- مقدمه 1
- اشاره 8
- آفت غفلت از فقر ذاتی انسان 9
- آفات دل بستن به غیر خدا 11
- ریشه یأس و ناامیدی 14
- کشف جایگاه پوچی در روان 16
- برکات ایمان به خدا 18
- به دنبال سراب یا آب؟ 20
- اشاره 26
- چرا می گوییم چرا؟ 27
- جان انسان خدا می خواهد 31
- جایگاه روانی مُدگرایی 32
- خداوند خودْ هدف است 36
- هدفِ خدا یا هدفِ مخلوق 38
- سیری به سوی کمال 39
- معنی پوچ شدن 41
- برکات دست یابی به هدف حقیقی 43
- بندگی خدا؛ عامل شدیت وجود 45
- آفات غفلت از منزل اصلی زندگی 47
- انسان های گم شده 50
- اشاره 55
- فطرت؛ سرمایه درون 56
- در حجاب جایگزینی ها 57
- فطرت یا منِ برتر 65
- همه انسان ها خدا را می خواهند 72
- دوری از فطرت یا دوری از خود 77
- میثاق جان ها با خدا 80
- اشاره 85
- چشم و گوش ابزارند 89
- همه ادراکات مخصوصِ من انسان است 92
- زن و مرد بودن با بدن 93
- مَن فقط هست 94
- مطمئن ترین راه آشتی با خدا 95
- شک نا پذیری منِ انسان 97
- رابطه ی هستِ مخلوق با هستِ خالق 100
- پنجره رؤیت خدا 102
- معنی حضور قلب و برکات آن 105
- انسان حقیقتی ماوراء تن 113
- تعلق روح به تن 115
- اشاره 118
- انسان می بیند که می میرد 119
- تن ظرف ظهور حالات من 121
- صورت بدن ها در قیامت 122
- انسان بی بدن زنده تر است 126
- سفری به سوی خود 130
- چگونگی مرگ و انواع آن 132
- تکامل روح از طریق تن 133
- چگونگی خواب 136
- چگونگی بیهوشی 138
- ناخود به جای خود 140
- عبور از دنیا، شرط آشتی با خدا 142
- اساس ریاضت ها 147
- اشاره 153
- انسان وسیع تر از ماده و مادیات است 156
- گوهر پاک از کجا، عالَم خاک از کجا! 160
- ارتباط با علیم مطلق 165
- اشاره 170
- جایگاه نفسِ نامحدود انسان در هستی 171
- آفات توجه نفسِ نامحدود به دنیای محدود 175
- انسان ها فقط خدا را می خواهند 177
- چگونگی ارتباط با علیم مطلق 179
- چگونگی نیل به مقام نبوت 184
- تجلی صورت حقایق بر قلب 186
- تفاوت پیامبران با عارفان 188
- اشاره 196
- حضور همه جانبه خداوند در هستی 200
- برکات توجه به جنبه وجودی موجودات 205
- چگونگی حضور خداوند در عالم ماده 209
- چگونگی ظهور خداوند 210
- اشاره 215
- معنی خودْ گم کردن 216
- انسان گمشده، انسان معکوس! 218
- گمشده ما چیست؟ 221
- تنها یک راه ! 226
- «ناخود» به جای «خود»! 231
- ارتباط با اَحَد شرط نجات خود از ناخود 234
- خودی که باید باشد 239
- هم خود بودن، هم خود شدن 241
- مسیری از خود به سوی خدا 243
- ندامت ابدی 245
- آنگاه که انسان خود را فراموش می کند 247
- انسان در ظلمت خود 249
- اشاره 252
علاقه به دنیاست، در این نگاه است که فرش داشتن به معنای تعلّق قلبی به دنیاست. در این حالت قلب ما پراکنده و نگاه مان نگاه به کثرت ها می شود. نگاه به کثرت ها ما را از جنس و ذات خودمان که وحدت است غافل می کند.
جنسِ جان و نفس ما، جنس غیر مادی و مجرّد است. موجود مجرّد بُعد و وزن و حجم ندارد، مقامش مقام وحدت است و تعلق به کثرت ها ما را از این وحدت که حقیقت جان ما است، بیرون می آورد. وقتی گرفتار کثرت ها شدیم و از حقیقت خود فاصله گرفتیم، «نه خودمان»، خودمان محسوب می شود. وقتی «نه خودْ» خودْ شد، حقیقت فقط از دریچه این «نه خود» دیده می شود. و لذا «حقیقت» برایش، «نه حقیقت» می شود، و هیچ چیزی چهره حقیقی خود را بر ما نمی نمایاند. یکی از دعاهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این است که: «اَللَّهُمَّ اَرِنِی الْأَشْیاءَ کَما هِی»(1) خدایا! اشیاء را آن طور که هستند به من نشان بده. در واقع حضرت تقاضا می کنند که خدایا! من کج نباشم، راست باشم تا عالم را همان طور که هست ببینم. چون وقتی که انسان کج شد، دیگر حقیقت را که عین راستی است نمی یابد، و سراب را حقیقت می انگارد، و همه عمرش را صرف امور باطل می کند و آنقدر جلو می رود که یک مرتبه در قیامت که پرده ها عقب می رود و انسان با خودِ واقعی اش روبه رو می شود، فریاد می زند: «یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً» ای کاش من خاک بودم و اصلاً به وجود نمی آمدم.
«ناخود» به جای «خود»!
مطلب فوق، مطلب حساس و دقیقی است، اگر با حوصله آن را دنبال بفرمایید، به جای آن که اطلاعات شما زیاد شود، بصیرت پیدا می کنید. آری! نفس انسانی که مشغول دنیا و کثرت هاست، به «خودش» مشغول نیست، به
1- مصباح الانس، ص 220.