عبد صالح (باب الحوائج إلی الله حضرت قمربنی هاشم اباالفضل العبّاس) صفحه 169

صفحه 169

1- چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(علیه السلام)، ج5،ص 611.

نقل کننده جریان می گوید: هم چنین یک خانه و یک ماشین به من داد، ولی من نپذیرفتم و من خواستم که کارم خالص به پیشگاه خداوند و حضرت قمربنی هاشم حضرت اباالفضل العبّاس(علیه السلام) باشد.(1)

من فرمانده هستم اباالفضل هم فرمانده بوده

سیّد حمید جلوخان کرامتی گفت:

در حدود سال 1970 میلادی بود، در ایوان حرم حضرت ابوالفضل العبّاس(علیه السلام) بودم. یکی ازسران ارتش، وارد حرم شد. او اسلحه همراه داشت. خدمتگزاران حرم مانع ورود او با سلاح شدند و گفتند: با اسلحه وارد نشو.

او نپذیرفت و گفت: چه فرقی دارد، من فرمانده هستم و اباالفضل هم فرمانده بود.

از تحویل اسلحه سر باز زد و به ساحت قدس حضرتش مسخره و استهزا نمود و همه احترامات آن بزرگوار را نادیده گرفت، او به همین کیفیّت وارد حرم شد، چیزی نگذشت ناگهان صدای جرقۀ آتشین شنیده شد، به طرف صدا رفتیم، دیدیم فرمانده ارتش به واسطه گلوله ای از جای نامعلومی روی زمین افتاده، نفهمیدیم از کدام جهت بود و اثری از خون در بدن دیده نمی شد. از حرم بیرونش بردند، وقتی به صحن رسید، خون به جریان افتاد. او را به بیمارستان منتقل نمودند و دیگر از او خبری نشد.(2)

از عبّاس علیه السلام سیلی خورد

سال 1961میلادی بود، مردی با افراد عشیرۀ و قبیلۀ خود به صحن حضرت عبّاس(علیه السلام) آمدند و بعد از زیارت وارد حرم شدند، و افراد عشیرۀ او همراهش بودند، او با تمام ایمان قسم خورد که من گاو را ندزدیده ام که آقای سیّداحمد تفرشی او را قسم می داده.

همین که او را قسم می داده، سیلی از جانب ابی الفضل العبّاس(علیه السلام) به او خورد به طوری که گردنش کج شد، البته به طرف چپ کج شد.

خویشاوندان او پس از این واقعه، متوسّل به حضرت سیّدالشهداء(علیه السلام) شدند و این که دیگر قسم دروغ نمی خورد، دفعه دیگر عنایت حسین بن علی(علیه السلام) شامل حال او شد و گردنش خوب شد.(3)

استهزاکننده ی ابالفضل(علیه السلام) به سزایش رسید

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه