فرهنگ مدرنیته و توهم صفحه 24

صفحه 24

1- می توان تاریخ غرب را به سه دوره «باستان»، «قرون وسطی» و «مدرن» تقسیم کرد و دوره مدرن که مورد بحث است از فرانسیس بیکن شروع شد و امثال «فیچینو» و «میراندولا» و تا حدودی «کوزایی» را می توان از کسانی دانست که نظر به مدرنیته داشتند، ولی فرانسیس بیکن تئوری ساز مدرنیته است و رنه دکارت تئوری های بیکن را به صورت تفکر فلسفه تدوین نمود و پیرو مباحث معرفت شناسیِ بیکن و دکارت، اندیشه های سیاسی ماکیاول و هابرْ شکل می گیرد و سکولاریسم به عنوان روش حکومت مداری حضور همه جانبه می یابد.

کرد. بالاخره با نگاه فلسفی بیکن، معنی زندگی و هدف های آن در جهان غرب، تغییر کرد و تعریف دیگری از زندگی برای آن ها پیدا شد و یا به تعبیر دیگر، انسانی جدید متولد گشت. انسانی که میل هایی دارد و باید این میل ها ارضاء شوند و اگر نظام طبیعیِ عالم نتوانست آن ها را ارضاء کند، آنقدر طبیعت را تغییر می دهد تا مطابق میل های او شود و در نتیجه «انسانِ ابزارساز» پدید آمد، که عقل خود را در جهت ساختن ابزارهایی به کار می برد که طبیعت را مطابق میل های خود تغییر دهد، و لذا بشر دنباله رو خیالات و وَهمیّات خود شد و به این معنی سوبژکتیو گشت و بر این اساس تمدن تکنیکی یا ابزاری وارد تاریخ بشر گردید.(1)

داستان تغییر انسانِ «حکیم» به انسانِ «ابزارساز»

انبیاء و حکیمان به این حقیقت دست یافته بودند که جهان، صورتِ یک عقلِ حکیم مطلق، که همان خدا هست می باشد و ما باید با تعقّل و تدبّر در عالم، رمز و راز زندگی در جهان را بیابیم و بیش از آن که عالم را تغییر دهیم تا مطابق میل ها و آرزوهای ما باشد، باید خود را تغییر دهیم تا مطابق حقایق حکیمانه عالَم گردیم، یا به تعبیری:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه