قصه های اسلامی ماه (مرد خسیس) صفحه 137

صفحه 137

خورشید سعادت درخشید

اشاره

اتفاقا در آن سال طبیب واقعی او امام چهارم (علیه السلام) به حج مشرف شده بود و در آن حال زهری را ملاقات کرد از مردم سؤال کرد چه خبر است؟ گفتند : یابن رسول الله او مردی دیوانه است . امام (علیه السلام) نزد او آمد تا چشم زهری به امام زین العابدین(علیه اسلام) افتاد قفل سکوت را شکست و سلام کرد.

امام جواب داد و فرمود: حالت چطور است؟

زهری عرض کرد یابن رسول الله در حکومت بنی امیه فرماندار بودم روزی عصبانی شدم و مردی را کشتم . اکنون چندین سال است که ناراحتم و این چنین در بدر به سر می برم.

امام (علیه السلام) فرمود: توبه کن.

زهری : آقا گناه من بزرگ است توبه من قبول نمی شود.

امام چهارم این مطلب را بدان که من از این نا امیدیت از رحمت خدا بیش از آن گناهت (قتل نفس) برتو می ترسم !

زهری : آقاجان آیا توبه من قبول می شود؟

امام چهارم: البته قبول می شود، خونبهای مقتول را به وارثین او بپرداز وتوبه کن خداوند توبه تو را می پذیرد، و زندگی و زن و فرزند خویش برگرد و به انجام دستورات دینی خود ص:143

مشغول باش !

زهری که سالها بود در گوشه کوه به سر برده و از این وضع نکبت بار و همنشینی با جانوران بی اندازه خسته شده بود و تمام راه ها را برای خود مسدود می دانست وقتی بیانات جدی بزرگترین شخصیت دینی، امام چهارم(علیه السلام) را شنید و راه نجات و سعادت دنیا و آخرت خود را خیلی ساده دید مانند گل از هم شکفته شد و از خوشحالی دیگر در پوست خود نمی گنجید. و در واقع مرده ای بود که حیات دوباره ای پیدا کرد.

زهری گفت : آقا جان این شما بودید که مرا از بد بختی دنیا و آخرت نجات دادید ، این شما بودید که مرا از امواج مهلک غم ها و بلاهای خانمانسوز رهایی بخشیدید و گره از کارم گشودید . آری « اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ (124)»(1)

فقط خدا است که می داند منصب رسالت و مقام رهبری اجتماع را در چه خاندانی قراردهد .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه