22
من چه باید بکنم؟ عطش در وجودم بی داد می کند و دنیا با همه جلوه های آن، مرا سیراب نمی کند. این دنیا، همچون قطره ای است که نمی تواند وجود مرا سیراب کند، حتّی چشمه های درون من هم نمی توانند عطش مرا برطرف کنند.
روح انسان وسعتی دارد که دریاها هم نمی توانند آن را سیراب کنند. وقتی من بینشی پیدا کردم که ارزش خود را برتر از همه هستی دانستم و دانستم خدا هستی را برای انسان آفریده و انسان را هم برای خودش، دیگر دنیا نمی تواند مرا آرام کند، من در تنگنا افتاده ام، من باید به سوی خدا بروم و دست نیاز به سوی او دراز کنم و با او پیوند بخورم.
اوست که این وسعت را در وجودم قرار داده و اکنون این تشنگی مرا به سوی او فرامی خواند، این خود او بود که این بینش را به من داد، او تشنگی را در