امدادهای غیبی صفحه 102

صفحه 102

گذاشته بود داخل آمد. عجیب بود که تا هنگام واردشدن به اتاقی که در آن بستری بودم، دستش را هم چنان به دیوار می گرفت و جلو می آمد. از من پرسید: «چرا این قدر ناراحتی؟» این را گفت و دست مبارکش را روی پایم گذاشت. سپس گفت: «ناراحت نباش». باز دست بر دیوار گذاشت و رفت. از همان روز تا به حال _ که در کشورمان هستم _ دیگر ناراحتی پا نداشته ام.(1)

غذای آسمانی

خانم میرشکار _ یکی از آزادگان سرفراز _ نقل می کند:

در تاریخ 7/7/1359 محاصره ی شهر سوسنگرد به دست مزدوران بعثی تنگ تر شد. به طوری که سایه ی شومشان در بیش تر کوچه های شهر دیده می شد. پس از این که با امکانات کم و نیروهای اندک نتوانستیم در شهر مقاومت کنیم، در حال بیرون رفتن از شهر تیر خوردم. پس از چند لحظه ای نیروهای عراقی به سراغم آمدند. خون زیادی از بدنم رفته بود، حالت سرگیجه ی عجیبی داشتم. با یک آمبولانس به پشت جبهه عراقی ها انتقال داده شدم. حالم خیلی وخیم بود. پس از ساعتی به حالت اغما فرو رفتم و مرا به بیمارستان «العماره» فرستادند. پس از 19 روز بستری در بیمارستان مرا به مدّت 3 ماه در بغداد، در یک سلول انفرادی نگه داشتند.

یک روز در سلول انفرادی یادشان رفت ناهار بیاورند. (هرشبانه روز تنها یک وعده غذا می دادند) من هم روزه بودم. پس از نماز خوابیدم. مغرب شد ولی باز از غذا خبری نشد. از یک قوطی (که یکی از سربازها به من داده بود) به جای ظرف نوشیدن آب استفاده می کردم. باخود گفتم به جای افطاری نصف آب موجود را می نوشم و با نصف دیگر وضو می گیرم. در آن لحظه در سلول انفرادی به یاد حضرت مریم علیهاالسلام افتادم. گفتم حضرت مریم در محراب مشغول عبادت بود که حضرت زکریا از او می پرسید این همه غذا از کجا برایت می آید؟ و حضرت مریم جواب می داد: «خداوند به هرکه خواهد،


1- آزادگان بگوئید، حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ج 3، ص 122.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه