44
وقتی من دنیا را عشرتکده می دانم، برای چه بخواهم از اینجا هجرت کنم؟ وقتی دنیا، معشوق من شده است و من خود را کوچک تر از دنیا می بینم و در شوق رسیدن به جلوه های آن هستم، معلوم است که نمی خواهم از اینجا بروم، اینجا را عشرتکده خود می دانم، خیال می کنم کار من در اینجا خوردن و خوابیدن است; امّا وقتی دنیا برای من تنگ شد، وقتی آسمان برایم آن قدر به زمین نزدیک شد که دیگر نتوانستم سرم را بلند کنم و مجبور شدم سرم را روی زانویم بگیرم و گریه کنم، آن وقت است که مشتاق رفتن می شوم.
اگر این آسمان، پایین باشد و تنگی دنیا را حس کردم، آن وقت است که نیاز به قرآن و ولایت را حس می کنم، به وحی و غیب و دین نیاز پیدا می کنم.
* * *