- مقدمه 1
- اشاره 7
- اشاره 14
- اشاره 23
- داستان تغییر انسانِ «حکیم» به انسانِ «ابزارساز» 24
- تکنولوژی موجود در خدمت کدام انسان؟ 26
- هماهنگی انسان با طبیعت، یا هماهنگی طبیعت با انسان؟ 28
- تکنولوژی مدرن، جواب گوی وَهم 32
- اشاره 36
- غفلت از نظام طولی و ایجاد توهّم معرفتی 37
- تجدید عهد با حقایق 38
- ضرورت غرب شناسی 39
- غایت تعلیم و تربیت جدید 43
- آنگاه که طبیعت به حجاب می رود 46
- هنر رازگشایی از طبیعت 50
- فضاهای قابل سُکنی 52
- تنها هنوز خدایی است که می تواند ما را نجات دهد 55
- اشاره 62
- فرار از مظاهر مدرنیته راه چاره نیست 65
- اشاره 76
- بندگیِ کثرت ها یا جدایی از واقعیات 79
- اشاره 84
- چهره های کاذب مدرنیته 85
- اشاره 89
- خودآگاهی، شرط عبور از مدرنیته 94
- باید جهت قلب ها تغییر کند 96
- خاستگاه نقد مدرنیته 111
- رفع بحران توسط عامل بحران؟! 112
- چگونگی حکومت تصورات بر بدن 117
- حدّ و مرز تصرف در طبیعت 122
- خدا، انسان، عالَم، در منظر مدرنیته 124
- غرب مسیحی یا مسیحیت غربی؟ 128
- تفاوت پیامبران با فیلسوفان 130
- هبوط انسان در زمین و محجوب شدن از اسماء الهی 131
- آینده ای امیدبخش 132
- مدرنیته و انسان های بی عالَم 134
- مدرنیته اسلامی ممکن است؟ 143
- سنت و مدرنیته 145
1- می توان تاریخ غرب را به سه دوره «باستان»، «قرون وسطی» و «مدرن» تقسیم کرد و دوره مدرن که مورد بحث است از فرانسیس بیکن شروع شد و امثال «فیچینو» و «میراندولا» و تا حدودی «کوزایی» را می توان از کسانی دانست که نظر به مدرنیته داشتند، ولی فرانسیس بیکن تئوری ساز مدرنیته است و رنه دکارت تئوری های بیکن را به صورت تفکر فلسفه تدوین نمود و پیرو مباحث معرفت شناسیِ بیکن و دکارت، اندیشه های سیاسی ماکیاول و هابرْ شکل می گیرد و سکولاریسم به عنوان روش حکومت مداری حضور همه جانبه می یابد.
کرد. بالاخره با نگاه فلسفی بیکن، معنی زندگی و هدف های آن در جهان غرب، تغییر کرد و تعریف دیگری از زندگی برای آن ها پیدا شد و یا به تعبیر دیگر، انسانی جدید متولد گشت. انسانی که میل هایی دارد و باید این میل ها ارضاء شوند و اگر نظام طبیعیِ عالم نتوانست آن ها را ارضاء کند، آنقدر طبیعت را تغییر می دهد تا مطابق میل های او شود و در نتیجه «انسانِ ابزارساز» پدید آمد، که عقل خود را در جهت ساختن ابزارهایی به کار می برد که طبیعت را مطابق میل های خود تغییر دهد، و لذا بشر دنباله رو خیالات و وَهمیّات خود شد و به این معنی سوبژکتیو گشت و بر این اساس تمدن تکنیکی یا ابزاری وارد تاریخ بشر گردید.(1)
داستان تغییر انسانِ «حکیم» به انسانِ «ابزارساز»
انبیاء و حکیمان به این حقیقت دست یافته بودند که جهان، صورتِ یک عقلِ حکیم مطلق، که همان خدا هست می باشد و ما باید با تعقّل و تدبّر در عالم، رمز و راز زندگی در جهان را بیابیم و بیش از آن که عالم را تغییر دهیم تا مطابق میل ها و آرزوهای ما باشد، باید خود را تغییر دهیم تا مطابق حقایق حکیمانه عالَم گردیم، یا به تعبیری: