قصه های اسلامی ماه (مرد خسیس) صفحه 45

صفحه 45

.

صرف تهمت بوده است )سپس ظرف شرابی که از آن می نوشیدند برداشت و به امام (علیه السلام) تعارف کرد. امام (ععلیه السلام) فرمود: گوشت

وخون من با مشروب آشنائی پیدا نکرده است .

امام (علیه السلام) در مجلس متوکل !

متوکل گفت: پس برای ما شعر بخوان .

حضرت فرمود : من با شعر سرو کاری ندارم .

متوکل گفت : چاره ای نیست حتما باید برای ما شعر بخوانی .

امام (علیه السلام) که اصرار متوکل را دید اشعار زیر را انشاد فرمود که ترجمه قسمتی از آنها چنین است.

«جمعیتی در ساختمان های آسمان خراش بسر بردند که نوکر ، غلام و اطرافیان پروانه وار به دور آن ها می گشتند.»

. سپس از آن آسمان خراش ها به زیر آورده شدند و در قبر که بدترین جایگاه برای آنان بود منزل کردند. »

. « پس از دفن آنان فریاد کننده ای فریاد زد کجارفت عزت و بارگاه و زینت های آنان 15 »

کجارفت آن صورت های نازپرورده که بازینت نهائی از .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه