اسیر گشتم. دنیا همانند آب شور دریا بود، هرچه بیشتر نوشیدم، تشنه تر شدم. عطش دنیا، عشق به خدا را از دل من زدود و دیگر یاد خدا را فراموش کردم و از کمال واقعی خود دور ماندم.
اکنون وقت آن است که من به خدا پناه ببرم و فقط اوست که با مهربانی می تواند دست مرا بگیرد و مرا از این زندان دنیا نجات بدهد. اگر او معرفت خویش را به قلبم عطا کند، محبّت او به دلم خواهد نشست. محبّت او می تواند خرمن عشق دنیا و جهل و نادانی را آتش بزند. این محبّت می تواند موانع بین من و رضای او را از بین ببرد.