کتاب توحید - دفتر دوم: معرفت خدا و آثار و احکام آن صفحه 193

صفحه 193

حقیقت هستی (و به تعبیر فلاسفه و عرفا خود خدا) می داند.

به فرض پذیرش این مبنا، نتیجه این است که خداوند وقتی معروف واقع شود از غیب بودن خارج شده است. نکته ی بحث در توجیه و تفسیر فلاسفه از علم حضوری نسبت به حقیقت هستی است. آن ها علم حضوری به خود را عین معرفت خدا می انگارند. بنابراین، ملاک معرفت و عدم معرفت به خدا، حضور و غیبت وجود عارف نزد خودش می شود. با بودن علم حضوری نسبت به خود، دیگر جایی برای غیب بودن خداوند باقی نمی ماند. پس هر جا معرفت او باشد، از غیب بودن درآمده است.

بله، اگر معرفت خدا را از طریقی غیر از علم حصولی و حضوری قائل می شدند، می توانستیم معروفیّت او را در عین غیب بودنش (از جهت علوم بشری) بپذیریم؛ ولی فلاسفه اصرار بر همین نحوی ی عالِمیّت به خدای متعال دارند و مبانی فکری شان هم غیر از این را اجازه نمی دهد.

مفارقت و تفریق بین خدا و خلق

تعبیر دیگری که در احادیث برای بیان مباینت و عدم شباهت بین خدا و خلق وارد شده، لفظ مفارقت است. این جمله در خطبه ی امام هشتم (ع) آمده که فرمودند:

مُبایَنَتُهُ إیّاهُم مُفارَقَتُهُ إنِّیَّتَهُم. (1)

دوری و مغایرت او (خدا) با خلق، جدایی او از وجود آن هاست.

«انّیة» به معنای وجود است و از فرمایش امام هشتم (ع) به روشنی فهمیده می شود که خدای مخلوقات با آن ها اشتراک وجودی ندارد. شاید تعبیری رساتر از «مفارقت در انّیت» یافت نشود که بر عدم سنخیّت و اشتراک در وجود دلالت نماید. در ادامه ی همین خطبه ی شریف، جمله ی دیگری فرموده اند که آن هم بر همین مقصود دلالت دارد:

کُنهُهُ تَفریقٌ بَینَه و بَینَ خَلقِهِ. (2)

کنه او، اقتضای جدایی میان او و خلقش دارد.


1- 1-التّوحید صدوق، باب2، ح2/36.
2- 2-همان.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه