کشکول فرحزاد 2 صفحه 102

صفحه 102

گاهی اوقات خدا و خوبان با بعضی از دوستانشان این گونه رفتار می کنند و همه درها را به روی آنها می بندند تا به آنها بفهمانند که جز پیش ایشان جایی نیست.

شمس تبریز اگر بی کس و مفرد باشد

آفتاب است و ورا خیل و حشم نیست برو(1)

همراه با امیرالمؤمنین علیه السلام در بازار

مختار تمار می گوید: من در مسجد کوفه می خوابیدم و در پیش خان مسجد سکونت داشتم و از بقالی که اهل بصره بود، نان می ستاندم. روزی بیرون آمدم و دیدم که مردی مرا می خواند و می گوید: «ارفع إزارک؛ فإنه أنقی لثوبک، و أتقی لربک، لنگ خود را بالا بگیر تا هم لباست پاکیزه تر ماند و هم تقوای پروردگارت را بیشتر مراعات کنی.»

گفتم: «کیستی؟» فرمود: «علی بن ابی طالب!». پس پشت سر او روان شدم، که به سوی بازار شترفروشان می رفت. وقتی به آنجا رسید، ایستاد و فرمود:

یا معشر التجار، إیاکم والیمین الفاجره! إنها تنفق السلعه، وتمحق البرکه؛ ای بازرگانان؛ از سوگند ناروا بپرهیزید؛ که آن، کالا را رونق میدهد و برکت را از میان می برد.

سپس حرکت کرد تا به خرمافروشان رسید. در آنجا کنیزی را دید که نزد خرمافروشی می گرید. فرمود: «تو را چه شده است؟» گفت: «من کنیزی هستم که خانواده ام مرا فرستادند تا به یک درهم، برایشان خرما بخرم. وقتی آن را نزدشان بردم، نپسندیدند. آن را باز آورده ام، ولی خرمافروش آن را باز نمی ستاند». امام فرمود: «ای مرد! خرما را از او بستان و در همش را به وی


1- مولوی.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه