کشکول فرحزاد 1 صفحه 133

صفحه 133

عباده؛ دوستی که روح خدا در بندگان اوست.» داوود از خشنودی خندید، آنچنان که دندانهایش نمودار شد.(1)

شعری از وحدت کرمانشاهی

مقصد من خواجه مولای من است

توشه من نیز تقوای من است

در مناجاتم چو موسی با اله

خلوت دل طور سینای من است

می روان مرده ام را زنده کرد

آری آری می مسیحای من است

دامن تدبیر را دادم ز دست

رشته تقدیر در پای من است

حسن لیلی جز یکی مجنون نداشت

عالمی مجنون لیلای من است

نفی من شد باعث اثبات من

خواجه در لای من الای من است

لطیفه

حاج ناصر در بیمارستان بستری بود. پانزده نفر از اهالی محل خواستند به عیادتش بروند. یک مینی بوس دربست گرفتند و با راننده توافق کردند که نفری پنج تومان بدهند.

راننده گفت: یک نفر دیگر هم بیاورید تا صندلی ها تکمیل شود. به او گفتند: نه، دیگر کسی نیست. فقط ماییم.

خواستند حرکت کنند که از دور کسی دوان دوان به طرف مینی بوس آمد. راننده گفت: یک نفر دیگر هم جور شد.

به او گفتند: ولش کن. این جاسم نحسه است. اگر با ما بیاید حتما نحسی او ما را می گیرد و یک اتفاقی می افتد.


1- کمال الدین، ج 1، ص 156؛ قصص الأنبیاء ص 205.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه