عبد صالح (باب الحوائج إلی الله حضرت قمربنی هاشم اباالفضل العبّاس) صفحه 172

صفحه 172

1- چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(علیه السلام)، ج5، ص665.

خود به خود می گوید: بروم به حرم حضرت ابوالفضل العباس)علیه السلام( ، آن هم فرزند علی)علیه السلام( است. به حرم مطهر و باصفای حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی هاشم)علیه السلام( عازم می شود پس از عرض ارادت و زیارت در صحن آن بزرگوار می آید و درحال قدم زدن بوده است، اتفاقا به روضه خوانی که در کربلا معروف هم بوده برخورد می کند. او با علامه امینی احوال پرسی می کند .آن آقا روضه خوان به علامه امینی عرض می کند: چرا ناراحت هستید. می گوید: ما بین من و حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)مطلبی است، به آقای امینی عرض می کند: برویم منزل چای درست کنم میل کنید تا فرجی باشد. او را به اصرار به منزل می برد و او را در منزل هدایت به طرف کتابخانه ای می کند. و علامه امینی در کتابخانه می نشیند و آن سید بزرگوار می رود برای آقا امینی چای بیاورد اتفاقا آقای امینی مرحوم یک دفعه گمشده اش را در آن جا پیدا می کند. و سپس بلند بلند گریه می کند.

آقا سید می ترسد و می گوید: نباشد او را مار و عقرب زده باشد. آری این بود عنایات حضرت قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام).(1)

عظمت زائر کربلا

مصنف کتاب «سرور المومنین» می نویسد:

برادر من، شیخ جعفر بیان کرد که یک بار همراه با یک سید از کربلا به نجف به قصد زیارت می رفتیم. در بین راه به یک منزل عالی شأن نظرم افتاد که دارای درخت های فراوان و سبز و باغ عظیم الشان بود.

من در فکرم افتادم که چندین بار از این راه آمده ام ولی منزل به این عظمت و زیبایی را ندیده ام. که دارای این چنین باغ و درخت هایی باشد. من در این فکر بودم و با سیدی که همسفرم بود مشغول صحبت بودم که شخصی بزرگوار و نورانی رو به روی ما آمد و گفت : این منزل مال ماست، لطفا امروز میهمان ما باشید.

ما همراه با آن بزرگ داخل منزل شدیم. آه آن چه خانه ای بود، نمونه جنت بود.

همه اسباب آسایش و استراحت آن جا فراهم بود. در این خانه چه نعمت هایی بودکه من قبل از این ندیده بودم و حتی گوشم نشنیده بود. سبحان الله! بالای درختان پرنده گان، نغمه سرایی می کردند، نهرها جاری بود، درخت ها با بار ثمرها سر افکن بودند. دماغم با بو ، معطر بود، داشتیم این عظیم الشان منزل را تماشا می کردیم که اتاقی در گوشه باغ بود که فهم ازتوصیفش قاصر است. در این اتاق مرد بزرگواری نشسته و از چهره اش عظمت عیان بود. سیمایش بسیار نورانی، هیبت و وقارش بی نظیر بود.

مرد که در آن اتاق مسند نشین بود به سیدی که همسفرم بود که من اصلا با او آشنایی نداشتم ولی به خاطر همسفر بودنش مایوس شده بودم، فرمود که این شیخ را که روضه خوان سید الشهداست به فلان اتاق ببرید و به او آب سرد و طعام خوش مزه ای بدهید و هر چیزی که احتیاج داشته باشد به او بدهید. سید مرا جایی برد و انواع و اقسام غذاها وجود داشت. من خوب سیراب شدم. بعد از صرف غذا، سید دم در برای خدا حافظی من آمد. وقتی که می خواست خداحافظی کند به ایشان گفتم : سید، سوگند به این شخصیت والامقام که آن جا مسندنشین است، به من بگو این اتاق کیست و نام این مکان چیست؟ ایشان در جواب فرمود:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه