نوجوان و توحید صفحه 32

صفحه 32

پیرزن سرآسیمه در را گشود. برق شادی در چشمانش نشست و گفت: خدایا چه سعادتی امروز شامل حال من شده است که آقایم این خانه کوچک را قابل دانسته و به این جا آمده اند. آن گاه سلام کرد و امام نیز پاسخش را داد. سپس امام به او فرمود: به کارت ادامه بده، ولی به من بگو خدا را چگونه شناختی؟

پیرزن دست از کار کشید و سکوت کرد.

یاران امام پنداشتند پیرزن از پاسخ گفتن یا درک این پرسش ناتوان است. ناگهان پیرزن، با ادب و احترام به امام رو کرد و گفت: مولای من، این چرخ کوچک برای گردش و ادامه کار خود به دستان لرزان من نیاز دارد. هرگاه آن را نچرخانم، از حرکت باز می ایستد. آیا ممکن است این جهان با این وسعت و با وجود ستاره ها، ماه و خورشید، گرداننده ای نداشته باشد؟ بدون حکیم و آفریننده ای دانا و آگاه، حرکت و گردش آن ممکن نیست. پاسخ او درست بود. یاران امام با حیرت به یکدیگر نگاه کردند. امام علی علیه السلام رو به ایشان کرد و فرمود: مانند این پیرزن، خدا را بشناسید.

علت غایی

صبح زود خدمت امام صادق علیه السلام شتافت و به خانه امام وارد شد. برای چنین دیداری از زمان ها پیش لحظه شماری می کرد، ولی تا آن زمان نتوانسته بود امام را ببیند. امام از او استقبال کرد و در اتاق ویژه، او را به حضور پذیرفت. به او فرمود: ای مفضّل، گویی بسیار انتظار کشیده ای؟ برای مفضّل مهمّ نبود. او دوست داشت امام هرچه زودتر سخن بگوید و به او درس توحید دهد تا آن را در مناظره ها، علیه منکران خدا به کار گیرد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه