نوجوان و توحید صفحه 64

صفحه 64

دلگرمی برای خانواده این مرد تنبل و فقیر باشد.

چند روزی بود که این مرد برای رهایی از این وضع ناخوش، به دزدی روی آورده بود. روزی به قصد دزدی از جا برخاست و توبره الاغش را با خود برداشت و بی آنکه پسرش بداند، دستش را گرفت و در کوچه پس کوچه های دهکده به راه افتاد. پس از کمی راه رفتن ایستاد. آهسته به پسرش گفت: «تو همین جا بایست و مواظب اطراف باش. من به این باغ سیب می روم. می خواهم مقداری میوه برای خوراکمان تهیه کنم. توبه اطراف بنگر. اگر دیدی کسی ما را از دور می بیند، به من خبر بده».

این کودک که رفتار پدر را هوشیارانه زیر نظر داشت. چیزی نگفت و به ظاهر پذیرفت. ایستاد و پدر از درخت مردم، مشغول چیدن میوه شد. اندکی بعد، پسرش دوان دوان خود را به پدر رساند و در حالی که هراسان بود، به پدر گفت: بابا، یک نفر ما را می بیند. پدر از این خبر ترسید و با عجله خود را از درخت پایین انداخت و در گوشه ای پنهان شد، ولی هنگامی که دید خبری نشد خود را به پسرش رساند و بریده بریده از او پرسید. کِ کِ کیست؟ کُ کُ کجاست؟ او که ما ما ما را می بیند؟ کجاست؟ پسر هوشیار گفت: او خدایی است که همه را می بیند و به همه چیز آگاه است.

پدر از این حرف پسر، شرمنده شد و پس از این به کار و تلاش پرداخت و هیچ گاه دزدی نکرد.(1)

2. صفات سلبی

اشاره

2. صفات سلبی

زیر فصل ها

الف) بی جهت و مکان بودن


1- 1 . داستان ها و پندها، ج 8 ، ص 48.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه