راز شکرگزاری صفحه 4

صفحه 4

مرد به آن مأمور الهی اعلام کرد که می خواهم در مرحله اوّل زندگیم ثروتمند زندگی کنم و بعد از آن به آغوش فقر بروم.

به اذن خدا ثروت به سوی این مرد رو کرد و مال و دارایی او به اندازه ای زیاد شد که هیچ کس باور نمی کرد.

آنها زندگی خوش و خرّمی را آغاز کردند و همواره در ناز و نعمت بودند.

یک روز همسر آن مرد به او رو کرد و گفت: اکنون که خدا به ما ثروت زیادی داده است آیا نمی خواهی شکر آن را بجا آوریم؟

مرد در پاسخ گفت: به نظر تو چگونه می توانیم شکر این نعمت ها را بجا آوریم؟

زن در پاسخ گفت: نگاه کن آن همسایه روبروی خانه مان در فقر و نداری زندگی می کند، بیا به او کمک کنیم، فلانی را می شناسی او هم نیازمند است، بیا به او هم کمک کنیم.

مرد فکر همسر خود را پسندید و آنها همیشه تلاش می کردند تا با کمک کردن به دیگران شکر نعمت هایی را که خدا به آنها داده بود، بجا آورند.

روزگار سپری شد، تا اینکه مرحله اوّل عمر آن مرد تمام شد و هر لحظه منتظر بود تا مرحله دوّم زندگی او فرا رسد.

او منتظر بود تا روزگار فقر و بیچارگی او از راه برسد، امّا هر چه صبر کرد از فقر و نداری خبری نشد. او به دنبال جواب این معمّا بود، چگونه است که روزگار فقر، شروع نمی شود.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه