خودشناسی صفحه 45

صفحه 45

بو را نخور ، صبر کن تا ما را درون قبر بگذارند ، روز سوم بیا یک گوشه از قبر ما را سوراخ کن و ببین چه بوی گندی فضای شهر را پر می کند. گفت : ای یوسف! چه مشکلی داری که به من نزدیک نمی شوی؟ چه دردی داری؟ من که رایگان در اختیار تو هستم ، پولی که از تو مطالبه نمی کنم ، چرا به من نزدیک نمی شوی؟ زیر پایت را نگاهی بینداز. فرش زیر پایت در این اتاق ، از حریر خالص است. گفت بیا از یکدیگر کامجوئی کنیم. گفت : من تاکنون این فرش را اصلاً نگاه نکرده ام ؛ چون به دنبال نصیب خودم در بهشت هستم. این جا نصیب ما چهار تا دیوار خشتی است که بعد از مردن ما ورثه می زنند تا شب چهلم به زور هم که شده ، از یک آقای معمّم اجازه می گیرند و ارث را تقسیم می کنند. گفت : ما این جا نصیبی نداریم. اگر بخواهیم به دنیا بچسبیم ، به گونه ای که تو می گویی ، نصیب خود را از بهشت از دست داده ایم. گفت : حالا که به هیچ شکلی زیر بار حرف من نمی روی ، امروز تو را به شکنجه گران زندان می سپارم. یوسف گفت : به به! چه کار خوبی می کنی! چون امروز که از دست تو خلاص می شوم و خدا مرا به قیمت گران می خرد.

محاکمه یوسف در قرآن هم با این مسأله تمام می شود که خدا می گوید : وقتی او را در آن زندان تنگ و تاریک انداختند ، گفت :

« قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِیآ إِلَیْهِ » 14.یوسف گفت : پروردگارا

! زندان نزد من محبوب تر است از عملی که مرا به آن می خوانند .

پی نوشت ها


1 . یس (36) : 33 _ 35.
2 . آل عمران (3) : 169.
3 . یس (36) : 33.
4 . جمعه (62) : 8 .
5 . مائده (5) : 105.
6 . توبه (9) : 94.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه