مهم در حوزه مسائل زنان به وجود آورد.

1. از بخشی از فعالیت های یدی آنان که امور خانه داری را بسیار دشوار کرده بود، کاسته شد و در نتیجه کارشان کمتر و بر ساعات بیکاری شان در خانه افزوده شد.

2. زنان طبقه پایین اجبارا در محیط کار و با حقوق کمتر به کار گرفته شدند و زنان طبقه متوسط و بالا به دلیل بیکاری، وارد فعالیت های خیریه که روز به روز گسترش می یافت شدند. این فعالیت ها تشکل های جمعی وامکانات ساختاری و نهادهای لازم برای شکل گیری عمل اجتماعی را فراهم آورد. به ویژه حمایت نهادهای مذهبی از این فعالیت ها در انباشت امکانات مالی برای شکل گیری نهضت زنان مؤثر بود. (1)

اولین نهضت زنان در اروپا با مفهوم حرکت های خیابانی و غیرنهادی در اواخر نیمه اول قرن نوزدهم به ویژه دهه 1840 شکل گرفت. البته قبل از آن، زنان کارگر در انگلیس تشکل هایی داشتند و در انقلاب فرانسه زنان به عنوان مادر، همسر و خواهر، در حمایت از مردان در تظاهرات، به ویژه در شورش نان، مشارکت داشتند. در آمریکا طی سال های 1830 _ 1850 طرفداران حقوق زنان با گروه های طرفدار الغای بردگی ارتباط برقرار کردند و در یک گردهمایی مشترک به این نتیجه رسیدند که وضعیت زنان مثل برده هاست.

در نتیجه، مبارزات اجتماعی به سمت تغییر وضعیت زنان معطوف شد. اساسا اگر جنبش طرفداری از حقوق زنان عبارت از هر تلاش عملی و نظری برای ارتقای موقعیت زنان در جامعه و در مفهوم خاص عبارت از هر تلاشی برای ایجاد برابری سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... بدانیم، در آن صورت قبل از قرن بیستم نیز نهضت های زنان به صورت کم رنگ تر وجود داشته اند.

محور اصلی نظریه طرفداری از حقوق زنان، جنسیت و رابطه میان جنس و جنسیت است. اگر جنس (sex) به مجموعه ای از ویژگی های فیزیولوژیکی و بیولوژیکی تعریف شود، جنسیت، ویژگی های اجتماعی مرتبط با تقسیم بندی مردانه و زنانه تلقی می شود. ارتباط این دو در طول تاریخ بشر در اکثر جوامع، امری طبیعی قلمداده شده است. زن به عنوان جنس مؤنث که قدرت بازآوری دارد، متفاوت با مرد و نقطه مقابل او تلقی شده است. علی القاعده به تناسب نقش های متفاوتی هم که در زندگی اجتماعی دارند، زنان به عنوان مادر، موجوداتی احساساتی، پرعاطفه و با ملاطفت، مناسب با ساحت حیات خصوصی و خانوادگی و مردان خردورز، ستیزه جو، منطقی و... متناسب با ساحت حیات عمومی و اجتماعی تلقی می شوند. (2)

بر این اساس، تفاوت بیولوژیک، مبنای تفاوت اجتماعی و جنسیتی قرار می گیرد. به این ترتیب، جنس به تفاوت های زیست شناختی و کالبد شناختی و فیزیکی بدن اشاره دارد و جنسیت به تفاوت های روان شناختی، اجتماعی و فرهنگی بین زنان و مردان مربوط می شود. در نظام اجتماعی، منابع، اموال و امتیازات بر اساس نقش های جنسیتی که بر مبنای فرهنگی تعریف می شوند، تخصیص می یابد و جایگاه فرودست زنان از نظر دسترسی به منابع و امتیازات تعیین می شود. در حقیقت، فمینیسم واکنشی در برابر برداشت فرودستی طبیعی زنان و قشربندی اجتماعی مبتنی بر آن و گفتمان توجیه کننده آن بوده است و به تبیین آنچه ستم تاریخی بر زنان تلقی می شود و همچنین رفع آن تأکید دارد. با این حال در میان شاخه های گوناگون فمینیسم درباره چگونگی مفهوم بندی و تبیین جنسیت و روابط اجتماعی مبتنی بر آن اختلاف نظر وجود دارد.

تحلیلی بر نگرش های رایج فمینیستی

هدف از شناخت مسئله فمینیسم به عنوان یک مسئله فرهنگی و احساس خطر افراطی گری آن، ظهور پدیده فمینیسم و همچنین ترویج راه حل های غربی آن در جامعه اسلامی برای رهایی زنان از ستم ها و تعدی هایی است که به اصطلاح بر آنان روا داشته

ص : 26

1- آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه: منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، چ 5، صص 188 و 189.

2- همان، ص 175.

شده است.

امروزه، زن گرایی در بعضی از کشورها به مرحله افراطی رسیده و حتی در کشورهای خارجی به صورت جنبش های مبارزاتی در برابر ساختار اجتماعی و سیاسی، ظاهر شده است. این امر در ایران نیز مطرح گردیده است. به طور کلی، اساس مبارزه های فمینیست ها این است که زنان به دلیل جنسیت، گرفتار تبعیض شده اند و نیازهای مشخصی دارند که ارضا نشده است و برای دست یابی به حقوق اولیه و نیازهای اساسی باید تغییرهای بنیادی در نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فراهم آید.

همان طور که گذشت، فمینیسم در متن مکتب های فکری لیبرالیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم متولد گردید و فمینیست ها به عنوان نمایندگان تفکر جدید و رادیکال با مقدمات اساسی و بنیادی ایسم های موجود همراه شدند و عمده تفاوت و جدایی فمینیست ها از یکدیگر، ناشی از انتخاب یکی از ایدئولوژی های مرسوم است؛ ولی آنچه نقطه عطف فمینیسم به شمار می آید، خصوصیات مذکر برتر و مؤنث فروتر است و بیشتر برنامه ها و تلاش این گروه جدید، آشکار نمودن این دوگانگی هاست. بر این اساس بعضی ها، استراتژی مذکرمدارانه و تشویق زنان به گزینش صفاتی که جامعه به مردان نسبت داده است را اتخاذ کرده اند و بعضی دیگر، استراتژی مؤنث مدارانه را در پیش گرفته اند. دامنه پراکندگی این استراتژی تا حد زیادی، تحت تأثیر اهمیت دادن فمینیست ها به جنسیت و جنس در معانی جسمی و فرهنگی است.

در واقع، می توان گفت مبنای نظری فمینیسم، مبتنی بر تقسیم ارزش ها به زنانه و مردانه است.

این دیدگاه ها، نوعی رابطه مبتنی بر تضاد و خصومت و رقابت بین دو جنس برقرار می کنند. در حقیقت، نظریه فمینیستی از دو منظر به مسائل زنان می نگرد:

1. نگرش آسیب شناسانه: در طول تاریخ و در متن این آسیب شناسی، بسیاری از نظریه های فمینیستی شکل می گیرد که مهم ترین آنها، تفاوت «نابرابری» و «ستمگری» است که در روند آن فمینیست های مارکسیست و لیبرالیست نگرش آسیب شناسانه خود را از زن بیان می کنند و هسته مرکزی این آسیب شناسی، نظام پدرشاهی است.

2. نگرش راه حل طلبانه: که مبتنی بر ارائه راه حل های فمینیست های مارکسیست و لیبرالیست، رادیکالیست، سوسیالیست برای رهایی زن از قیدهای نظام مردسالاری است. این روش ها بر محور آزادی و بی قیدی زن نسبت به هرگونه توصیه ای است که طبیعت و دین و ساختارهای جامعه و خانواده و روابط بین زن و مرد ارائه می دهد. در حقیقت، نقطه آسیب پذیر فمینیسم از همین جا شکل می گیرد؛ زیرا نقش مادری، همسری، روابط طبیعی جنسی و ساختار مذهب و خانواده را به عنوان نمودهای پدرشاهی و بی اعتبار معرفی می کند و همه ارزش های جامعه و خانواده را نفی می نماید.

در میان نظریه های گوناگون فمینیستی، سه نظریه مهم و قابل توجه است که بر «تفاوت جنسی» و «نابرابری جنسی» و «ستمگری جنسی» تاکید دارد.

1. نظریه تفاوت جنسی: صاحبان این نظریه معتقدند جایگاه و تجربه زنان در بیشتر موقعیت ها با جایگاه و تجربه مردان در همان موقعیت ها برابر و مساوی نیست.

2. نظریه نابرابری جنسی: بر اساس این نظریه، نه تنها جایگاه زنان در موقعیت یکسان با مردان متفاوت است، که کم ارزش تر نیز هست. ازاین رو، زنان در مقایسه با مردانی که جایگاه اجتماعی برابری دارند، منابع مادی، منزلت اجتماعی، قدرت و فرصت های کمتری را نیز دارا هستند.

3. نظریه ستمگری جنسی: در این دیدگاه، زنان علاوه بر تفاوت و نابرابری جنسی، تحت ستم نیز قرار دارند؛ یعنی تحت انقیاد و تبعیت و بدرفتاری مردان به سر می برند.

دیدگاه اول، متکی بر تفاوت های جنسی درجنس زن و مرد در بدو تولد است و بر این اساس، زنان از کودکی تا پیری تفاوت های بنیادی که پایه زیست شناختی دارد را طی می کنند. بنابراین، مسئولیت های مادری و نقش های همسری و توجه به حریم خصوصی خانه و خانواده را ناشی از تفاوت های بنیادی زیست شناختی مردان و زنان می دانند.

در دیدگاه دوم (نابرابری جنسی)، با دو رهیافت فمینیستی لیبرال و فمینیستی مارکسیستی به تبیین نابرابری می پردازند. محور رهیافت لیبرالی در درجه اول تبعیض جنسی است. آنها معتقدند که تبعیض جنسی، سرشار از پیش داوری عادت ها و باورهای تبعیض آمیز علیه زنان است و تبعیض جنسی باعث می شود که زنان از کودکی برای

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه