1
وقتی من به خانه و ماشین خود بیش از خودم فکر می کنم، معلوم است که خود را گم می کنم. وقتی من فرصتی را برای فکر کردن قرار نمی دهم، دچار روزمرگی می شوم و از بین می روم; روح من همچون آب مرداب، تباه می شود و نشاط درونی من نابود می گردد.
من قبل از هرچیز باید به فکر رو بیاورم، باید به سکوت و خلوت پناه ببرم، تا خلوت نداشته باشم، نمی توانم فکر کنم.
این چه دردی است که غوغای درون خود را نمی توانم تحمّل کنم و از خود فرار می کنم، هر روز زندگی خود را تغییر می دهم و به تنوّع پناه می برم تا از خودم فرار کنم، من باید فکر کنم و به راهی که در پیش دارم بیندیشم.
من عاشق آفریده شده ام، پس لازم نیست در خود، عشقی بیافرینم یا حرکتی